محورهايي ازبيانات مقام معظم رهبری در ديدار فعالان و برگزيدگان بخش‌هاى اقتصادى‌(26/5/90)

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم‌


*جلسه با فعالان بخشهاي اقتصادي نماد اهتمام نظام به مسئله‌ى اقتصاد در شرائط كنونىِ حساس جهان و منطقه و كشور

1)پيامى است به همه؛(مسئولين دولتى در بخش اقتصاد،فعالين اقتصادى در سرتاسر كشور،آحاد مردم) جهت اهتمام به مسئله اقتصاد.

 اولاً خيلى خوش آمديد دوستان عزيز و فعالان محترم بخشهاى گوناگون اقتصادى كشور. جلسه‌ى امروز ما از يك جهت، جلسه‌ى نمادين است؛ نماد اهتمام نظام به مسئله‌ى اقتصاد در شرائط كنونىِ حساس جهان و منطقه و كشور. در درجه‌ى اول، ما اين را ميخواستيم. ما خواستيم يك روزى از روزهاى ماه رمضان صرف اين بشود كه مجموعه‌ى فعالان اقتصادى در بخشهاى دولتى، در بخشهاى خصوصى، در رشته‌هاى گوناگون، اينجا تشريف بياورند و بنشينيم، ساعتى از آنها بشنويم و اين در كشور منعكس بشود، تا اين نشانه‌ى اين باشد كه امروز نظام به مسئله‌ى اقتصاد و تحرك اقتصادى و پيشرفت اقتصادى بايد به شكل جدى اهتمام بورزد و دولت - دولت به معناى عام، يعنى حكومت - و مردم بايد در اين زمينه همكارى و تلاش كنند، به دلائلى كه اشاره خواهم كرد.

   البته مجرى محترم گفتند: نمايندگان بخشهاى گوناگون. بايد گفت برگزيدگانى از بخشهاى گوناگون؛ چون انتخاباتى انجام نگرفته كه حالا بگوئيم نماينده؛ اما بحمدالله در همه‌ى بخشها، مغزهاى متفكر و شخصيتهاى برجسته حضور دارند و برگزيدگانى از آنها به شكل گلچينى در اين جلسه حاضر هستند. خب، اين مسئله‌ى اول است؛ اين حاصل شد، و اين جلسه منعكس خواهد شد. اين پيامى است به همه؛ هم به مسئولين دولتى در بخش اقتصاد، هم به فعالين اقتصادى در سرتاسر كشور، هم به آحاد مردم، كه ما امروز بايد به مسئله‌ى اقتصاد اهتمام بورزيم و بپردازيم.

2)ارائه گزارشي از زبان غير دولتى‌ها جهت ارائه به مردم درباره‌ى:حقايق، پيشرفتها و تحركى كه در كشور وجود دارد

 نكته‌ى دومى كه تشكيل اين جلسه توانسته و ظرفيت آن را داشته كه تحقق ببخشد و الحمدلله همين هم شد، اين است كه گزارشى از زبان غير دولتى‌ها درباره‌ى حقايق كشور، پيشرفتهاى كشور، تحركى كه وجود دارد، داده بشود و به سمع و نظر مردم برسد. نه اينكه من معتقد باشم كه بايد دائماً پيشرفتها را گفت؛ نه، نظر من را همه ميدانيد؛ من معتقدم نقاط مثبت و منفى در كنار هم بايد ديده بشود؛ ليكن آنچه كه به نظر من امروز اهميت دارد، اين است كه مردم كشور بدانند كه همت آنها، همت مسئولين، ظرفيتهاى گوناگون عظيم انسانى در كشور چه فرآورده‌اى داشته.
 اين را من به شما عرض كنم؛ من با مردم مرتبطم؛ مردم اين پيشرفتها را نميدانند. همين چيزهائى كه شما الان اينجا در زمينه‌هاى مختلف گفتيد - كه من خلاصه‌ى اينها را يادداشت كردم و گزارش مشروحش هم ان‌شاءالله تدوين خواهد شد - اينها را اغلب مردم اطلاع ندارند. ما شاهد هستيم كه در كشور كارهاى بزرگى دارد انجام ميگيرد؛ اين افتخارش مال ملت ايران است. افتخار، متعلق به ملت ايران است. اين مردمند كه دارند ميكنند، اين مغزهاى متفكرند كه دارند كار انجام ميدهند، اين شخصيتهاى گوناگون علمى و فنى و عملى و اقدام‌كنندگان و طراحان هستند كه اين همه افتخارات را در كشور دارند مى‌آفرينند. ما در بخش توليد، در بخش خدمات، در بخش كشاورزى، در بخش صنعت، در بخش صنايع دانش‌بنيان و بخشهاى گوناگونى كه اينجا گفته شد، پيشرفتهاى خوبى داشتيم. خوب است كه مردم اينها را از زبان مسئولان بخشهاى گوناگون غيردولتى و كسانى كه وابستگى به دولت ندارند، بشنوند؛ اين، مردم را اميدوار ميكند، خوشحال ميكند.


*از شگردهاي جنگ رواني دشمن:مأيوس كردن و از كار انداختن نسل جوان و فعال و عناصر محرك اين كشور

 همه‌ى ما اين را توجه داشته باشيم كه امروز يكى از شگردهاى جنگ روانى دشمنان ملت ايران، نااميد كردن مردم است؛ من به اين نكته توجه دارم، من روى اين مسئله اصرار دارم. ميخواهند نسل جوان ما و نسل فعال ما و عناصر محرك اين كشور را - كه يقيناً يك امتياز ميانگينى نسبت به همه‌ى دنيا دارند - از كار بيندازند؛ يكى از راه‌هايش همين است كه مأيوس كنند، بگويند آقا فايده ندارد، كارى نشده، كارى نميشود.

*بيان نقاط منفي با لحن علاج جويانه،نه لحني نا اميد كننده و نابود كننده همت و تلاش

 البته نقاط منفى هم گفته بشود، كمبودها هم گفته بشود، نواقص هم گفته بشود؛ منتها با زبان و لحن علاج‌جويانه. خيلى فرق ميكند لحن بيان در ذكر كمبودها. اين لحن، نااميدكننده و نابودكننده‌ى همت و تلاش نباشد. بايد احساس بشود كه ما از اين صد درجه، چهل درجه پيش رفتيم؛ براى شصت درجه‌ى ديگر هم زمينه آماده است. البته اين شصت درجه الان مفقود است؛ بيائيد آن را تأمين كنيم. لحن بيان كمبود شصت در مقابل پيشرفت چهل، بايد اينگونه باشد. خب، اين جلسه خوشبختانه اين مقصود را هم برآورده كرد.

*هدف تحريمها فلج كردن اقتصادي است،البته افتخار ملت ايران:تحمل تحريمها در 32سال است.

 من فقط چند تا نكته‌ى كوتاه را عرض ميكنم. يك مسئله اين است كه ما امسال را «سال جهاد اقتصادى» اعلام كرديم. سياست استكبارى، زمين زدن ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى از راه اقتصاد است. تحريمها گرچه بهانه‌اش مسئله‌ى انرژى هسته‌اى است، اما دروغ ميگويند؛ عامل طرح مسئله‌ى تحريمها، انرژى هسته‌اى نيست. شايد يادتان هست، تحريمهاى عمده‌اى كه سرآغاز تحريمهاى اين كشور بود، آن وقتى بود كه اصلاً نامى از مسئله‌ى هسته‌اى در اين كشور نبود؛ كه حالا آن رقم معروفش كه البته خيلى تحريم مهمى نبود، اما چون معروف است به تحريم «داماتو» - كه كسى به اين نام در كنگره‌ى آمريكا مطرح كرد و دنبالش را گرفتند - مال وقتى است كه اصلاً مسئله‌ى انرژى هسته‌اى مطرح نبود. هدف تحريمها، فلج كردن اقتصادى است. البته اين افتخار را ملت ايران دارد كه سى و دو سال است دارد اين تحريمها را تحمل ميكند.

*مقابله با تحريمهاي دشمن :يا با دور زدن تحريمها ،يا با روي آوردن به ظرفيتهاي دروني كه كار بنيادي و زير بنائي است .

 البته توسعه‌ى تحريمها و تنوع تحريمها در سالهاى اخير بيشتر بوده، ليكن در مقابل توسعه و تنوع فعاليتهاى سازنده در كشور، كوچك و ناچيز است.  سى سال پيش كه تحريمها را عليه ما شروع كردند، آن تحريمها ممكن بود عليه ما كارگرتر واقع بشود تا تحريمهائى كه امروز عليه ما دارند تصويب و اجرا ميكنند و همين طور هى وعده هم ميدهند كه بيشترش خواهيم كرد. اين معنايش اين است كه ما در مقابل تحريمها تدريجاً يك حالت ضدضربه پيدا كرديم؛ ميتوانيم به شكلهاى مختلف با تحريمها مقابله كنيم: يا با دور زدن تحريمها - كه شگرد خوب و جالب و ظريفى است و خوب است كه دولت و ملت اين شگرد را به كار ببرند - يا از جهت رو آوردن به ظرفيتهاى درونى‌اى كه كار بنيادى و زيربنائى است و حتماً بايد انجام بگيرد و تا حالا هم انجام گرفته.

 *شناخت جبهه مقابل ، ابزار و سلاح آنهاو تجهيز و آماده كردن ضد آن سلاح ، با جهاد اقتصادي

 پس هدف دشمن، زمين زدن جمهورى اسلامى است؛ يعنى زمين زدن ايران اسلامى؛ يعنى زمين زدن ملتى كه با حضور خود، با پشتيبانى خود، با حمايت خود، اين نظام را تا امروز پيش برده و رشد داده و رونق داده. بنابراين بايستى در مقابلش مجهز بود. جبهه‌ى مقابل را بايد شناخت، ابزار و سلاح او را بايد شناخت و ضد آن سلاح را بايد آماده كرد؛ اين جهاد اقتصادى ميخواهد.

 * جهاد اقتصادي يعني : حركت مستمرِهمه جانبه ي هدفدار ملت ايران با نيت خنثي  و عقيم كردن تلاش خصمانه دشمن

  جهاد يعنى چه؟ هر تحركى اسمش جهاد نيست. تحركى با خصوصياتى اسمش جهاد است. يكى از خصوصيات اين تحرك كه اسمش جهاد است، اين است كه انسان بداند اين در مقابل دشمن است؛ يعنى بداند در مقابل يك حركتِ خصمانه و غرض‌آلودى است كه دارد انجام ميگيرد. حركتى كه در مقابل يك چنين جهتگيرى خصمانه وجود دارد، يكى از شرائط اصلى جهاد است.
جهت دومى كه در مفهوم جهاد حتماً بايستى ملاحظه بشود، استمرار و همه‌جانبگى است، هوشمندانه بودن است، مخلصانه بودن است. اينجور تحركى اسمش جهاد است. بنابراين جهاد اقتصادى يعنى حركت مستمرِ همه‌جانبه‌ى هدفدارِ ملت ايران با نيت خنثى‌كردن و عقيم كردن تلاش خصم‌آلود و غرض‌آلود دشمن.

*لزوم حركت جهاديِ داراي شتاب و تدبير، جهت رسيدن به رتبه اول در بخشهاي مهم و حياتي  

 نكته‌ى ديگر اين است كه ما در سند چشم‌انداز - كه يك سند اساسىِ بالادستىِ مهم و مرجع است - براى كشورمان رتبه‌ى اول را در بخشهاى مهم و حياتى و اساسى پيش‌بينى كرديم؛ بايد به اين رتبه برسيم. خب، ديگران طبعاً نمى‌ايستند تا ما برويم اول بشويم؛ ديگران هم دارند كار ميكنند، تلاش ميكنند. ما شاهد تلاش و تحرك شديد اقتصادى برخى از كشورهائى هستيم كه در همين حوزه‌ى اول شدن ما واقع هستند. البته ما از بعضى از ابزارهائى كه آنها استفاده ميكنند، استفاده نميكنيم و نخواهيم كرد؛ ما نظيف‌تر و شريف‌تر و نجيبانه‌تر حركت ميكنيم؛ اما معتقديم ميشود به آن مرحله‌ى اول رسيد، اگر سرعت را بيشتر و منضبطتر بكنيم. لذا اين احتياج دارد به جهاد. هم بايد شتاب باشد، هم بايد تدبير باشد تا بتوانيم به اين رتبه‌ى اول برسيم.

 *هدف از رسيدن به رتبه اول:وابسته بودن سرنوشت ملتها به رشد اقتصادي،علمي و زير ساختهاي پيشرفت، تا مورد تطاول قرار نگيرند.

 اين رتبه‌ى اول بودن هم فقط يك هوس نيست كه بگوئيم اول بشويم؛ نه، اين به خاطر اين است كه سرنوشت ملتها امروز به اين وابسته است. اگر يك كشورى نتواند از لحاظ اقتصادى، از لحاظ علمى، از لحاظ زيرساختهاى پيشرفت، خودش را تأمين كند و رشد پيدا كند، بيرحمانه مورد تطاول قرار خواهد گرفت. ما نميخواهيم مورد تطاول قرار بگيريم. دويست سال كشور ما مورد تعرض و تطاول قرار گرفته. ضعف دستگاه‌هاى سلطنتىِ بى‌عرضه‌ى نالايقِ فاسدِ دنياطلب، و نشاطى كه در طرف مقابل وجود داشت، باعث اين تطاول شد. از سال 1800 انگليس‌ها اولْ‌بار در دستگاه سياسى كشور ما وارد شدند و دخالت كردند و نفوذ كردند و يارگيرى كردند و همراه آنها يا قريب به آنها، بعضى از كشورهاى ديگر اروپائى هم در اين مدت همين كار را كردند. سال 1800 كه اولين سفير انگليس وارد كشور شد - كه از هند هم آمد؛ يعنى آن وقتى بود كه حكومت هند در اختيار انگليس‌ها بود و نايب‌السلطنه در آنجا بود - از همان بوشهر كه از كشتى پياده شد، شروع كرد به رشوه دادن و خريدن افراد، و راحت توانست افراد را خريدارى كند. اين همه شاهزاده و امير و اسمهاى دهن‌پركن، همه در مقابل هداياى اين آقا خاضع و تسليم شدند! روند تطاول دشمنان در اين كشور، از آن زمان شروع شد. اين خاك نرم و خاكريز بى‌بنياد ملىِ آن روز اجازه داد دشمن نفوذ كند، و نفوذ كردند. ما نميخواهيم ديگر اين ادامه پيدا كند. انقلاب يك سد پولادينى در مقابل اينها درست كرده. ما ميخواهيم اين سد را مستحكمتر كنيم.

*اقتصاد يكي از پايه هاي مهم استحكام دروني و داخلي، جهت اجازه ندادن به دشمن براي دخالت در اقتصاد،فرهنگ،سياست و سرنوشت كشور  

 به هيچ قيمتى اجازه ندهيم اينها در اقتصاد ما، در فرهنگ ما، در سياست ما، در سرنوشت و مقدرات ما دخالت كنند؛ اين احتياج دارد به اين كه استحكام درونى و داخلى پيدا كنيم. اين استحكام درونى، يكى از پايه‌هاى مهمش «اقتصاد» است. بنابراين اينكه ميگوئيم اول بشويم، به خاطر اين است؛ نه به خاطر اينكه حالا يك هوسى است كه ايران در منطقه اول بشود؛ نه، سرنوشت ملت به اين وابسته است. بنابراين تلاش مستمر، هوشمندانه، مخلصانه و اثرگذار، كه طبعاً همه‌ى ظرفيت كشور هم بايد در آن به كار گرفته شود، در اين زمينه مؤثر است.

*فوق العاده، مهم و درخشان بودن ظرفيتهاي كشور:

1)ظرفيت منابع انساني

 ظرفيت كشور، خيلى حقيقت درخشان و مهمى است. ظرفيتهاى كشور، فوق‌العاده است. ظرفيت منابع انسانى ما جزو ظرفيتهاى ممتاز در سطح جهان است؛ اين ظرفيت را بايد بالفعل كرد و بايد به كار گرفت؛ ما داريم اين را مشاهده ميكنيم. البته من از چند ده سال قبل ميشنفتم از افرادى كه مطلع بودند - يا از لحاظ علمى، يا از لحاظ تجربه‌ى مشاهده‌ى بعضى از دستگاه‌هاى علمى دنيا - كه ميگفتند استعداد ايرانى‌ها و ظرفيت فكرى آنها از متوسط دنيا بيشتر است. خب، ما اين را شنيده بوديم؛ بعد در پيشرفت مسائل كشور در دوران انقلاب، اين را داريم تجربه ميكنيم و مى‌بينيم. حالا به مسئله‌ى سدسازى اشاره كردند. آنچه كه در مسئله‌ى سد در كشور اتفاق افتاده، قبل از انقلاب هيچ كس آن را باور نميكرد. حالا ايشان سد را مثال زدند؛ در خيلى از بخشها همين جور است. آنچه كه الان در پيشرفتهاى علمىِ بخشهاى مختلف كشور اتفاق افتاده، يك روزى با قسم حضرت عباس هم براى كسى باوركردنى نبود؛ امروز داريم جلوى چشممان مى‌بينيم. من اين را به‌تجربه و با آشنائى با بخشهاى مختلف دريافتم كه هيچ موردى نيست كه در كشور زيرساخت آن آماده باشد و جوان ما نتواند آن مورد را خلق كند و به وجود بياورد. همه‌ى بخشهاى گوناگون علمى، از ظريف‌ترين‌ها و دقيق‌ترين‌ها تا كلان‌ترين‌ها، اينجور است؛ مگر زيرساختش آماده نباشد. ما در كشور، يك چنين ظرفيت انسانى‌اى داريم. خب، اين خيلى مهم است.

2)ظرفيت اقتصادي:(معادن و منابع  طبيعي ومهم حياتى ما)

 ظرفيت اقتصادى ما هم خيلى مهم است. من يك وقتى گفتم نسبت معادن و منابع مهم حياتى ما در قبال نسبت جمعيت ما به جمعيت كره‌ى زمين، بالاتر است. ما تقريباً يك درصد جمعيت كره‌ى زمين هستيم - كمااينكه كشورمان هم تقريباً يك درصد مجموعه‌ى سطح كره‌ى زمين است - خب، ما يك درصد منابع حياتى و اساسى را بايد داشته باشيم؛ كه در جاهائى 3 درصد، 4 درصد، 5 درصد داريم. اينها ظرفيتهاى مهمى است، اينها خيلى باارزش است. همين كمبود آب هم كه در كشور مطرح است و درست هم هست - ما كشور كم‌آبى هستيم - با طرحهاى علمىِ فنىِ هوشمندانه كاملاً قابل برطرف شدن است؛ كه بعضى از دوستان هم اينجا اشاره كردند، بنده هم قبلاً اين را گفته‌ام. با يك مقدار مداقه، يك مقدار پيشرفت، در همين زمينه هم كه ما كمبود داريم، ميتوانيم اين كمبود را جبران و برطرف كنيم. بنابراين واقعاً كشور از لحاظ منابع طبيعى هم ظرفيت فوق‌العاده‌اى دارد.

3)ظرفيتها از لحاظ موقعيت جغرافيايي و منطقه اي

 از لحاظ موقعيت جغرافيائى و منطقه‌اى هم همين جور است. ما جاى حساسى قرار گرفته‌ايم. همسايگى ما با دو دريا و ارتباط با درياهاى آزاد و منطقه‌ى حساسى كه بين شرق و غرب، يعنى بين آسيا و اروپا وجود دارد - ما در يكى از مهمترين بخش اين منطقه‌ى حساس قرار گرفته‌ايم - دسترسى ما را به غرب و به شرق فراهم ميكند. اينها همه‌اش امتيازات است. اينها ظرفيتهاى كشور است؛ بايد اين ظرفيتها را بالفعل كنيم؛ اين احتياج به تلاش دارد.

*تنظيم و پيشبردبرنامه پنجم توسعه بر اساس سياستهاي اصلاح الگوي مصرف، نظام اداري،اشتغال و اصل 44،جهت:

  •   استفاده از ظرفيتهاي كشورو تأمين انسجام لايه هاي مختلف تحرك اقتصادي

 خب، از دوران بيست ساله‌ى چشم‌انداز - همين طور كه اشاره شده - حدود يك چهارمش گذشته. يك برنامه، كه برنامه‌ى چهارم توسعه باشد، تمام شده؛ امسال سال اول برنامه‌ى پنجميم. البته در برنامه‌ى چهارم خيلى كارها انجام گرفته. طبق گزارشهائى كه دادند و شنيديد و اين گزارشها درست هم هست، كارهاى بسيار مهمى انجام گرفته؛ ليكن در عين حال برخى از كارها هم هست كه انجام نگرفته و بايد انجام بگيرد. سياستگذارى‌ها درست است. سياستهاى اعلام شده در حوزه‌ى اصلاح الگوى مصرف، سياستهاى كلى نظام ادارى، سياستهاى كلى اشتغال و سياستهاى اصل 44 - اينهائى كه ابلاغ شده - همه‌اش با هم هماهنگ است. اگر بتوانيم برنامه را بر طبق اين سياستها تنظيم كنيم و پيش ببريم و در عالم واقعيت تحقق پيدا كند، ما خيلى خواهيم توانست از اين ظرفيتى كه اشاره كردم، استفاده كنيم. اين سياستها يك انسجامى را به وجود مى‌آورد و انسجام لايه‌هاى مختلف تحرك اقتصادى را تأمين ميكند.

*عدم تحقق رشد 8 درصدي ،كاهش بيكاري، درصد سرمايه گذاري تعيين شده و كاهش تورم در برنامه چهارم،بعلت مسائل داخلي و خارجي و لزوم تلاش و همت مضاعف در رفع كمبودها

 البته در برنامه‌ى چهارم، برخى از هدفهائى كه تعيين شده بود، تحقق پيدا نكرد، كه عوامل گوناگونى هم داشته؛ هم مسائل داخلى دخالت داشته، هم مسائل خارجى دخالت داشته. مسئله‌ى رشد 8 درصدى، يا كاهش بيكارى، يا درصد سرمايه‌گذارى‌اى كه تعيين شده بود، يا مسئله‌ى كاهش تورم - كه من آن روز هم اشاره كردم - تحقق پيدا نكرده. اين مسئله ايجاب ميكند كه ما در دوره‌ى پنجساله‌ى اين برنامه تلاشمان را مضاعف كنيم، همتمان را مضاعف كنيم تا بتوانيم آن كمبودهاى قبلى را هم جبران كنيم.

*ابلاغ سياستهاي اصل44  ،جهتِ تجديد نظر درمالكيت و فعاليت اقتصادي دولت ،با هدف ايجاد اقتصاد رقابتي با حضور بخش خصوصي

 البته ما در اعلام و ابلاغ سياستهاى اصل 44 يك هدف بزرگى را در نظر داشتيم و داريم كه بايد ان‌شاءالله دنبال شود. طبق منطوق خود آن اصل، ما بايستى در زمينه‌ى مالكيت دولت و فعاليت اقتصادى دولت تجديد نظر ميكرديم، و اين تجديد نظر انجام گرفت. با چه هدفى؟ با هدف ايجاد يك اقتصاد رقابتى با حضور بخش خصوصى و سرمايه‌ى بخش خصوصى در عرصه‌ى اقتصاد كشور. محاسبه كردند كه مبلغ مورد نياز براى سرمايه‌گذارى در اين پنج سال، سالى حدود 160 ميليارد دلار است. اين از عهده‌ى دولت برنمى‌آيد؛ حتماً بايستى بخش خصوصى وارد شود و همكارى كند؛ اين بايد تحقق پيدا كند.

* لزوم توانمندسازي،امكان مديريت خوب و نظارت براي جلوگيري از سوء استفاده در بخش خصوصي، در كنار واگذاري بنگاههاي اقتصادي به
اين بخش

 در زمينه‌ى اجراى سياستهاى اصل 44 كارهاى خوبى انجام گرفته، ليكن كافى نيست؛ بايستى تحرك بهترى انجام بگيرد. مسئله فقط اين نيست كه ما بنگاه‌هاى اقتصادى را واگذار كنيم و بگوئيم واگذار شد، خودمان را خلاص كرديم؛ در كنار اين واگذارى، كارهاى ديگرى لازم است: بايستى بخش خصوصى توانمند بشود، بايد امكان مديريتِ خوب پيدا كند، نظارت براى جلوگيرى از سوءاستفاده بايد انجام بگيرد.

*لزوم مبارزه با مفاسد اقتصادي  براي تشويق فعالان اقتصادي ،نه ترساندن آنها از ورود به عرصه فعاليت اقتصادي

 هميشه در كنار فعاليتهاى سالم، فعاليتهاى ناسالم هم وجود دارد. بنده چند سال است كه روى مفاسد اقتصادى تأكيد ميكنم. آن وقتى كه من اين مسئله را مطرح كردم، يك عده‌اى به ما مراجعه ميكردند كه آقا شما روى مسئله‌ى مفاسد اقتصادى اينقدر تكيه ميكنيد، ممكن است فعالان اقتصادى ما را از ورود در عرصه‌ى فعاليت اقتصادى بترساند. من گفتم بعكس، آنها را تشويق ميكند. اگر فعال اقتصادى كه ميخواهد نان حلال دربياورد و كار حلال و مطابق وجدان و شرع انجام بدهد، بداند كه دستگاه با افراد متخلف برخورد ميكند، او بيشتر تشويق ميشود. ما با مفسد مخالفيم، با ايجاد كننده‌ى مفسده مخالفيم، با سوءاستفاده كننده مخالفيم. فعال اقتصادى كه با وجود خودش، با فكرش، با پولش، با سرمايه‌گذارى‌اش، با كارآفرينى‌اش دارد به كشور كمك ميكند، بايد مورد تشويق و تقدير قرار بگيرد، و ميگيرد. بنابراين مبارزه‌ى با مفاسد اقتصادى حتماً يك ركن اساسى كار است كه بايستى انجام بگيرد.

* ضرورت توجه وزرا و فعالان اقتصادي دولت،به مطالب مثبت ونواقص مطرح شده در جلسه توسط نطق كنندگان

 اينجا خوشبختانه همه يا اغلب وزراى اقتصادى و فعالان اقتصادى دولت در جلسه هستند. خب، مطالب نطق كنندگان را شنيدند؛ هم آن بخشهائى كه مثبتات را ذكر ميكرد، هم آن چيزهائى كه پيشنهادها را بيان ميكرد، كه حاكى از وجود نواقص بود. من خواهش ميكنم آنچه را كه شنيدند، با دقت مورد توجه قرار بدهند و روى آنها مداقه كنند. نگذاريم حرف گفته بشود و در همين جلسه هم تمام بشود. حالا اگرچه آقاى توكلى گله داشتند كه چرا منفى‌ها را نگفتيد؛ اما چرا، وقتى پيشنهاد ميكنند كه اين كار انجام بگيرد، يعنى انجام نگرفته؛ بنابراين نشان دهنده‌ى برخى از نواقص و مشكلات است. اگر به همين پيشنهادها توجه كنند، دقت بكنند، همين پيشنهادها به نظر من پيشنهادهاى خوبى بود و قابل بررسى است.

توصيه ها:

 1-اجراي كامل سياستهاي حمايتي از بخش توليد،به خصوص در موردبنگاههايي كه از تحريم صدمه مي خورند

  حرف در اين زمينه زياد است، من فقط دو سه تا توصيه ميكنم؛ بخشى توصيه به دستگاه‌هاى مسئول دولتى است، بخشى هم عمومى است. اول، مسئله‌ى اجراى كامل سياستهاى حمايتى از بخش توليد است. توليد، اساس اقتصاد است؛ قائمه‌ى اقتصاد در كشور است. در مسئله‌ى هدفمندى يارانه‌ها و فعاليت عظيمى كه دولت در اين زمينه شروع كرده، حتماً حمايت از بخش توليد ملاحظه بشود؛ همچنان كه در قانون هم هست: آن 30 درصدى كه معين شده. البته بعضى از مسئولين دولتى كه با من صحبت كردند، معتقدند كه اين 30 درصد مورد نياز نيست. بعضى از فعالان اقتصادىِ توليدى هم گفتند كه ما احتياج نداريم؛ ما را به خودمان واگذار كنيد، خودمان خودمان را اداره ميكنيم. ممكن است در بعضى از بخشها اينجور باشد، ليكن به هر حال توليد احتياج دارد به كمك و حمايت دستگاه. سهم بخش توليد بايد داده بشود؛ بخصوص بعضى از بنگاه‌هائى كه از تحريم صدمه ميخورند. بنگاه‌هائى داريم كه اين تحريمها به طور مستقيم يا غير مستقيم به آنها صدمه ميزند، كه بايد از اين معنا استفاده بشود.

 

 *وظايف بخش خصوصي در اين زمينه:صرفه جويي در مصرف انرژي ،افزايش سطح بهره وري و نوسازي ماشين آلات

 البته بخش خصوصى هم در اين زمينه وظائفى دارد: صرفه‌جوئى در مصرف انرژى، افزايش سطح بهره‌ورى، نوسازى ماشين‌آلات. بعضى از مسئولين دولتى پيش من گله كردند و گفتند صاحبان بعضى از صنايع به نوسازى ماشين‌آلات فرسوده و قديمىِ خودشان كه بازده‌ى كم و مصرف انرژى زيادى دارد، رغبتى نشان نميدهند؛ اگر چنانچه به آنها تسهيلات هم داده ميشود، براى اين به كار نميبرند. خب، بايد به اين مسئله توجه كرد.

 2-نظارت دولت در قبال حمايتي كه مي كند

 البته نظارت دولت هم در اين زمينه خيلى مهم است؛ يعنى در قبال حمايتى كه دولت ميكند، بايد نظارت هم بكند. تسهيلات داده بشود، آن مقدارى كه سهم توليد است؛ ليكن مراقبت بشود كه همان افرادى كه اشاره كردم - يعنى سوءاستفاده كنندگان و فرصت‌طلبان - از اين تسهيلات براى يك كار ديگر استفاده نكنند؛ كه اين اتفاق افتاده و اطلاع داريم، موارد گوناگونش گزارش شده. بايد با اين موارد برخورد قاطع انجام بگيرد تا توليد كننده‌ى سالم، صادق، علاقه‌مند به كار و مشتاق توليد بتواند كار خودش را انجام بدهد.

 3-تنظيم و كنترل بازار واردات

 مسئله‌ى ديگر، واردات است؛ كه حالا اينجا هم اشاره شد، من هم بارها با مسئولين در زمينه‌ى واردات صحبت كردم. البته هيچ كس با واردات مخالف نيست؛ تنظيم واردات لازم است، كنترل واردات لازم است. صرف اينكه ما نگذاريم بازار در يك فصلى - مثلاً فصل شب عيد - از فلان كالا خالى بماند، خيلى توجيه كاملى براى افزايش واردات نيست. حتماً بايستى در مسئله‌ى واردات ملاحظه‌ى توليد داخلى بشود. البته گفته ميشود كه واردات به رقابت‌پذيرى توليد داخلى كمك ميكند؛ اگر واردات نباشد، توليدكننده‌ى داخلى به كيفيت يا به قيمت تمام‌شده اهميت نميدهد؛ واردات، او را به اين كار وادار ميكند. به نظر من اين خيلى منطق قوى‌اى نيست. در اين خصوص، با بعضى از مسئولين بحثهائى هم داشتيم.

*عدم واردات محصولات كشاورزي با كيفيت خيلي پايين به كشور  

 در مسئله‌ى واردات، بالخصوص اشاره كنم به بخش كشاورزى. به اعتقاد من واردات محصولات كشاورزى خيلى توجيه قوى‌ترى ميخواهد از آنچه كه امروز انسان مشاهده ميكند. ما در بخش كشاورزى توليدات ممتازى داريم. يكى از آقايان، اينجا درباره‌ى توليدات باغى گزارش دادند. كشور ما در اين زمينه، از لحاظ كيفيت، جزو ممتازان دنياست. ما بايد بتوانيم توليداتمان را افزايش بدهيم. اين محصولات باغى و محصولات زراعى را صادر كنيم تا دنيا ببينند در ايران چه خبر است؛ نه اينكه مثلاً از آمريكاى لاتين و از اينجا و آنجا مشابه آنها را كه از لحاظ كيفيت هم خيلى پائين‌ترند، وارد كنيم. غرض، در اين مسئله‌ى واردات، من اين تأكيد را دارم.

 4-حمايت از صادرات و صادر كنندگان جهت بي نيازي از درآمد نفت تا اگر اراده كرديم به خاطر قضاياي سياسي يا اقتصادي براي مدتي (15روز يا 1ماه) صادرات نفت را متوقف كنيم، بتوانيم.

 مسئله‌ى ديگر هم مسئله‌ى صادرات است. البته دولت وظيفه دارد به صادرات و صادركننده كمك كند. خوشبختانه - همان طور كه يكى از آقايان گزارش دادند - صادرات غيرنفتى رشد خيلى خوبى داشته؛ بعد از اين هم رشد بيشترى خواهد داشت؛ انتظار هم داريم كه در آينده بتواند رشد متناسب خودش را داشته باشد؛ به طورى كه معادله‌ى صادرات و واردات حتماً مثبت باشد. ما بايد به اينجا برسيم و بتوانيم خودمان را از درآمد نفت واقعاً بى‌نياز كنيم. يكى از بزرگترين بليات اقتصاد ما، و نه فقط اقتصاد ما، بلكه بليات عمومى كشور، وابستگى ما به درآمد نفت است.
 من چند سال قبل از اين گفتم - البته آن وقت مسئولين دولتى از اين حرف هيچ استقبال نكردند - ما بايد به جائى برسيم كه اگر يك روزى به خاطر قضاياى سياسى، اقتضائات سياسى، يا اقتضائات اقتصادى در دنيا، اراده كرديم كه صادرات خودمان را مثلاً براى مدت پانزده روز يا يك ماه متوقف كنيم، بتوانيم. شما ببينيد اين كار چه قدرت عظيمى را براى يك كشور توليد كننده‌ى نفت به وجود مى‌آورد كه يك وقت اگر اراده كرد، بگويد آقا من از امروز تا بيست روز نفت صادر نميكنم. ببينيد چه حادثه‌اى در دنيا به وجود مى‌آيد. امروز ما نميتوانيم اين كار را بكنيم، چون به اين درآمد احتياج داريم. اگر يك روزى اقتصاد كشور از درآمد نفت و صادرات نفت بريده شود، اين توان را ملت ايران و نظام اسلامى در ايران به دست خواهد آورد؛ كه تأثيرگذارى‌اش در دنيا فوق‌العاده است. ما بايد به اينجا برسيم. خب، اين حمايت ميخواهد؛ بايد از صادرات حمايت بشود.

*لزوم توجه صادر كنندگان به فرهنگ حُسن عمل در توليدي كه ميخواهد به خارج كشور برود و عدم ارسال جنس نا مرغوب ،بسته بندي نا مطلوب و تأخير در رساندن

 از آن طرف هم خود بخش صادركنندگان و مسئولين اين كار وظائفى دارند. همين كشورهائى كه اشاره كردند صادرات عمده‌ى ما به اين كشورهاست، بازخورد سوء عمل بعضى از صادركنندگان، اينجا به ما ميرسد. ارسال جنس نامرغوب، جنس بد، بسته‌بندى نامطلوب، تأخير در رساندن، اينها بد است. آن شركتهائى در دنيا موفقند كه صد سال است، صد و پنجاه سال است دارند محصول توليد ميكنند و توانسته‌اند مشترى را راضى نگه دارند. فرض بفرمائيد يك شركت آلمانى يا يك شركت سوئيسى از صد و پنجاه سال، صد و شصت سال قبل دارد يك جنسى را توليد ميكند و ميفرستد و همچنان در كشور ما و كشورهاى ديگر مشترى دارد. چرا؟ چون از جنس راضى هستند؛ به وقت ميرسد، استحكام لازم را دارد، دوام لازم را دارد، زيبائى لازم را دارد، تنوع و تطور لازم را به تناسب پيشرفت زمان دارد. صادر كننده بايد اينها را ملاحظه كند. اين احتياج به يك فرهنگ دارد؛ فرهنگ حسن عمل در توليدى كه ميخواهد به خارج از كشور و خارج از مرزها برود.

 ۵-مبارزه با مفاسد اقتصادي

 مسئله‌ى مبارزه با فساد اقتصادى هم خيلى مهم است. البته متأسفانه هميشه اينجور است كه مفسد اقتصادى در مركز دولتى جاپا پيدا ميكند. يعنى يك كسى را پيدا ميكند كه به او كمك كند، به او پاس بدهد، تا او آبشار بزند. تا كسى در داخل حصار نباشد كه به آن متجاوز كمك كند، آن متجاوز نميتواند فساد اقتصادى بكند. لذا مسئولين دولتى موظفند نسبت به بُروز و نفوذ فساد اقتصادى در دستگاه‌هاى دولتى بشدت حساس باشند. شما وقتى كه مثلاً در صنعت دامدارى كشور يك نمونه‌اى را پيدا كرديد كه نشان داد فلان بيمارى وارد اين مرغدارى شده، ديگر رحم نميكنيد؛ چون ميدانيد اگر چنانچه ملاحظه كرديد، ضايعات منحصر به اين چند هزار مرغ نخواهد بود؛ دامنه‌اش وسيع خواهد شد؛ لذا بى‌ملاحظه نابود ميكنيد، محو ميكنيد. فساد اينجورى است. اگر يك جا احساس كرديد و ديديد در دستگاه‌هاى دولتى - اين، مخاطبش مسئولين دولتى هستند - شائبه‌ى فساد وجود دارد، نبايد هيچ ملاحظه بكنيد. اگر ملاحظه كرديد، اين مسئله خيلى سريع گسترش پيدا ميكند؛ چون بشدت واگيردار است. بيمارى فساد اقتصادى جزو آن بيمارى‌هاى واگيردارِ بسيار شديد و سريع است؛ لذا بايستى حتماً به اين مسئله توجه كرد.

 ۶-برنامه جامع براي رشد بخش تعاون (تعاوني هاي منطقي،معقول،قانوني،سالم و قوي)

 يكى از چيزهائى هم كه خيلى لازم است، مسئله‌ى برنامه‌ى جامع براى رشد بخش تعاون است؛ كه ما در همين سياستهاى اصل 44 روى مسئله‌ى تعاون تكيه كرديم و اين بايد انجام بگيرد. ما يك سياست جامع كاملى در زمينه‌ى بخش تعاون لازم داريم. حالا همينى هم كه يكى از آقايان گفتند اصناف خرد بتوانند از تسهيلات بانكى استفاده كنند و چه و چه، در سايه‌ى تعاون كاملاً امكان‌پذير است؛ يعنى بهترين راهش ايجاد تعاونى‌هاست؛ تعاونى‌هاى منطقى، معقول، قانونى، سالم و قوى. در اين صورت ميتوانند از امكانات و تسهيلات بهره‌بردارى و استفاده كنند؛ و اين كار ميشود.

 ۷-شفاف سازي وعمومي كردن اطلاعاتِ مربوط به فرصتهاي سرمايه گذاري جهت معرفي به بخش خصوصي

 يك نكته‌ى اصلى ديگر همين است كه ما معرفى فرصتهاى سرمايه‌گذارى كشور به بخش خصوصى را بايستى جدى بگيريم. يعنى بايستى فعالان بخش خصوصى بدانند فرصتهاى سرمايه‌گذارى كجاهاست، كدامهاست؛ همه مطلع باشند، استفاده‌هاى ويژه‌خوارانه نشود. محصور بودن اطلاعات، محدود بودن اطلاعات به بعضى از افراد، دون بعضى، موجب ويژه‌خوارى‌هاى عجيبى ميشود؛ كه گاهى ثروتهاى بادآورده‌ى يكشبه را براى افرادى كه سوء استفاده‌چى هستند، فراهم ميكند؛ به خاطر اينكه اطلاع دارند كه بناست فلان كالا بيايد، فلان كالا توليد بشود، فلان كالا جلويش گرفته بشود، قيمت فلان كالا بالا برود يا پائين بيايد، يا فلان قانون تصويب بشود. اينهائى كه مطلعند، سوءاستفاده ميكنند. اطلاعات بايد عمومى بشود. بايد شفاف‌سازى اطلاعات صورت بگيرد. البته اين در دولتهاى قبل مطرح بود، در دولت نهم و دهم هم فعاليتهائى انجام گرفته؛ ليكن كافى نيست. بايستى در اين زمينه كار بيشترى انجام بگيرد.

 ۸-لزوم توجه به شعار همت و كار مضاعف در كنار جهاد اقتصادي

 خب، من نكات ديگرى هم اينجا يادداشت كرده‌ام كه ديگر چون تقريباً وقت اذان است، از آنها ميگذرم. اميدوارم ان‌شاءالله اين جلسه موجب اين بشود كه آن كسانى كه در دلشان عشق به كشور و ملت و نظام جمهورى اسلامى و آينده‌ى اين ملت هست، در عرصه‌ى فعاليت اقتصادى حضور خودشان را جدى‌تر كنند؛ ان‌شاءالله فعاليت را هوشمندانه و هدفدار مضاعف كنند. اين شعار «همت مضاعف و كار مضاعف» كه سال گذشته عرض كرديم، امسال هم بايد در كنار مسئله‌ى «جهاد اقتصادى» مورد توجه قرار بگيرد. ان‌شاءالله همه تلاش كنند، همه كار كنند. آينده‌ى كشور، آينده‌ى خوبى است. ظرفيتهاى كشور، ظرفيتهاى فوق‌العاده و بى‌نظيرى است. الحمدلله دلهاى خوب، ايمانهاى خوب، همتهاى خوب، دستهاى تواناى خوب، چشمهاى بيناى خوب در كشور فراوان است. اين كشور شأنش خيلى بالاتر از اين است كه به عنوان يك كشور درجه‌ى دوم در دنيا محسوب شود. اين كشور بايد در سطح بالاى كشورها و ملتها قرار داشته باشد. سابقه‌ى تاريخى ما، ميراث فرهنگى ما، توانائى‌هاى مردمى ما، ظرفيتهاى طبيعى ما، همه به ما اين را املاء و ديكته ميكنند. ما بايستى اينجورى حركت كنيم و ان‌شاءالله به اينجاها برسيم و به اميد خدا خواهيم رسيد.

والسّلام عليكم و رحمةالله‌

منبع: http://www.moghtadaamin.blogfa.com/

محورهايي از بيانات مقام معظم رهبری در ديدار با شعرا(24/5/90)

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

اولاً تبريك عرض ميكنيم و اميدواريم كه دلهاتان شاد باشد، طبعهاتان شكوفا باشد و تلاشتان ان‌شاءاللَّه تلاش مأجور و مباركى باشد. خوشحالم از اينكه بحمداللَّه اين جمع براى سالهاى متوالى ادامه داشته و ان‌شاءاللَّه بعد از اين هم ادامه داشته باشد.

جمعيت ارباب وفا نگسلد از هم‌
اين سلسله تا روز جزا نگسلد از هم‌

اين، هم دعاست و هم ان‌شاءاللَّه خبر از يك واقعيتى است.

*شعر امروز شعر پيشرونده اي است

 دو سه مطلب كوتاه را من عرض بكنم. يك مطلب درباره‌ى شعر امروز كشور ماست. البته با يك نگاه وسيع‌تر ميشود درباره‌ى شعر امروز فارسى در كشورهاى مختلف نظر داد و حرف زد، كه حالا آن را بايد بگذاريم براى يك مجال ديگرى؛ فعلاً در كشور ما شعرِ امروز شعر پيشرونده‌اى است. امروز وقتى من بخصوص به شعر جوانها نگاه ميكنم - كه امشب چند نفر از جوانهاى عزيز ما و بقيه‌ى دوستان پيشكسوت در شعر انقلاب، شعر خواندند - سال گذشته هم من همين را گفتم كه به طور محسوس احساس پيشرفت ميكنم؛ يعنى واقعاً ما در شعر جلو رفتيم.

*از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم(رواج سبك هندي) اين دوره دويست ساله جزء قطعات بسيار درخشان تاريخ شعر فارسي

يك نكته‌اى در اينجا وجود دارد كه بد نيست من اين را عرض بكنم. من دو شباهت مى‌يابم بين شعر امروز كشورمان و شعر فارسىِ يك دوره‌ى دويست ساله‌ى بسيار مهم و برجسته، يعنى دوره‌ى رواج و شكوفائى سبك هندى؛ كه از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبك هندى رواج داشته و گسترش پيدا كرده و اوج گرفته. من اول اين را عرض بكنم كه آن دوره‌ى دويست ساله از بعضى از جهات در همه‌ى ادوار تاريخ شعرى ما بى‌نظير است. نه اينكه بخواهيم قدر شعراى قصيده‌سراى قرنهاى چهارم و پنجم و ششم يا غزلسراهاى قرن هفتم و هشتم را نديده بگيريم؛ نه، در جاى خودش، قدر و ارزش و بزرگترى آنها محفوظ است؛ ليكن اين دويست سال جزو قطعات بسيار درخشان تاريخ شعر فارسى است.

*يك خصوصيت در اين دويست سال، كميت شاعر است

يك خصوصيت در اين دويست سال، كميت شاعر است. يعنى شما وقتى نگاه كنيد در اين دو قرنى كه عرض كرديم، مى‌بينيد در ايران، در هند، در افغانستان، در ماوراءالنهر - يعنى منطقه‌اى كه متأسفانه امروز تقسيم شده بين تاجيكستان و ازبكستان، كه منطقه‌ى پارسى‌زبان بخارا و سمرقند و ديگر مناطق تاجيك‌نشين بود - تعداد شاعرانى كه هستند، شگفت‌آور است. در اين دوره، هزارها شاعر هستند كه سرشان هم به تنشان مى‌ارزد؛ نه اينكه فقط بگوئيم شعر ميگويند؛ نه، شاعرند. حالا ممكن است همه برجسته نباشند، اما شاعرند. البته در بين اين هزاران شاعرى كه من به تقريب عرض كردم، شايد بشود گفت انسان ميتواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پيدا كند؛ و در بين اين صد شاعر خوب، شايد انسان بتواند ده تا شاعر درجه‌ى يك مثل صائب، مثل كليم، مثل محمدجان قدسى، مثل نظيرى نيشابورى، پيدا كند. اوضاع آن دويست سال از لحاظ كميت شعرى اينجور است.


* شباهت اول دوره ما با آن دوره:  كميت

 يك شباهت امروز ما با آن دوره، همين كميت است. تعداد شاعرى كه امروز در كشور ما هست، در هيچ دوره‌اى - حالا آن دوره كه خود ما بوديم و ديديم و با شعرا هم مرتبط بوديم، و همچنين آنچه كه از گذشته شنيديم - سابقه ندارد. امروز تعداد شاعران ما در كشور، از لحاظ كميت، شبيه همان دوره‌ى دويست ساله است. البته اين به بركت انقلاب است. انقلاب معارف را، هنر را، همه چيز را آورد به متن مردم، داخل متن جامعه؛ لذا جوشش پيدا شد. امروز ما در كشور خيلى شاعر داريم؛ از نوجوانان دبستانى تا دبيرستانى، تا جوانان برومند، تا ميانسالان و پيران. يعنى واقعاً انسان بخواهد محاسبه كند، تعداد شعراى امروز ما خيلى زياد است. البته اين مربوط به سى سال است؛ اگر چنانچه ان‌شاءاللَّه همين روش ادامه پيدا كند - يعنى اگر با همين روال پيش برويم و شعر تشويق بشود و شعراى خوب بتوانند شعراى جوانتر را تربيت كنند - قطعاً كميت شعراى ما از آن دوره بيشتر خواهد شد.

*شباهت دوم:نو آوري در مضمون

شباهت دوم بين اين دوره و آن دوره‌ى دويست ساله، نوآورى در مضمون است. در هيچ دوره‌ى ديگرى اينجور سابقه ندارد كه اين همه مضامين نو و حرفهاى تازه در شعر راه پيدا كند؛ كه وقتى مضمون نو آمد، به تبع وجود مضمون نو، تركيب نو هم مى‌آيد. يعنى نياز مضمون به لفظ موجب ميشود كه شاعر از ذوق خود، از هنر خود استفاده كند و تركيبات بياورد. البته در ابتداى كار ممكن است ناشيگرى‌هائى وجود داشته باشد، ليكن بتدريج زبان، پخته و سنجيده و استوار ميشود و فخامت پيدا ميكند.
امشب در اين جمعى كه شعر خواندند - شعر جوانها، شعر بانوان، شعر آقايان - من دارم مى‌بينم كه كلمات، پخته و سنجيده؛ الفاظ، قوى و استوار بود؛ همان جور كه انسان دوست ميدارد در شعر مشاهده كند. مضمون هم الى ماشاءاللَّه. واقعاً وقتى انسان مثلاً ديوان صائب را نگاه ميكرد، يا ديوان شعراى بزرگِ مضمون‌ساز مثل بيدل و ديگران را نگاه ميكرد، شايد ميگفت اينها ديگر چيزى باقى نگذاشتند؛ هرچه به ذهن انسان مى‌آمد و نمى‌آمد، اينها اين را در قالب شعر آوردند و بيان كردند؛ اما بعد مى‌بيند كه نه. به قول صائب:

يك عمر ميتوان سخن از زلف يار گفت‌
در بند آن مباش كه مضمون نمانده است‌

حالا او گفته يك عمر، ليكن يك دهر ميتوان سخن از زلف يار گفت. امروز انسان اين همه مضمون جديد در همين كلمات مشاهده ميكند كه واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خيلى خوب است. به نظر من اين هم شباهت دومى است كه شعر امروز ما به شعر آن دوران دويست ساله  دارد.

* ما هنوز چشم‌به‌راه رسيدن «صائب»ها و «محمدجان قدسى»ها و «نظيرى»ها هستيم

 البته ما هنوز چشم‌به‌راه رسيدن «صائب»ها و «محمدجان قدسى»ها و «نظيرى»ها هستيم. من نميخواهم مبالغه كرده باشم. اينجور نيست كه ما بگوئيم حالا چون دوره‌ى خودمان را با آن دوره تشبيه ميكنيم، پس امروز ما صائب داريم، يا كليم داريم، يا نظيرى داريم، يا طالب آملى داريم، يا محمدقلى سليم تهرانى داريم؛ نه، انصافاً هنوز كار دارد تا اينكه شعراى ما به آن رتبه‌ى عالىِ ممتازِ كم‌نظيرِ شعرىِ كسانى كه اسم آوردم و ديگرانى كه الى ماشاءاللَّه زيادند، برسند.

*احساس به منزل رسيدن، خستگى‌آفرين و ركودآفرين است.

خب، من حالا از همين جا استفاده بكنم و يك نكته‌ى ديگر را به اين شعراى خوب جوانمان - كه الحمدللَّه همه، شاعر و نوآور و مضمون‌ساز و داراى شجاعت ابراز هستيد - بگويم. شعرهائى كه امشب من شنفتم، اغلب خيلى خوب بود؛ اما بدانيد «خيلى خوب» به معناى «تمامِ خوب» نيست. «خيلى خوب» ممكن است يك دهم «تمامِ خوب» باشد؛ آن نُه دهم ديگر جلوى روى شماست؛ يعنى توقف نكنيد. اشكال كار در همه‌ى كسانى كه در يك راهى از خودشان شكوفائى نشان ميدهند، اين است كه خيال ميكنند اين پايان راه است. فرض بفرمائيد يك كسى آواز قشنگى ميخواند، ميگوئيم به‌به، خيلى عالى بود؛ او را تحسين ميكنيم. او اگر خيال كرد كه ديگر بهتر از اين نميشود آواز خواند، قطعاً توقف و بلافاصله بعد از توقف، سقوط و تنزل خواهد داشت. او بايد بداند از اين بهتر هم ميشود خواند. در همه‌ى رشته‌ها همين جور است. در همه‌ى كارهائى كه ما ديديم، همين جور است. احساس به منزل رسيدن، خستگى‌آفرين و ركودآفرين است. شما هنوز به منزل نرسيده‌ايد. خيلى خوب پيش رفتيد، خيلى خوبيد؛ اما همين طور كه عرض كرديم، گاهى «خيلى خوب» يعنى يك دهم «تمامِ خوب»؛ آن نُه دهم ديگر را بايستى پيدا كنيد؛ تلاش كنيد، كار كنيد، زحمت بكشيد و پيش برويد.

*براي عمل به لوازم الگو بودن معرفت ديني و اسلامي را تعميق ببخشيد

يك نكته‌ى ديگرى كه ميخواهم به شعراى عزيزى كه اينجا هستيد و شعراى ديگرى كه جزو مجموعه و جريان شعر انقلاب محسوب ميشوند، عرض بكنم، اين است كه شاعر زمان ما با اين ويژگى‌هائى كه اين زمان دارد، احتياج دارد به معرفت دينىِ عميق. امروز شما چه بخواهيد، چه نخواهيد، چه خودتان بدانيد، چه ندانيد، چه تصديق بكنيد يا نكنيد، براى بسيارى از ملتها الگو و اسوه شده‌ايد. اين بيدارى اسلامى كه مشاهده ميكنيد، چه بگوئيم، چه نگوئيم، چه به رو بياوريم، چه نياوريم، چه ديگران به رو بياورند، چه نياورند، اثرگرفته‌ى از حركت عظيم ملت ايران است. اين انقلاب عظيم، اين انقلاب بزرگ، اين تحول بنيان‌برافكنِ سنتهاى طاغوتى و نظام طاغوتى و نظام سلطه، ملت ايران را به يك اسوه تبديل كرد. شما اگر بخواهيد به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل كنيد، بايستى معرفت دينى و معرفت اسلامى خودتان را عمق ببخشيد؛ و اين در گذشته‌ى شعر ما وجود داشته. شما نگاه كنيد، شاعران برجسته‌ى ما اغلب - حالا نميگويم همه - اينجورند؛

* راه برخورداري از معارف ديني:آشنايي  وانس با قرآن،انس با نهج البلاغه و صحيفه سجاديه

  از فردوسى بگيريد تا مولوى و سعدى و حافظ و جامى. فردوسى، حكيم ابوالقاسم فردوسى است. به يك آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسه‌سرا باشد، حكيم نميگويند. اين «حكيم» را هم ما نگفتيم؛ صاحبان فكر و انديشه در طول زمان او را حكيم ناميدند. شاهنامه‌ى فردوسى پر از حكمت است. او انسانى بوده برخوردار از معارف ناب دينى. همه‌ى آنها حكيم بودند؛ سرتاپاى دوانينشان پر از حكمت است. حافظ اگر افتخار نميكرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را «حافظ» نميگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است؛ «قرآن ز بر بخوانم با چهارده روايت». حالا قرّاء ما كه با اختلاف قرائت هم ميخوانند، معمولاً دو تا، سه تا روايت بيشتر نميتوانند بخوانند؛ اما او ميتوانسته با چهارده روايت قرآن را بخواند، كه خيلى عظمت دارد. اين آشنائى با قرآن، در غزل حافظ مشهود است، براى كسى كه آن را بفهمد. سعدى كه خب، واضح است؛ مولوى كه آشكار است؛ جامى و صائب هم همين جور. شما ديوان صائب را نگاه كنيد، يك معرفت دينى عميق در آن مى‌بينيد. انسان به بيدل كه ميرسد، به شكل دهشتناكى در شعر او معارف عميق پيچيده‌ى دينى را مشاهده ميكند. اينها بزرگان ما هستند، اينها ائمه‌ى شعرند؛ در واقع بايد گفت پيامبران شعر فارسى، اينها هستند. اينها برخوردار از معارف بودند. خودتان را برخوردار از معارف كنيد. البته راهش آشنائى با قرآن، انس با قرآن، انس با نهج‌البلاغه، انس با صحيفه‌ى سجاديه است. خيلى از اين ترديدها و نگرانى‌ها و زنگارهائى كه انسان در يك مواردى در دل دارد، با مطالعه‌ى اينها تبديل ميشود به شفافيت و روشنى؛ انسان ميفهمد، راه را ميشناسد، كار را ميشناسد، هدف را ميشناسد.

*معرفت ديني به شكل فني و علمي نه به شكل ذوقي و من در آوردي

 مثلاً مطالعه‌ى كتاب «گفتارهاى معنوى» شهيد مطهرى متناسب با همين ايام ماه رمضان است. يا خود توجه به احكام الهى. من آن روز در يك صحبتى از قول مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى گفتم معنويتى كه از روزه حاصل ميشود، آن شكوفائى و علوّى كه از روزه در روح انسان به وجود مى‌آيد، چقدر ارزش دارد. خب، اتفاقاً شاعر كسى است كه با هيجانات روحى و دريافتها و دركهاى معنوى سر و كار دارد. خصوصيت شاعر اين است، اقتضاء لطافت شاعر همين است و خيلى راحت ميتواند اين معارف را درك كند. توجه به ماه رمضان، توجه به روزه، خيلى كمك ميكند. بنابراين معرفت دينى خود را ارتقاء دهيد. البته عرض كرديم؛ معرفت دينى به شكل فنى و علمى‌اش، نه به شكل ذوقى و من‌درآوردى. گاهى اوقات بعضى‌ها راجع به دين حرف ميزنند، اما در واقع ميبافند! متكى به يك مدركى، سندى، نگاه عالمانه‌اى، تحقيق عالمانه‌اى نيست؛ اين خيلى به درد نميخورد.


*در شعر اعتراض مواظب باشيد كه زبان شما با زبان كسي كه به اصل گفتمان انقلاب اعتراض دارد يكي نباشد

 نكته‌ى ديگرى كه من ميخواهم عرض بكنم، اين است كه شعر انقلاب يك هويتى دارد؛ در واقع متصدى و مباشر و ميداندارِ ارائه‌ى گفتمان انقلاب اسلامى است؛ اين را بايد حفظ كنيد؛ نبايد اين تحت‌الشعاع برخى از هيجاناتى قرار بگيرد كه ناشى از تألمات شاعر است نسبت به يك مسئله‌اى، نسبت به يك قضيه‌اى، نسبت به يك چيزى. بالاخره همه جا ناهنجارى‌هائى وجود دارد، روح لطيف شاعر هم دچار تألماتى ميشود، اين تألمات طبعاً در شعر اثر ميگذارد؛ منتها نبايستى آن گفتمان اصلى انقلاب، آن هويت اصلى انقلاب مغلوب اين تألمات شود. بايد براى انقلاب حرف بزنيد، بايد براى گفتمان انقلاب تلاش و كار كنيد. ملت شما كار بزرگى انجام داده. من سال گذشته اين را گفتم - به نظرم در همين جلسه هم گفتم - كه مسئله فقط مسئله‌ى شهادت نيست - البته شهادت در راه خدا و جان بر كف گذاشتن و تقديم راه خدا كردن، قله‌ى شرافتهاى انسانى است - اينقدر معارف دينى گسترده است، اينقدر معارف انقلاب گسترده و پرمطلب و پرفيض است كه ميتوان از آن بهره برد و ميتوان آن را منعكس كرد. امروز اين يك وظيفه‌اى است بر عهده‌ى شاعران. گاهى اوقات انسان مى‌بيند كه در بعضى از شعرها و سروده‌ها اين تألمات اثر ميگذارد و آن مسئله‌ى اصلى را تحت‌الشعاع قرار ميدهد؛ آن وقت اينجا انسان هماهنگ و هم‌آواز ميشود با آن كسانى كه اعتراضشان به اصل همان گفتمان است. شعرائى كه يا وابسته بودند به كانونهاى قدرت و دربار و متعلقات دربار فاسد پهلوى، يا هم جزو جريانات چپ بودند، اينها از اول با انقلاب قهر كردند، از اول به انقلاب روى خوش نشان ندادند؛ كه همين روى خوش نشان ندادن موجب شد كه اين طرف انقلاب، آن جوششهاى زيبا و پرفيضان را از خودش نشان بدهد. اين كه اين همه شاعر خوب و برجسته از درون انقلاب جوشيد، شايد يك مقدارش ناشى بود از قهر آنها. خب، حالا آن جريانى كه با اصل انقلاب، با اصل گفتمان انقلاب، با اصل حركت آزاديخواهانه‌ى ملت ايران و حركت دينمدار انقلاب اسلامى مخالفند، اگر انسان مراقب حفظ آن هويت و گفتمان اصلى انقلاب نباشد، زبانش به زبان آنها نزديك ميشود. من با شعر اعتراض مخالفتى ندارم؛ انسان يك چيز ناهنجارى را مى‌بيند، خب، در شعر منعكس ميشود؛ اين هيچ اشكالى ندارد؛ منتها بايد مراقب باشيد شما اعتراضتان به يك ناهنجارى است، در حال اعتقادتان به اصل گفتمان انقلاب اسلامى. اما يكى هست كه اعتراضش به همين اصل گفتمان است؛ مراقب باشيد زبان شما با زبان او يكى نشود.

 *دل نبستن به تحسين و  محافل آدمهايي كه از اصل مباني انقلاب دورند

  لازم است كه شعراى جوان عزيزمان اين مراقبت را بكنند. آدمهائى هستند كه از اصل مبانى انقلاب و نظام و آزاديخواهى و استقلال و استكبارستيزى دورند؛ شما دل به تحسين آنها و محافل مربوط به آنها نبنديد. هرچه هم كه ميتوانيد، بين خودتان ارتباطات را نزديك و صميمانه كنيد.

رشته‌ى جمعيت اى ياران همدم مگسليد
در پريشانى پريشانى است از هم مگسليد

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

 منبع: http://www.moghtadaamin.blogfa.com/

محورهايي ازبيانات مقام معظم رهبري در ديدار جمعی از دانشجويان

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 بخش اول:پاسخ به سوالات دانشجويان

 خداى متعال را از اعماق جان سپاسگزارم كه يك بار ديگر اين توفيق را پيدا كرديم كه در روز ماه رمضان در جمع شما جوانان عزيز، خوش‌روحيه، پرانگيزه و پرنشاط ساعاتى بنشينيم و از شما بشنويم.

 *نياز جوان امروز:روحيه مطالبه گري و نشاط

 آنچه كه برادران و خواهران و فرزندان عزيزم در اينجا بيان كردند، درست همان چيزهائى است كه ما انتظار داريم آنها را از شما جوانها بشنويم. ممكن است در برخى از اين اظهارات، نظر اين حقير و نظر آن گوينده‌ى محترم يكسان نباشد - يعنى ممكن است من آن حرف را قبول نداشته باشم - اما روحيه‌ى انديشيدن، انتخاب كردن، با انگيزه بيان كردن، همان چيزى است كه ما آرزوى آن را در جوانها داريم. ما ميخواهيم شما فكر كنيد؛ بر اساس فكر، بخواهيد؛ بر اساس اين خواستن، جرأت و جسارت بيان و ابراز پيدا كنيد. ممكن است آنچه كه شما ميگوئيد و ميخواهيد و مطرح ميكنيد، در كوتاه‌مدت هم تحقق پيدا نكند؛ ممكن است در يك برهه‌ى ديگرى از زمان، به خاطر يك تجربه‌ى جديد، نظرتان هم عوض شود؛ اينها همه‌اش امكان‌پذير است، ايرادى هم ندارد؛ اما نفس اين روحيه، مطالبه‌گرى و نشاط، همان چيزى است كه جوان امروز ما به آن احتياج دارد.

من حالا يك بحثى هم آماده كرده‌ام كه عرض بكنم - كه البته شروع يك بحثى است كه ان‌شاءاللَّه عرض خواهم كرد - ليكن قبلش درباره‌ى آنچه كه دوستان بيان كردند، دو سه تا نكته هست كه من عرض ميكنم. اولاً دوستان، خيلى خوب صحبت كردند؛ بخصوص بعضى از صحبتها از لحاظ استدلال و منطق، كاملاً سنجيده و پاكيزه بود. من رئوس مطالب آقايان و خانمها را يادداشت كردم.

 *اظهار نظردرباره‌ى انتخابات:انشاءالله در آينده

 يكى از دوستان اظهار كردند كه من درباره‌ى انتخابات نظر بدهم. به اعتقاد من وقتش حالا نيست. من درباره‌ى انتخابات حرفهائى دارم كه ان‌شاءاللَّه در آينده خواهم گفت.

 *تحقيق در اقتصاد مقاومتي كار بسيار جالبي است

 يكى از دوستان اطلاع دادند كه يك ستاد دانشجوئى براى تحقيق در اقتصاد مقاومتى تشكيل شده. كار بسيار جالبى است. اينجور كارهاى عميق، همان چيزى است كه كشور به آن احتياج دارد. شما بايد فكر كنيد، مطالعه كنيد، تحقيق كنيد. اين تحقيقها اگر به درد آن دستگاه مسئول هم نخورد يا به كار او نيايد يا نپسندد، قطعاً به كار شما مى‌آيد و به درد شما ميخورد. اين، كار بسيار جالبى است.همچنين يكى ديگر از دوستان اطلاع دادند كه در دانشگاه شريف مركز مطالعاتى‌اى تشكيل شده و در اين زمينه‌ها كار ميكنند. اينها بسيار كارهاى مهمى است. اين انگيزه‌ى جوان دانشجو و فكور، خيلى براى آينده‌ى كشور مهم است.

البته راه‌حلهائى كه گفته شد، بعضى از آنها كاملاً درست است. اين را هم من به شما عرض بكنم؛ در همين زمينه‌ى مسائل اقتصادى، پاره‌اى از آنچه كه پيشنهاد و مطرح شد، ما اطلاع داريم كه مد نظر مسئولين هست؛ درباره‌اش كار ميكنند، تصميم‌گيرى ميكنند، اقدام ميكنند؛ منتها همه‌ى اقدامها يا به اطلاع نميرسد، يا گفتنى نيست. به هر حال اينجور نيست كه مسائل اقتصادى در مد نظر آن مسئولين نباشد.

 *در باب انتقاد از برخي دستگاهها:برخي انتقادها وارد است، اما در مقام عمل،كار به آساني آنچه در عالم نظر و تأمل است،نمي باشد          
 

انتقادهائى از برخى دستگاه‌ها شد. بلاشك برخى از اين انتقادها وارد است، من هم هم عقيده هستم؛ منتها در عالم نظر و تأمل، خيلى كارها را انسان فكر ميكند، به ذهن انسان ميرسد؛ اما در مقام عمل، كار به آن آسانى نيست؛ وقتى وارد ميدان عمل ميشويد، موانع گوناگونى در برابر آرزوها و خواستها و تشخيصهاى انسان پيش مى‌آيد. خب، موانع را بايد برطرف كرد؛ اما عبور از همه‌ى موانع هم آسان نيست؛ گاهى هم زمان‌بر است؛ به اين هم بايد توجه باشد.

 *در زمينه‌ى مسائل منطقه، دستگاه‌هاى ذيربط تحرك بسيار خوبى داشتند و دارند.(برخى از كارها قابل تبليغاتى شدن نيست - يا ممكن نيست، يا لازم نيست، يا اشكال دارد)

 در مورد مسائل منطقه، يكى از دوستان اشاره كردند كه مثلاً كار لازم، عمل لازم و تحرك لازم نبوده. من فى‌الجمله به شما عرض بكنم كه اينجور نيست. در زمينه‌ى مسائل منطقه، دستگاه‌هاى ذى‌ربط كشور تحرك بسيار خوبى داشتند و دارند. الان منطقه، ميدان عظيم زورآزمائى است و دستگاه‌هائى كه با اين مسئله مرتبطند، حسابى وسط ميدانند و دارند كار ميكنند. خب، برخى از كارها قابل تبليغاتى شدن نيست - يا ممكن نيست، يا لازم نيست، يا اشكال دارد - ولى به هر حال كار زياد دارد ميشود؛ اين را توجه داشته باشيد. در اين زمينه، فضاى درونى كشور هم خوب بود. حضور دانشجوها در بخشهاى مختلف، اظهارنظرها نسبت به همين مسائل منطقه، اينها همه‌اش كمك ميكند. اين كار ادامه هم دارد و ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز هم ابعاد بيشتر و بهترى خواهد گرفت. غرض، تصور نشود كه بى‌عملى بوده؛ نه، دارد كار ميشود؛ كارهاى خوبى هم انجام ميگيرد.

 *در زمينه‌هاى گوناگون علوم انسانى:

الف) ماميگوئيم تقليد نكنيم،زيرا:

1- مبانى علوم انسانى در غرب از تفكرات مادى سرچشمه ميگيرد. اما مبانى فكرى ما با آن مبانى متفاوت است.

2- سياست استعمارى غرب از قديم همين بوده؛ ميخواهند در دنيا يك تبعيضى، يك دو هويتى‌اى، يك دو درجه‌اى در مسائل علمى وجود داشته باشد

 يك نكته‌اى را اين خانم محترم در مورد علوم انسانى بيان كردند، كه كاملاً درست است. اولاً مطلبى كه گفتند، بسيار مطلب سنجيده و دقيقى بود. اينكه پشت سر پيشرفت علوم، پيشرفت فكر وجود دارد؛ اينكه مبدأ تحول ملتها بيش و پيش از آنچه كه علم و تجربه باشد، فكر و انديشه است، كاملاً حرف درست و اثبات شده‌اى است. به همين دليل است كه من روى مسائل علوم انسانى حساسيت به خرج ميدهم. ما به هيچ وجه نگفتيم كه دانسته‌هاى غربى‌ها را كه در زمينه‌هاى گوناگون علوم انسانى پيشرفتهاى چند قرنىِ زيادى داشتند، ياد نگيريم يا كتابهاى اينها را نخوانيم؛ ما ميگوئيم تقليد نكنيم. در بيانات اين خانم هم همين نكته وجود داشت و نكته‌ى درستى است.مبانى علوم انسانى در غرب از تفكرات مادى سرچشمه ميگيرد. هر كس كه تاريخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدمهايش را شناخته باشد، اين را كاملاً تشخيص ميدهد. خب، رسانس مبدأ تحولات گوناگونى هم در غرب شده؛ اما مبانى فكرى ما با آن مبانى متفاوت است. هيچ ايرادى هم ندارد كه ما از روان‌شناسى و جامعه‌شناسى و فلسفه و علوم ارتباطات و همه‌ى رشته‌هاى علوم انسانى كه غرب ايجاد و توليد كرده يا گسترش داده، استفاده كنيم. من بارها گفته‌ام كه ما از يادگيرى به هيچ وجه احساس سرشكستگى نميكنيم. لازم است ياد بگيريم، از غرب ياد بگيريم، از شرق ياد بگيريم - «اطلبوا العلم ولو بالصّين»(1) - خب، اين كه روشن است. ما از اين احساس سرشكستگى ميكنيم كه اين يادگيرى به دانائى و آگاهى و قدرت تفكر خود ما منتهى نشود. هميشه كه نميشود شاگرد بود؛ شاگردى ميكنيم تا استاد شويم. غربى‌ها اين را نميخواهند؛ سياست استعمارى غرب از قديم همين بوده؛ ميخواهند در دنيا يك تبعيضى، يك دو هويتى‌اى، يك دو درجه‌اى در مسائل علمى وجود داشته باشد.

  ب)لزوم مطالعه تاريخ به عنوان يكي از علوم انساني ،جهت پي بردن به ماهيت غربيها در دور نگه داشتن ملتها ي تحت استعمار خودشان از پيشرفت

 يكى از علوم انسانى، تاريخ است. باز هم من توصيه ميكنم كه تاريخ بخوانيد. تاريخ دوره‌ى استعمار را بخوانيد تا ببينيد غربى‌ها على‌رغم ظاهر نونوارِ اتوكشيده‌ى ادكلن‌زده‌ى منظم و مرتب و داعيه‌هاى حقوق بشرشان، چه وحشيگرى عظيمى در اين مقوله كردند. نه اينكه فقط آدمها را بكُشند؛ در دور نگهداشتن ملتهاى تحت استعمارِ خودشان از عرصه‌ى پيشرفت و امكان پيشرفت در همه‌ى زمينه‌ها هم تلاش زيادى كردند. ما ميخواهيم اين اتفاق نيفتد.

  ج)  ما ميگوئيم علوم انسانى را ياد بگيريم تا بتوانيم شكل بومى آن را خودمان توليد كنيم و اين را به دنيا صادر كنيم.

ما ميگوئيم علوم انسانى را ياد بگيريم تا بتوانيم شكل بومى آن را خودمان توليد كنيم و اين را به دنيا صادر كنيم. بله، وقتى كه اين اتفاق افتاد، آنگاه هر يك نفرى كه از مرزهاى ما خارج ميشود، مايه‌ى اميد و اتكاى ماست. بنابراين ما ميگوئيم در اين علوم مقلد نباشيم. حرف ما در زمينه‌ى علوم انسانى اين است.

 * ضرورت عدم افشاء جرم حتي پس از اثبات آن ،مگر آنجا كه يك مصلحت بزرگي در ميان باشد

 يكى از دوستان اشاره كردند كه اميرالمؤمنين در فرمان خود به مالك اشتر فرموده‌اند كه آدمهاى سوءاستفاده‌جو را رسوا كنيد؛ شما گفته‌ايد كه افشاء نكنيد. اميرالمؤمنين (عليه‌السّلام) نفرمودند موردى را كه اثبات نشده، افشاء كنيد. هيچ وقت چنين چيزى در بيان اميرالمؤمنين نيست، و اين قطعاً از اسلام نيست. ما چطور چيزى را كه اثبات نشده، به صرف اتهام، افشاء كنيم؟ ممكن است اينقدر حجم اتهام زياد و وسيع باشد كه يك عده‌اى به چشم يك امر قطعى و واقعى به آن نگاه كنند، اما هيچ پشتوانه‌ى استدلالى نداشته باشد، جائى ثابت نشده باشد. ما هيچ حجتى نداريم كه اين را بگوئيم. حتّى من در همان جلسه‌اى كه اشاره كردند، از اين بالاتر را گفتم. من گفتم حتّى جرمى كه ثابت شد، اصل نبايد بر افشاى آن جرم باشد. بالاخره يك مجرمى است، يك غلطى كرده، مجازات هم ميشود؛ خانواده‌ى او، فرزندان او، پدر و مادر او گناهى نكرده‌اند؛ ما چرا بيخود اينها را رسوا كنيم؟ مگر آنجائى كه خود نفس افشاء كردن، يك مصلحت بزرگى داشته باشد. بله، يك جائى هست كه نفس افشاگرى در يك مسئله‌ى ثابت‌شده، مصلحتى دارد؛ آنجا ايرادى ندارد. اين، منطق ماست. هيچ چيزى هم نه از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) و نه از هيچيك از ائمه‌ى هدى (عليهم‌السّلام) برخلاف اين وجود ندارد. ما واقعاً حق نداريم افراد را به صرف گمان، متهم كنيم، مشهور كنيم؛ واقعاً جايز نيست؛ نه در سايت، نه در روزنامه، نه در تريبونهاى گوناگون. حيثيت افراد را بايد حفظ كرد.

 * به گزارشهاي مسئولين رسمي كشور بايد با چشم حسن ظن نگاه كرد

 در مورد اجراى سياستهاى اصل 44 از من پرسيده‌اند كه نظر شما چيست؛ آيا اجرا شده يا نه؟ خب، اگر بخواهيم تفصيلاً حرف بزنيم، اين كه نميشود. هر كدام از اين فصول و بخشها يك شرحى دارد؛ اما اگر بخواهيم اجمالاً بگوئيم، بايد عرض كنيم كه كارهاى خوبى انجام گرفته. البته نه اينكه به تمام معنا كامل باشد، راضى كننده باشد؛ نه، نواقصى هم هست؛ ليكن حركتى هم انجام گرفته. خب، مسئولين رسمى كشور گزارشهائى هم دارند ميدهند؛ به اين گزارشها با چشم حسن‌ظن بايد نگاه كرد؛ يعنى نبايد بنا را بر اين گذاشت كه هرچه مسئولين مى‌آيند ميگويند، دروغ و درم و خلاف واقع است؛ نه، دارند گزارش ميدهند. اصل را بايد بر اين گذاشت كه گزارشها گزارشهاى واقعى است؛ ولو حالا ممكن است در آن يك مقدارى مبالغه و اغراق يا نديدن جوانب منفى وجود داشته باشد؛ ليكن غالباً گزارشها درست است. به هر حال نواقصى هست، اقداماتى هم شده.

 *در مورد تحول در شوراى عالى انقلاب فرهنگى، ما كارى كه بايد انجام بدهيم، انجام داده‌ايم

 در مورد تحول در شوراى عالى انقلاب فرهنگى هم چرا، ما كارى كه بايد انجام بدهيم، انجام داده‌ايم. حالا ترتيبات استفاده‌ى از شوراى عالى انقلاب فرهنگى ترتيبات خاصى است. اولاً آنچه كه انسان دلش ميخواهد، با آنچه كه در عمل اتفاق مى‌افتد، يك فاصله‌هائى دارد؛ ليكن نه، يك تدابيرى انديشيده شده كه ان‌شاءاللَّه اين شورا ميتواند فوائدش بيشتر باشد.

 * لزوم كسب صلاحيتهاي علمي،عملي وانگيزه ورود در ميدان براي نسل جوان،جهت عهده دار شدن مسئوليت

 يكى از جوانهاى عزيز گفتند مثل اينكه نسل جديد اگر بخواهد مسئوليت را به عهده بگيرد، خودش بايد وارد ميدان شود. من اتفاقاً اين را تصديق ميكنم، بايد خودش وارد ميدان شود؛ منتها وارد ميدان شدنش به چه معناست؟ صلاحيت كسب كند؛ صلاحيت علمى، صلاحيت عملى، صلاحيت حضور در ميدان. بعضى‌ها هستند كار علمى هم كرده‌اند، عالم هم هستند، دانشمند هم هستند، اما اهل دردسرِ ورود در ميدانهاى عملياتى نيستند. اما اگر كسى ميخواهد واقعاً به مسئوليتهاى كشور دست پيدا كند و اين را براى خودش مهم ميداند، نه خدمت را - بالاخره خدمت، اعم از حضور در مسئوليت است؛ حضور در مسئوليت هم يك جور خدمت است؛ البته خدمت مؤثرتر و عمومى‌تر و بهترى است - خب، اين صلاحيتهائى لازم دارد؛ صلاحيت علمى هم لازم دارد، صلاحيت عملى هم لازم دارد، انگيزه‌ى ورود در ميدان هم لازم دارد.

توى پياده‌رو يا معبر شلوغ كه انسان وارد ميشود و حركت ميكند، هم تنه ميزند، هم تنه ميخورد؛ چيز طبيعى است. آدم بخواهد تنه نخورد، تنه نزند، بايد توى خانه بنشيند. البته توى خانه هم ميشود نشست، يا يك گوشه‌اى هم ميشود رفت، كار خوبى هم انجام داد؛ اما وقتى انسان وارد عرصه‌ى اجتماعى شد - چه عرصه‌ى سياسى، چه عرصه‌هاى گوناگون مديريتى - اين تنه خوردن دارد.الان شما ملاحظه كنيد؛ شما يك مشت جوان عزيزِ پاكيزه‌ى خوش‌روحيه‌ى پاكدل، اينجا مى‌ايستيد و از بالا تا پائين را انتقاد ميكنيد، كسى هم نميگويد چرا؛ من هم كه مستمع شما هستم، شما را تحسين ميكنم؛ نه تحسين زبانى، قلباً تحسين ميكنم. خب، آنهائى كه شما ازشان انتقاد ميكنيد، خيال ميكنيد كى‌اند؟ آنها همين جوانهاى خوبى‌اند كه كار كردند، زحمت كشيدند، مجاهدت كردند، حالا هم به يك مسئوليتى رسيدند، يك كارى را هم دارند ميكنند. خب، اين كار ممكن است يك خطاهائى هم داشته باشد، انتقاد شما هم وارد باشد. مديريت، اينجورى است. شما هم كه وارد ميدان مديريت شديد، همين حرفها هست؛ يك جوانى مى‌آيد اينجا مى‌ايستد و از شما انتقاد ميكند.الان شما ايراد داريد كه چرا مدير پير است، مشاور جوان است. ميگوئيد مدير جوان باشد، مشاور پير باشد. مى‌آيند به من شكايت ميكنند و كاغذ مينويسند راجع به همين مشاوران جوان، و انتقاد ميكنند: آقا اين مشاور جوان در فلان وزارتخانه اينجورى كرده. در حالى كه آن مشاور جوان، يك جوان دانشجوست؛ مثلاً دانشجوى كارشناسى ارشد يا دكترى يا تازه‌فارغ‌التحصيل است. گناهى هم نكرده، اما مورد انتقاد قرار ميگيرد. خب، يك چنين انگيزه‌هائى لازم است. انسان اين آمادگى و اين صلاحيت را براى خودش فراهم كند، وارد ميدان بشود، حتماً مسئوليت هم گيرش مى‌آيد.

 *متن جامعه متن انقلاب است

 يكى از برادران عزيزمان كه اينجا خيلى خوب هم صحبت كردند، اول صحبتشان گفتند كه اينجور داريم كار ميكنيم تا بدانند هنوز كسانى هستند. اين تعبير «هنوز» را به كار نبريد. هنوز، معنايش اين است كه انتظار داشتيد نباشد. نه، چنين انتظارى نيست. انتظار و توقع ما درباره‌ى مسئله‌ى انقلاب، خيلى فراتر از اين حرفهاست. نگوئيد هنوز كسانى هستند. بله، متن جامعه، متن انقلاب است. حالا بحثى كه من عرض خواهم كرد، يك مقدارش هم راجع به همين مسئله است.

 *حركت دانشجوئيِ سازندگي،كاري است بسيار جالب و لازم

 اين حركت دانشجوئىِ سازندگى هم بسيار جالب و بسيار لازم است؛ كار خيلى خوبى است.خب، فقط خواستم اين چند نكته را عرض كنم. مطالبى كه دوستان بيان كردند، من خلاصه‌اش را يادداشت كردم كه در ذهنم بماند. البته تفصيل اينها هست؛ بررسى ميشود، دنبال ميشود. نبايد هم تصور شود كه اينها فراموش ميشود؛ نه، اينها يا به طور خاص و ويژه مورد توجه قرار ميگيرد و رويش كار ميشود، يا اينكه حداقل به ايجاد تجربه‌ها و آگاهى‌ها و دانائى‌هاى متراكم كمك ميكند؛ يعنى هيچكدام از اين گفتنها و اظهارنظرها هدر نميرود.

 بخش دوم:ثبات واستمرار نظام

*از جمله مهمترين عوامل بيداري ملتهاي منطقه و مسلمان،ثبات و استقرار نظام جمهو ري اسلامي بوده است 

 آن مطلبى كه من ميخواهم عرض بكنم، در واقع شروع يك بحث است، كه حالا اين بحث را بعد خود شما جوانها ان‌شاءاللَّه در محافلتان بايد دنبال كنيد. در اين شش هفت ماه گذشته، من در چند سخنرانى به ثبات نظام و انقلاب اشاره كردم و گفتم كه ثبات و استمرار و استقرار نظام جمهورى اسلامى از جمله‌ى مهمترين عواملى بوده است كه ملتهاى منطقه و ملتهاى مسلمان را اميدوار كرده و ميتوان گفت نقش مؤثرى در ايجاد اين حركت عظيم اسلامى منطقه و آزادى و بيدارى ايفاء كرده. امروز ميخواهم يك مقدارى راجع به ثبات و استمرار و استقرار انقلاب مطلبى را عرض كنم؛ يك مقدارى آن را باز كنم.

  *در تحول ايجاد شده توسط يك نسلي در جامعه دو حالت وجود دارد:

 1– پيگيري و تكميل اين تحول توسط نسلهاي بعدي،كه به يك جريان ماندگار تبديل خواهد شد  

2- دنبال نكردن،دچار زاويه ،انحرف و ركودشدن نسلهاي بعدي، موجب بوجود آمدن خسارتهاي جبران ناپذير براي مردم

 تحولات بزرگى در جامعه رخ ميدهد، كه نمونه‌ى بارزش انقلابهاى سياسى و اجتماعى است. اين تحول را كى به وجود مى‌آورد؟ يك نسلى به وجود مى‌آورد؛ كه البته معلول شرائطى است كه براى آن نسل پيش آمده، اما براى نسل قبل و نسلهاى قبل پيش نيامده بود؛ مثل انقلاب اسلامى. يكى از دو حال پيش خواهد آمد: يا اين است كه وقتى اين تحول به وسيله‌ى اين نسل به وجود آمد، نسلهاى بعدى اين را پى ميگيرند، دنبال ميكنند، تكميل ميكنند، ادامه ميدهند. در اين صورت، اين يك جريان ماندگارى خواهد شد؛ «و امّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الأرض»(2) خواهد شد؛ يعنى جايگزين ميشود، مستقر ميشود. يا اين است كه نه، نسلهاى بعد - حالا نسلهاى بعد كه ميگوئيم، نه لزوماً نسل سنى؛ يعنى كسانى كه از آن گروه اول تحويل ميگيرند، كه ممكن است خودشان هم جزو همان نسل سنىِ آن گروه اول باشند - تحت تأثير عوامل گوناگون، كار را دنبال نميكنند؛ دچار ركود ميشوند، دچار انحراف ميشوند، دچار زاويه ميشوند. در اين صورت، آن تحول فوائدش را براى مردم از دست ميدهد و خسارتهائى كه بالاخره در يك تحول پيش مى‌آيد، براى مردم ميماند و جبران هم نميشود. كلىِ مسئله اين است.

 *سرانجام تحولات ايجاد شده در كشورهاي مختلف:

 1- در انقلاب اسلامي

* تنها در انقلاب اسلامي تحولي كه در دوره اول بوجود آمد در دوره هاي بعد با همان شكل وهدف ادامه پيدا كرده است

 در تحولاتى كه در طول دو سه قرن اخير، كه قرن انقلابهاى بزرگ است، اتفاق افتاده، هرچه من نگاه كردم - حالا شما مطالعه كنيد، شايد مواردى را شما پيدا كنيد - موردى را پيدا نكردم كه مثل انقلاب اسلامى، تحولى كه در دوره‌ى اول پديد آمد، در دوره‌هاى بعد يا دهه‌هاى بعد، با همان شكل، با همان هدفها، به سوى همان آرمانها و با همان جهتگيرى‌ها ادامه پيدا كند. يا اصلاً ادامه پيدا نكرده، مثل انقلاب شوروى؛ يا ادامه پيدا كرده، منتها با يك فترتى، با يك فاصله‌ى طولانى زمانى، همراه با مرارتها و محنتها و سختى‌هاى فراوان، مثل انقلاب كبير فرانسه، مثل استقلال آمريكا؛ حالا تعبير كنيم به انقلاب يا هرچه. آن اهداف اوليه در نهايت به يك شكلى تأمين شد، اما با زحمات زياد و با يك فاصله‌ى طولانى.

 2-در انقلاب كبير فرانسه

*درانقلاب كبير فرانسه اهداف اوليه با زحمات زياد وفاصله طولاني تأمين شد.

   مثلاً در همين انقلاب كبير فرانسه، «كبير» كه ميگويند، به خاطر اين است كه بعد از اين انقلاب، دو سه تا انقلاب ديگر در طول پنجاه شصت سال در فرانسه اتفاق افتاد؛ منتها آن انقلاب اول، انقلاب مهمتر و مؤثرترى بود كه در سال 1789 - براى اينكه يادتان بماند: هزار، بعد هفت، هشت، نُه! اين، سال انقلاب كبير فرانسه است - عليه حكومت سلطنتى فرانسه به وقوع پيوست؛ يعنى همين كارى كه در ايران انجام گرفت. البته آن خانواده‌ى سلطنتى كه آن وقت در فرانسه حكومت ميكردند، خيلى ريشه‌دارتر و مقتدرتر بودند از اين خانواده‌ى پيزُرى پهلوى ما! خانواده‌ى بوربن‌ها بودند، چند صد سال بود كه اينها بر فرانسه حكومت ميكردند، در ميانشان پادشاهان بسيار مقتدرى از همين سلسله وجود داشتند. اين انقلاب در اين سالى كه گفتم - 1789 ميلادى - اتفاق افتاد.

خب، انقلاب، يك انقلاب مردمى به تمام معنا بود؛ يعنى واقعاً مردم حضور داشتند - مثل انقلاب خود ما - رهبران هم رهبران صددرصد مردمى و داراى افكار نو و به دنبال ايجاد يك جامعه‌ى مردمى. البته آنچه كه مورد نظرشان بود، ايدئولوژيك نبود، اعتقادى نبود؛ اما ميخواستند يك حكومت مردمى داشته باشند، ميخواستند يك حكومت مردم‌سالار داشته باشند. خب، اين انقلاب در اين سال اتفاق افتاد. به فاصله‌ى سه چهار سال، آن گروه اوّلى كه انقلاب را انجام داده بودند، به وسيله‌ى گروه تندروِ افراطىِ شديد كنار زده شدند؛ بعضى‌شان اعدام شدند و اين گروه افراطى سر كار آمدند. چهار پنج سال اين گروه افراطى سر كار بودند؛ بعد بر اثر شدت عملى كه با مردم به خرج ميدادند، از طرف مردم مورد عكس‌العمل قرار گرفتند و كنار زده شدند. عده‌اى از آنها اعدام شدند و يك گروه سومى سر كار آمدند. يعنى در ظرف حدود يازده، دوازده سال - تا سال 1800 - سه گروه سر كار آمدند كه هر كدام آن گروه قبلىِ خودشان را قلع و قمع و نابود كردند. در همين ده يازده سال اول، شخصيتهاى معروف سياسى‌اى از گروه‌هاى انقلابى اعدام شدند. بعد هم اين هرج و مرجى كه به وجود آمد - در يك كشورى با اين خصوصيات، بديهى است كه هرج و مرج به وجود مى‌آيد - مردم را خسته كرد؛ تا اينكه يك گروه سه نفره تشكيل شد، كه ناپلئون جزو اين گروه سه نفره بود؛ يك افسر جوانى بود كه فتوحاتى هم در مصر كرده بود - كه حالا داستانهايش فراوان و مفصل است - عنوانى پيدا كرد و آمد بر اين گروه سه نفره حاكم شد و بعد هم پادشاه و امپراتور شد. همين كشورى كه با آن همه خسارت، پادشاهى را كنار گذاشته بود و لوئى شانزدهم و زنش را اعدام كرده بود، دوباره تبديل شد به پادشاهى و روى كار آمدن ناپلئون. البته ناپلئون شخصيت نظامىِ مقتدرِ فعالى بود و براى فرانسه هم كارهاى بزرگى انجام داد. او كارهاى غير نظامى هم دارد، منتها عمدتاً كارهاى او نظامى است. چند تا از كشورهاى اروپائى را به فرانسه ملحق كرد؛ ايتاليا را، اسپانيا را، سوئيس را جزو فرانسه كرد. چند تا كشور اروپائى به وسيله‌ى او فتح شدند و جزو فرانسه شدند؛ كه البته بعد از رفتن ناپلئون، يكى يكى از فرانسه جدا شدند؛ يعنى اين فتوحات، ناپايدار بود. اما كشورى كه با آن همه خسارت انقلاب كرده بود، به حكومت مردمى رسيده بود، به‌آسانى دوباره تبديل شد به حكومت پادشاهى. بعد از تبعيد و مرگ ناپلئون - يعنى حدود 1815 - تقريباً حدود پنجاه سال حكومت پادشاهى در فرانسه استقرار داشت؛ البته با تحولات بسيار سخت و رقت بار و مرارت بار؛ كه شما اگر رمانهاى قرن نوزده فرانسه را بخوانيد، كاملاً نشانه‌ى اين انقلابها و اين مرارتها و اين محنتها و اين تلخى‌ها براى مردم فرانسه را در اين كتابها خواهيد ديد؛ از جمله كتابهاى ويكتورهوگو و بالزاك و ديگران.

 در آغاز پيدايشِ خود اين توان و ظرفيت و تمكن را نداشت كه خودش را در بين مردم خودش جايگزين ،مستقر،و ادامه و استمرار پيدا كند.

  البته بعد در سال هزار و هشتصد و شصت و خرده‌اى، مجدداً باز يك انقلاب ديگرى به وقوع پيوست و آن پادشاهى كه از قوم و خويشهاى ناپلئون هم بود - ناپلئون سوم - كنار زده شد و حكومت جمهورى سر كار آمد؛ كه حالا جمهورى‌ها هم تغيير پيدا كرد: جمهورى اول، جمهورى دوم، جمهورى سوم، تا رسيد به اينجائى كه امروز شما كشور فرانسه را ملاحظه ميكنيد، كه يك حكومت مردم‌سالار و دموكراسى است. انقلاب فرانسه با اين مرارتها مواجه بود؛ يعنى در آغاز پيدايشِ خود اين توان و ظرفيت و تمكن را نداشت كه خودش را در بين مردم خودش جايگزين كند، مستقر كند و ادامه و استمرار پيدا كند. تقريباً در همه‌ى تحولاتى كه در اين دوره‌ى طولانى دويست ساله و صد و پنجاه ساله و صد ساله در دنيا اتفاق افتاده، اين وجود دارد.

 3-در انقلاب آمريكا

*در انقلا ب سال 1782 آمريكا به تدريج بعد از صد سال دولت يك استقراري پيدا كرد.

 عين همين قضيه در آمريكا اتفاق افتاده. انقلاب آمريكا - يعنى به اصطلاح آزادى آمريكا از دست دولت انگليس - پنج سال، شش سال قبل از انقلاب فرانسه است؛ يعنى حدود سال 1782. البته آن وقت آمريكا جمعيت چهار پنج ميليونى‌اى بيشتر نداشته. يك حركتى كردند، يك دولتى تشكيل دادند، شخصيتهائى سر كار آمدند - مثل همين شخصيت معروف جورج واشنگتن و ديگران و ديگران - ليكن اينها هم همين طور. بعد از آن حركت اوليه‌اى كه اينها انجام دادند، ملت آمريكا محنتها كشيدند و جنگهاى داخلىِ عجيب و غريبى را پشت سر گذاشتند، كه در يكى از جنگهاى داخلى - كه مهمترين جنگ داخلى بين شمال و جنوب است؛ يعنى در واقع شمال شرقى و جنوب شرقى؛ چون آن وقت غرب آمريكا تازه هنوز در اختيار اين كشور و اين دولت قرار گرفته بود - در طول چهار سال اقلاً يك ميليون نفر كشته شدند. البته آن وقت آمار هم وجود نداشته؛ آن كسانى كه نوشتند و حرف زدند، اين را ميگويند. تا بالاخره بتدريج بعد از گذشت تقريباً صد سال از استقلال آمريكا، دولت يك استقرارى پيدا كرده و توانسته حركت خودش را در همان بسترهاى قبلى ادامه بدهد.

 لزوم اطلاع از اينكه تمدن و پيشرفت برخي از اين كشورها ،محصول خرابكاري،سنگدلي و بي انصافي است.

  البته ماجراى جنايتهائى كه اتفاق افتاده، فاجعه‌هائى كه به وسيله‌ى همان حاكمان و اطرافيان و ارتششان اتفاق افتاده، داستان غم‌انگيز طولانى عجيبى است: حمله‌ى به كشورهاى همسايه، تعرض به شهروندان اصلى - يعنى سرخپوستها - قلع و قمع قبائل سرخپوست. من تأسف ميخورم كه جوانهاى ما اين قضايا را نميدانند. وقتى انسان بداند كه آنچه امروز از تمدن و از پيشرفت و از ثروت در بعضى از اين كشورها وجود دارد، محصول چقدر خرابكارى و بدعملى و سنگدلى و بى‌انصافى است، آن وقت نسبت به كارى كه بايد انجام بگيرد، نسبت به وظيفه‌اى كه انسان دارد، يك افق ديد ديگرى پيدا ميكند.

 4-انقلاب شوروي

*عدم تحقق هدفهاي عقيدتي انقلاب شوروي و حاكم شدن حزب كمونيست بر مردم و زاويه پيدا كردن انقلاب.

  در شوروى هم يك جور ديگر اتفاق افتاد. در شوروى هدفهائى كه ترسيم شده بود - كه هدفهاى آن، عقيدتى و ايدئولوژيك بود - تحقق پيدا نكرد. اصلاً ادعا شده بود كه حكومت شوروى يك حكومت مردمى است، حكومت توده‌اى است، سوسياليست است؛ حكومت توده‌اىِ مردمىِ متكى به حركت مردم و متعهد به نيازهاى مردم؛ اين از همان سالهاى اول نقض شد. بعد از 1917 كه سال انقلاب شوروى است، پنج شش سالى كه گذشته بود، راه عوض شد؛ مردم از محاسبات دولت به معناى حقيقى كلمه حذف شدند؛ يك حزب كمونيست با چند ميليون عضو حاكم شد و در حزب كمونيست هم حاكم، همان چند نفرى بودند كه در هر دوره‌اى در رأس بودند. حالا در دوره‌اى مثل دوره‌ى استالين، حاكم يك نفر بيشتر نبود؛ اما در دوره‌هاى بعد، آن هيئت اصلى حزب كمونيست، همه‌كاره‌ى كشور بودند. چه فشارهائى به مردم وارد آمد، چه محدوديتهائى ايجاد شد، مردم چه محنتى كشيدند. در آن دوره‌ها نوشته‌هائى از درون شوروى درز ميكرد، بيرون ميرفت؛ بعضى‌هايش هم به فارسى ترجمه ميشد، ما هم مطالعه ميكرديم. تا قبل از سقوط شوروى، خيلى از اين زواياى دشوار و تلخ پنهان بود؛ بعد از سقوط شوروى بود كه خيلى چيزها معلوم شد، كه چه كارهائى ميكردند، چه محدوديتهائى بوده. ادبياتى كه آفريده شد، نشان‌دهنده‌ى سختى زندگى مردم در دوران حكومت شوروى بوده. يعنى انقلاب بكل از اول زاويه پيدا كرد؛ نه اينكه استمرار پيدا نكرد، اصلاً به وعده‌هاى اوليه عمل نشد.

 5-حركتهاي انقلابي در منطقه‌ى خاورميانه و عمدتاً شمال آفريقا و آمريكاى لاتين در اواخر دهه 50 واوائل دهه 60:

  خب، اينها انقلابهاست. حالا يك شبه‌انقلابهائى هم در منطقه‌ى خاورميانه و عمدتاً شمال آفريقا و آمريكاى لاتين داريم كه در واقع انقلاب نبود؛ غالباً كودتا بود. در اواخر دهه‌ى 50 و اوائل دهه‌ى 60 در كشورهاى شمال آفريقا - يعنى مصر و ليبى و سودان و تونس - يك حركتهاى انقلابى با گرايش چپ اتفاق افتاد. همه‌ى اين كشورها، كشورهاى انقلابى بودند؛ اما جز استثناهاى معدودى، همان كسانى كه خودشان عوامل انقلاب بودند، از انقلاب منحرف شدند. انقلابها، انقلابهاى چپ بود، ضد آمريكائى بود، ضد انگليسى يا ضد فرانسوى بود؛ مردم را اينجورى توى ميدان آورده بودند؛ اما همان كسانى كه خودشان در رأس اين انقلابها قرار داشتند، عملاً منحرف شدند و به سمت همان نيروهاى استعمارگر غلتيدند!

  الف)در تونس: تبديل بورقيبه رهبر انقلاب تونس به عنصر دست نشانده غرب و فرانسه

  يكى‌اش همين بورقيبه‌ى تونس بود. خب، بورقيبه رهبر انقلاب تونس بود؛ اصلاً انقلاب تونس را او به وجود آورده بود؛ اما خودش تبديل شد به يك عنصر دست‌نشانده‌ى غرب و فرانسه؛ رفت در آن جهت، كه بعد هم بن‌على بود كه دنبال او آمد.

 ب)در مصر :آشتي انور سادات از يارن جمال عبد الناصر با غاصب فلسطين و در اين اواخر همكاري با صهيونيستها براي نابودي مردم فلسطين

  يا در مصر، انورسادات جزو ياران جمال عبدالناصر بود؛ جزو كسانى بود كه كودتا يا به قول خودشان انقلاب افسران آزاد را به وجود آورده بودند؛ اصلاً حركت افسران آزاد در زمان جمال عبدالناصر، با شعار «نجات فلسطين» بود؛ اما كارشان به آنجا رسيد كه با غاصب فلسطين آشتى كردند، عليه مردم فلسطين توطئه كردند، و در اين اواخر كار به جائى رسيد كه حتّى با صهيونيستها همكارى كردند براى محاصره‌ى فلسطين، براى محاصره‌ى غزه، براى نابودى مردم فلسطين! يعنى صد و هشتاد درجه جهت آن حركت اوليه عوض شد.  

  ج) در سودان:تبديل جعفر نُميري از يك عنصر ضد غربيبه به يك عنصر كارگزار و مزدور غرب

  يا در سودان. به نظرم شماها يادتان نيست از نُميرى. ما از روى كار آمدن نُميرى هم يادمان هست. نُميرى يك افسر انقلابى بود كه در واقع سودان را از دست غرب نجات داد؛ اما همين نُميرى بتدريج رفت به سمت غرب، تبديل شد به يك عامل غرب؛ كه اين انقلابيون بعدى كه امروز در سودان سر كار هستند، عليه او قيام كردند و كشور را از دست او بيرون آوردند. جعفر نُميرى از يك عنصر ضد غربى كه عليه حكومت غربى كودتا ميكند، بتدريج تبديل ميشود به يك عنصر غربىِ مستخدم غرب و كارگزار غرب و مزدور غرب! بقيه هم همين جورند.

من يادم هست كه در سالهاى دهه‌ى 40 شمسى در مشهد، ما راديوى صوت‌العرب مصر را - كه زمان عبدالناصر بود - ميگرفتيم و ميشنيديم. جمال عبدالناصر به ليبى رفته بود و به اتفاق همين قذافى - كه آن وقت يك جوان بيست و هشت نُه ساله‌اى بود كه كودتا كرده بود - و همان جعفر نُميرى، هر سه در راديوى صوت‌العرب مصر سخنرانى ميكردند. آنها با همديگر اجتماع داشتند و حرفهاى انقلابى و تند ميزدند. همين قذافى شعارهائى ميداد كه ما آن وقت به هيجان مى‌آمديم. ماها غالباً در عين مبارزه بوديم. گرفتن اين راديو هم خلاف قانون بود. ما با بعضى از رفقا - كه يكى‌مان راديو داشت - شب ميرفتيم در يك خانه‌اى مى‌نشستيم و راديوى صوت‌العرب را گوش ميكرديم .

حركتها اينجورى بوده. يعنى انقلابها بر اثر عوامل گوناگون، يا از همان اول منحرف شدند، يا بعد از اندكى منحرف شدند. گاهى اين انحراف، ده‌ها سال هم طول كشيده. در كشورى مثل فرانسه، اين انحراف هفتاد و چند سال به طول انجاميد، تا اينكه توانست بتدريج پاره‌اى از اهداف را - آن هم نه همه‌ى اهداف را - تحقق ببخشد.

 *ادامه پيدا كردن و زاويه نخوردن خط انقلاب، با همان اهداف اوليه و پايه هاي اصلي    

 *اهداف انقلاب اسلامي

 اسلام‌خواهى،استكبارستيزى،حفظ استقلال كشور، كرامت‌بخشى به انسان، دفاع از مظلوم، پيشرفت و اعتلاى علمى و فنى و اقتصادى كشور.

* پايه هاي اصلي انقلاب اسلامي  

 مردمى بودن، متكى به ايمان مردم، عقايد مردم و انگيزه‌هاى مردمى و عواطف مردمى

  انقلاب اسلامى يك استثناء است. انقلاب اسلامى حركتى بود كه با اهداف مشخصى - ولو آن اهداف كه مشخص هم بود، در يك جاهائى كلى بود؛ بتدريج خرد شد، روشن شد، مصاديقش معلوم شد؛ اما اهداف، اهداف روشنى بود - به وجود آمد. هدف اسلام‌خواهى، هدف استكبارستيزى، هدف حفظ استقلال كشور، هدف كرامت‌بخشى به انسان، هدف دفاع از مظلوم، هدف پيشرفت و اعتلاى علمى و فنى و اقتصادى كشور؛ اينها اهداف انقلاب بوده. انسان وقتى در فرمايشات امام (رضوان اللَّه عليه) و در اسناد اصلى انقلاب اينها را نگاه ميكند، مى‌بيند كه همه‌ى اينها در متون اسلامى هم ريشه دارد. مردمى بودن، متكى به ايمان مردم، عقايد مردم و انگيزه‌هاى مردمى و عواطف مردمى، جزو پايه‌هاى اصلى انقلاب است. اين خط ادامه پيدا كرده؛ اين خط انحراف پيدا نكرده، اين خط زاويه نخورده. امروز سى و دو سال از انقلاب ميگذرد؛ اين خيلى حادثه‌ى مهمى است.

 *ملت ايران "ربّنا الله" را گفت ،پايش ايستاد و اين ايستادگي از نسلي به نسل ديگر منتقل شد.   

  اين ثبات انقلاب و استقرار انقلاب كه ما ميگوئيم، يعنى اين. ما يك حرفى را زده‌ايم: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا».(3) ملت ايران «ربّنا اللَّه» را گفت، پايش ايستاد. اين ايستادن پاى اين سخن، از نسلى به نسل ديگر منتقل شد. امروز شما جوانهائى كه اين بيانات پرنشاط و شاداب و صادقانه و پرتپش را اينجا مطرح كرديد، احتمالاً هيچكدامتان در آغاز انقلاب در اين دنيا نبوديد، دوره‌ى انقلاب را نديديد، دوره‌ى جنگ را نديديد، زمان امام را درك نكرديد؛ اما خط، همان خط است؛ راه، همان راه است؛ هدف، همان هدفهاست؛ مطالبى كه گفته ميشود، درست همان مطالبى است كه آن روز اگر ميخواستيم بگوئيم، ميگفتيم. من هفته‌اى يك بار دانشگاه تهران مى‌آمدم و آنجا با دانشجوها جلسه داشتيم و نماز ميخوانديم؛ بعد از نماز هم پاسخ به سؤالات و سخنرانى بود كه مدتها ادامه داشت. همان حرفهائى كه آن وقت ما آنجا ميگفتيم و دانشجوها ميگفتند، همان حرفهاست؛ البته امروز پخته‌تر است، سنجيده‌تر است، كارشناسانه‌تر است. احساسات به همان اندازه وجود دارد، اما در مطالبى كه امروز توى محيط دانشجوئى گفته ميشود، عقلانيت، بيشتر از آن زمان است؛ اين خيلى باارزش است.

 * وظيفه نسل جوان كنوني: پيشبري خط انقلاب به سوي تكامل با همان جهتگيريها.

  خب، اين تا حالا تحقق پيدا كرده؛ از حالا به بعد چى؟ آنچه كه من ميخواهم بگويم، همين يك جمله است: از حالا به بعد تكليف نسل جوان كنونى و عمدتاً دانشجوئى همين است كه اين خط را در همان جهتگيرى، به سوى تكاملِ بيشتر ادامه بدهد و پيش ببرد. اين مشخص ميكند كه در محيط دانشجوئى تكليف ما چيست. كار مال شماست. اين نسلى كه ماها در آن حضور داشتيم و فعال بوديم و نيروى جوانى داشتيم و جوانى‌مان را مصرف كرديم، رو به اضمحلال است؛ مثل همه‌ى چيزهاى عالم، رو به فنا و زوال است. نسلى كه امروز اين حقيقت را تحويل ميگيرد، شما هستيد؛ جوانهاى امروز، دانشجوهاى امروز هستند.

 *نسل جوان به خاطر ريشه ديني و پايه مستحكم اعتقاديِ اين حركت ،اين راه را ادامه خواهد داد.

  در آينده مسئوليتهاى كشور با شماست. طراحان كشور، تصميم‌گيران و تصميم‌سازان، شماها خواهيد بود. ميتوانيد همين راه را ادامه بدهيد، آن را به تكامل برسانيد، از ظرفيتهاى استفاده نشده استفاده كنيد، خلأها را پر كنيد و همين چيزهائى را كه هى شما ميگوئيد اين اشكال هست، اين اشكال هست، اين اشكال هست، انتقاد، انتقاد، انتقاد - كه درست هم هست - برطرف كنيد؛ ميتوانيد هم اين كار را نكنيد. نسل جوانِ امروز ميتواند تصميم بگيرد بر بى‌عملى. البته چنين تصميمى نخواهد گرفت؛ من شك ندارم. نسل جوان به خاطر ريشه‌ى دينىِ اين حركت و پايه‌ى مستحكم اعتقادىِ اين حركت، اين راه را ادامه خواهد داد. براى اولين بار در تاريخ انقلابهاى گوناگون در دنيا، انقلابى به وجود آمده است و خودش را به دنيا عرضه خواهد كرد و حرف اول و اصول و ارزشهاى اوليه‌ى خودش را با همه‌ى وجود، بدون انقطاع استمرار بخشيده و ان‌شاءاللَّه آن را به هدفهاى نهائى خودش ميرساند.

 *اين حركت مبارك وابسته به انگيزه، همت ،شجاعت ،قدرت تفكر و عزم راسخ زبدگان و نخبگان دانشجويي است.

 خب، شما تشكلهاى دانشجوئى و زبدگان و نخبگان دانشجوئى هستيد؛ در واقع گلچينى از مجموعه‌ى عظيم چند ميليونىِ دانشجوئى كشور هستيد كه اينجا جمع شده‌ايد - البته اين حرفها را بعداً بقيه‌ى دانشجويان هم ميتوانند بشنوند، در تلويزيون و مطبوعات پخش ميشود؛ هر كس بخواهد، طبعاً ميشنود - شما بايد تصميم بگيريد. بدانيد اين حركت مبارك و متكى به اين ارزشها، وابسته است به انگيزه، همت، شجاعت، قدرت تفكر و عزم راسخ شما.  شماها هستيد كه بايد اين را ادامه بدهيد.

 * توانايي دانشجويان در پيگيري الگو سازي براي جوامع اسلامي، به عنوان يكي از خاصيتهاي بزرگ انقلاب.   

 الحمدللَّه تا امروز انقلاب خوب پيش رفته. همين طور كه عرض كردم، ما از هدفها منحرف نشديم، زاويه پيدا نكرديم؛ آن بلاهائى كه سر آن انقلابهاى عظيم و بزرگ آمد، سر انقلاب ما نيامد. حوادث گوناگونى كه پيش آمد، همه جا انقلاب بر اينها فائق شد و با همان موازين خودش، توانست خودش را حفظ كند و تا امروز به تكامل هم برساند. انقلاب، كشور را هم پيش برده. اين پيشرفتى كه امروز شما در بخشهاى مختلف كشور مشاهده ميكنيد - كه من در صحبت با مسئولان نظام، دو سه روز پيش مختصرى از آن را اشاره كردم - هيچ وقت در قرنهاى اخير در كشور سابقه نداشته. البته در گذشته‌ها و در تاريخ چرا؛ مواردى به حسب زمان، شبيه اينها بوده؛ اما در قرون اخير سابقه نداشته. كشور را شما به اينجا رسانديد. كشور بايد پيش برود. ما هنوز در قدمهاى اوّليم، در آغاز راهيم. من گفتم؛ يكى از خاصيتهاى بزرگ انقلاب، الگوسازى است. شما ميتوانيد اين هدف را دنبال كنيد كه براى جوامع اسلامى يك الگو درست كنيد؛ بگوئيد آقا اينجورى ميشود حركت كرد، اينجورى ميشود رسيد؛ اين ممكن است.

 بخش سوم :توصيه ها:

 1- براي روشن شدن معناي واقعي كارهاي  استكبار بايد نگاه به آنها به چشم يك جبهه به هم پيوسته باشد.

 خب، تشكلهاى دانشجوئى طبعاً نقش دارند. اولين توصيه‌اى كه من به مجموعه‌ى تشكلهاى دانشجوئى كه در زمينه‌هاى مسائل دانشجوئى و كشور و انقلاب و همه چيز فكر ميكنند، دارم، اين است: شما وقتى نگاه ميكنيد به جبهه‌ى معارض، يعنى استكبار، جبهه‌ى ظلم، جبهه‌ى سرمايه‌دارهاى كلان بين‌المللى، كارتلها، تراستها و و و ، به چشم يك جبهه به آنها نگاه كنيد. يك جبهه‌ى به‌هم‌پيوسته‌اى وجود دارد در مقابله‌ى با انقلاب اسلامى، كه يك انقلاب معنوى و دينى و فرهنگى و اعتقادى است. وقتى به چشم يك جبهه‌ى به‌هم‌پيوسته به اينها نگاه كرديد، خيلى از كارهاى اينها معناى واقعى خودش را نشان ميدهد. اين مسئله، وظيفه‌ى دانشجو يا تشكلهاى دانشجوئى را مشخص ميكند.

 *نگاه به ترورهاي دانشمندان ما دو گونه مي تواند باشد:

الف)يك عمل تروريستي ضدِ امنيتي،كه جاي غصه دارد

ب)نگاه با همان چشم جبهه اي كه يك حركت در مجموعه حركتهاي خصمانه عليه نظام اسلامي است

فرض بفرمائيد در كشور ترور اتفاق مى‌افتد؛ شهيد على‌محمدى، شهيد شهريارى، شهيد رضائى‌نژاد را ترور ميكنند. خب، اين يك كار تروريستى است. يك وقت به اين مسئله به چشم يك عمل تروريستىِ ضد امنيتى نگاه ميكنيم؛ خب، انسان غصه هم ميخورد؛ چند تا دانشمند ما مورد اصابت جنايت دشمن - يك چند تا تروريست - قرار گرفتند. يك وقت نه، با همان چشمِ جبهه‌اى نگاه ميكنيد: اين يك حركت در مجموعه‌ى حركتهاى خصمانه‌ى عليه نظام اسلامى است.

مثلاً در جبهه‌ى جنگ مرزى با عراق - كه هشت سال جنگ داشتيم - يك جا اگر چنانچه توپخانه‌ى دشمن كار كند، معنايش اين نيست كه دشمن با اينجاى بالخصوص كار دارد؛ اين معنايش اين است كه اين يك حركتى است كه دشمن دارد اينجا انجام ميدهد، احتمالاً براى اينكه شما حواستان به اينجا منعطف شود، او به يك جاى ديگر حمله كند - به قول خودشان حركتهاى پشتيبانى، كه اين در واقع حيله است - يا براى اين است كه رزمنده‌ى ما را در اينجا تضعيف كند تا مثلاً بتواند يك حمله‌ى سراسرى انجام دهد.

  *حلقه هاي به هم پيوسته تو طئه دشمن :

تحريم اقتصادي،ترويج ابتذال و مواد مخدر،كارهاي امنيتي،ايجاد تزلزل در مباني اعتقادي نسبت به اسلا م وانقلاب و حلقه مكمل اين زنجيره ،كوبيدن حركت علمي كشور،با ترساندن و حذف دانشمند ما

وقتى با اين چشم نگاه ميكنيد، معلوم ميشود كه دشمن به دنبال كوبيدن حركت علمى در كشور است؛ يعنى يكى از حلقه‌هاى توطئه‌ى دشمن اين است. چند تا حلقه‌ى به‌هم‌پيوسته وجود دارد؛ مثلاً حلقه‌هاى تحريم اقتصادى، ترويج ابتذال، ترويج مواد مخدر، كارهاى امنيتى، ايجاد تزلزل در مبانى و مسائل اعتقادى؛ چه اعتقاد به اسلام، چه اعتقاد به انقلاب. اينها حلقه‌هاى گوناگونِ به‌هم‌پيوسته است؛ يكى از اين حلقه‌ها هم - كه مكمل اين زنجيره است - كوبيدن حركت علمى در كشور، با ترساندن دانشمند ما، با حذف دانشمند ماست. با اين چشم به قضيه نگاه كنيم.

 *تشكلهاي دانشجويي در قضيه ترورها كوتاه آمدند

 اگر چنانچه به مجموعه‌ى دشمن به چشم يك جبهه‌ى مستمرى كه وظائف را تقسيم كردند، نگاه كنيم، آن وقت احساس مسئوليت ما در هر قضيه‌اى شكل تازه‌اى به خودش ميگيرد. حالا در همين قضيه‌ى اين ترورها، من عقيده‌ام اين است كه بچه‌هاى تشكلهاى دانشجوئى در اين قضيه كوتاه آمدند؛ يعنى كم‌عملى نشان دادند. بايد اين قضيه را بزرگ ميكرديد. البته نه اينكه بزرگ كنيد - چون خودش بزرگ است - همان جور كه هست، منعكس ميكرديد. ما حتّى نديديم تشكلهاى ما پوستر اين شهدا را هم چاپ كنند، منتشر كنند، پخش كنند، يادمانِ اينها را نگه دارند. نه، اين موضوع اصلاً نبايد فراموش شود؛ اين كار كوچكى نيست.

 *علم اقتدار است ،هر كس داراي اين اقتدار شد،مي تواند بر محيط جهان حكمفرمايي كند

 مسئله‌ى علم در كشور، يك حلقه‌اى است از آن زنجيره، كه اين حلقه درست متوجه به آن نقطه‌ى اصلى و اساسى است كه ما ده دوازده سال است داريم اين را دنبال ميكنيم. گفتيم «العلم سلطان»؛ علم، اقتدار است؛ هر كسى كه داراى علم و داراى اين اقتدار شد، طبق اين روايت، «صال»؛ ميتواند بر محيط جهان حكمفرمائى كند، يعنى اهداف خودش را دنبال كند؛ هر كسى مالك آن نشد، «صيل عليه»؛(4) يعنى بر او حكمفرمائى خواهد شد. اين منطق ماست در اين حركت علمىِ ده پانزده ساله. الان خوشبختانه تا حدود زيادى هم اين حركت علمى در كشور به ثمر رسيده. ميخواهند اين را متوقف كنند؛ خب، در مقابل اين بايد حساسيت نشان بدهيد.

*نگاه به دشمن به چشم يك جبهه ،هدف آنها را از حمايت يا حمله به برخي جريانها ودخالت در بعضي امور كشور روشن مي كند.
 

پس نگاه به دشمن بايد يك چنين نگاهى باشد: نگاه حركت جبهه‌اى دشمن. آن وقت حمايت اينها از برخى جريانها، حمله‌ى اينها به بعضى از جريانها، دخالت اينها در بعضى از مسائل داخلى كشور، همه معنا پيدا ميكند؛ معلوم ميشود كه هدف چيست. اين مسئله ايجاب ميكند كه ما نسبت به كارهاى اينها هوشيار باشيم.

 2- كار عميق در مسائل:كلامي ،اخلاقي،تاريخ،انقلاب ودر مسائل سياسي

 يكى از چيزهائى كه من ميخواهم بخصوص به تشكلهاى دانشجوئى توصيه كنم، اين است كه به طور جدى به كارهاى فكرى و فرهنگىِ برنامه‌مَند و هدفمند و عميق بپردازند. يك وقت هست كه دشمن به عرصه‌ى دانشگاه تهاجم آشكار ميكند؛ اينجا شما بايد حضور آشكار داشته باشيد؛ مثل مسائل دوره‌ى فتنه 88 و امثال اينها. يك وقت هست كه نه، آنچنان تهاجم آشكارى وجود ندارد؛ اينجا بايستى حضور مجموعه‌هاى دانشجوئى، حضور عميق فكرى باشد. درباره‌ى مسائل كلامى، درباره‌ى مسائل اخلاقى، درباره‌ى مسائل تاريخ، درباره‌ى مسائل انقلاب بايد كار عميق بكنيد. درباره‌ى مسائل گوناگون كشور - مثل همين چيزهائى كه دوستان گفتند - كار كنيد. فرض كنيد شما درباره‌ى بانك مركزى، درباره‌ى نظام سلامت، درباره‌ى مسئله‌ى جهاد اقتصادى تحقيق ميكنيد؛ اين بسيار خوب است، اما به اينها اكتفاء نشود. درباره‌ى مسائل كلامى، كارهاى عميق انجام بگيرد. درباره‌ى مسائل سياسى كشور، كارهاى غير احساساتى انجام بگيرد. البته احساسات چيز خوب و پاكى است و من به هيچ وجه مخالف ابراز احساسات و مخالف تحرك احساساتىِ بخصوص جوانها نيستم؛ نه ممكن است، نه مطلوب است كه احساسات فروكش كند؛ ليكن دور از مقوله‌ى احساسات، تأمل و تفكر و تعمق در مسائل گوناگون، از جمله در مسائل سياسى، لازم است.

 3- پرهيز از ابتذال در كارهاي فرهنگي و هنري

 يكى از چيزهائى كه من بجد توصيه ميكنم، پرهيز از ابتذال در كارهاى فرهنگى و هنرى است؛ مراقب باشيد. من نمونه‌هائى از اين مسئله را سراغ دارم؛ البته نه حالا، حدود هفده هجده سال قبل. من همان موقع اطلاع پيدا كردم كه يك مجموعه‌ى دانشجوئى در دانشگاه در بعضى از مراسمشان رگه‌هائى از ابتذال وجود دارد. همان وقت به آنها پيغام دادم - با ما هم بى‌ارتباط نبودند - خب، توجهى نشد. بعد هم دنباله‌هاى خوبى پيدا نكرد. از ابتذال فرهنگى، ابتذال اخلاقى بشدت پرهيز شود و با آن مواجهه بشود.

 *امروز يكي از سياستهاي دشمن براي شكستن مقاومت جمهوري اسلامي، ترويج ابتذال است.

  امروز يكى از سياستهاى دشمن، ترويج ابتذال است. با اين سياست استكبار مبارزه كنيد. همين طور كه آنها تحريم اقتصادى را برنامه‌ريزى ميكنند، همين طور ترويج ابتذال را برنامه‌ريزى ميكنند - اين ادعاى شعارگونه نيست؛ اين ناشى از اطلاعات است؛ ما اطلاع داريم - مى‌نشينند طراحى ميكنند، برنامه‌ريزى ميكنند؛ ميگويند براى شكستن مقاومت جمهورى اسلامى، بايد بين جوانها ترويج ابتذال كرد؛ يعنى به قضايا ماهيت سياسى ميدهند. خب، با اين بايستى مواجهه كرد، مقابله كرد؛ البته مقابله‌ى صحيح، كه اين يك نوع ايستادگىِ بسيار ارجمند در مواجهه‌ى با نقشه‌هاى استكبار است.

 4- تشكلهاي دانشجويي جهت پيشرفت به سمت اهداف انقلاب،با هم همفكري و همدلي نشان بدهند،تا بر محيط دانشجويي اثر گذاري كنند.

 يك توصيه‌ى ديگر ما هم اين است كه تشكلهاى دانشجوئى با هم همفكرى و همكارى و همدلى نشان بدهند. حالا من نميخواهم يك چيزى را حتماً يك پيشنهاد قطعى بكنم، اما به نظر آدم ميرسد كه مثلاً يك مجمع هماهنگ كننده‌اى بين اين تشكلها وجود داشته باشد تا تشكلها همجهت پيش بروند. البته جهتهاى كلى تقريباً با هم يكسان است، خوب است. نميخواهيم هم بگوئيم كه اين تشكلها با مختصاتى كه هر كدام دارند، بايستى اين مختصات را همه يك‌كاسه كنند؛ نه، تنوع و مختصات گوناگون در تشكلها هيچ ايرادى ندارد؛ منتها در جهتگيرى‌ها، در پيشرفت به سمت اهداف انقلاب، يك هماهنگى انجام بگيرد تا بتوانيد بر محيط دانشجوئى اثرگذارى كنيد. تشكلها بايد بتوانند بر محيط دانشجوئى اثرگذارى كنند. خوشبختانه محيط دانشجوئى محيط خوبى است. نه اينكه در محيط دانشجوئى اشكال نيست، انحراف نيست، خطا نيست، لغزش نيست؛ كجا نيست؟ در مقدس‌ترين مجموعه‌ها و محيطها هم بالاخره انسان يك لغزشهائى سراغ دارد يا مشاهده ميكند؛ اما مجموعاً محيط دانشجوئى، محيط پرنشاط، پرتحرك و بر روى هم دينى و معتقد و پايبند به مبانى به حساب مى‌آيد؛ اين چيز خيلى مغتنمى است. محيط دانشجوئى ما اينجورى است؛ از اين بايد استفاده كرد، روى اين محيط بايد تأثيرگذارى كرد، بايد جهتگيرى درست داد.

 5- لزوم همراهي و همكاري مسئولان دانشگاهي  و تشكلها

 يك توصيه‌ى ديگر ما هم اين است كه هم مسئولان دانشگاهى كشور و هم تشكلها سعى كنند نسبت به همديگر مماشات و همراهى و همكارى داشته باشند. مواردى آدم ميشنود كه اين همكارى‌ها يا وجود ندارد يا تعارض وجود دارد؛ كه خب، بعضى از حوادث هم پيش مى‌آيد، كه يكى از دوستان به قضيه‌ى بوشهر و اينها اشاره كردند. بايد همكارى بكنند، بايد همدلى بكنند؛ چون هدفها يكى است؛ اهداف انقلاب است. مسئولين دارند زحمت ميكشند، تلاش ميكنند، واقعاً عرق ميريزند - آدم مى‌بيند ديگر - فكر ميكنند؛ به قدرى كه به ذهنشان مى‌آيد، به قدرى كه توان دارند، دارند تلاش ميكنند. اين جوانهاى تشكلها هم، همه باانگيزه، پرنشاط و پاكيزه‌اند. خب، اين مجموعه‌ها بايد به همديگر كمك كنند.

 *در باب علوم انساني ما بايد اجتهاد كنيم ،نبايد مقلد باشيم ،اما در باب حذف يا عدم حذف بعضي رشته هاي علوم انساني ،هيچ نظري ندارم

 در مورد علوم انسانى كه صحبت شد، اين نكته را من عرض بكنم؛ آنچه كه ما در باب علوم انسانى گفتيم و من تكرار ميكنم، همان چيزى است كه عرض شد: ما بايستى در علوم انسانى اجتهاد كنيم؛ نبايد مقلد باشيم. اما حالا فرض كنيد كه فلان رشته‌هاى علوم انسانى در دانشگاه حذف بشود يا حذف نشود يا كم بشود؛ من روى اين چيزها هيچ نظرى ندارم. من نه نفى ميكنم، نه اثبات ميكنم؛ يعنى كار من نيست، كار مسئولين است. ممكن است مصلحت بدانند بعضى از رشته‌ها را حذف كنند يا نكنند؛ حرف من اين نيست؛ حرف من اين است كه در باب علوم انسانى كار عميق انجام بگيرد و صاحبان فكر و انديشه در اين زمينه‌ها كار كنند.

خب، به نظرم وقت هم تمام شد. حرفهاى ما هم آنچه كه لازم ميدانستيم عرض بكنيم، تمام شد. ان‌شاءاللَّه خداوند شماها را حفظ كند.
 پروردگارا! تو را به اوليائت سوگند ميدهيم، بركات و تفضلات خودت را بر اين جوانهاى ما نازل كن. پروردگارا! محيط جوان در كشور ما را روزبه‌روز به اهداف و آرمانهاى اسلامى نزديكتر كن. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد، آرزوها و آرمانهاى اين جوانها را تحقق ببخش. به مسئولين كشور و به همه‌ى ما توفيق عنايت كن تا بتوانيم در جهت اين آرمانها قدمهاى بلند برداريم. پروردگارا! تشكيل جامعهى اسلامى و يك كشور اسلامىِ به تمام معنا را به اين جوانهاى عزيز ما برأى‌العين نشان بده. ارواح طيبه‌ى شهدا و روح مطهر امام بزرگوار را از ما راضى و خشنود كن.

.والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) وسائل‌الشيعه، ج 27، ص 27  

 2) رعد: 17         

3 ) فصلت: 30         

 4) شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابى‌الحديد، ج 20، ص 319

منبع: http://www.moghtadaamin.blogfa.com

محورهايي از بيانات مقام معظم رهبری درد يدار مسئولان نظام جمهورى اسلامى ايران

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

 محورهايي از  بيانات امام خامنه اي درد يدار مسئولان نظام جمهورى اسلامى ايران(16/5/90)

الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةالله فى الأرضين.

به برادران و خواهران عزيز، مسئولين زحمتكش و دلسوز كشور خوشامد عرض ميكنم؛ ان‌شاءالله خداوند اين ماه شريف را بر همه‌ى شما و بر ملت ايران مبارك بفرمايد. خدا را سپاسگزاريم كه يك سال ديگر به ما فرصت و مهلت داد تا باز بتوانيم اين مجلس صميمى و گرم را تشكيل بدهيم و درباره‌ى مسائل مبتلابه و مهم كشور مطالبى را بشنويم و بگوئيم.

 من عرايضم را به سه قسمت تقسيم ميكنم: بخش اول، تذكراتى است كه در درجه‌ى اول خود اين حقير احتياج دارم به اينكه به اين تذكرات توجه كنم، كه ان‌شاءالله الهام از معنويت ماه رمضان باشد. يك قسمت هم درباره‌ى مسائل كشور با يك نگاه كلى‌ترى است. در قسمت آخر هم اگر ان‌شاءالله وقت شد، يك اشاره‌اى به مسائل حول و حوش خودمان و مسائل منطقه خواهيم كرد.

 بخش اول: تذكرات

 *نگاه به روزه ،نگاه تشريف و تكريم باشد، نه تكليف

 مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى - عارف معروف و مشهور و فقيه بزرگوار - در كتاب شريف »المراقبات«شان ميفرمايند: روزه يك هديه‌ى الهى است كه خداى متعال اين را به بندگان خود و به مؤمنين هديه كرده است. تعبير ايشان اين است كه: »الصّوم ليس تكليفا بل تشريف«؛ روزه را به چشم يك تكليف نگاه نكنيد؛ به شكل يك تشريف و تكريم نگاه كنيد، كه »يوجب شكرا بحسبه«؛ اين توجه به فريضه‌ى روزه - كه تكريم الهى نسبت به بندگان است - خودش مستوجب شكر است؛ بايد خدا را سپاسگزارى كرد.

*گرسنگي و تشنگي موجب صفاي  قلبي ،وصفاي قلبي زمينه ساز تفكر و گشودن باب حكمت  بر انسان

 ايشان براى گرسنگى و تشنگى كه مؤمنين در ماه رمضان خودشان را ملتزم به آن ميدانند، فوائد متعددى را بيان ميكنند كه متخذ از روايات و برخاسته‌ى از دل نورانى اين مرد بزرگ است. از جمله‌ى آنها، يا اهمّ آنها - كه ايشان خودشان ميگويند اين خاصيت از همه مهمتر است - اين است كه ميگويند اين گرسنگى و تشنگى يك صفائى به دل ميبخشد كه اين صفاى قلبى زمينه را فراهم ميكند براى تفكر، كه »تفكّر ساعة خير من عبادة سنة«.(1) اين تفكر از نوع تفكرِ مراجعه‌ى به باطن و روح و دل انسان است كه حقايق را روشن ميكند و باب حكمت را بر روى انسان ميگشايد. از اين بايد استفاده كرد.

    تفكر در باره عمر

 درباره‌ى عمر فكر كنيم. عمر سرمايه‌ى اصلى هر انسانى است. همه‌ى خيرات به وسيله‌ى عمر - همين ساعات زودگذر - به دست مى‌آيد؛ اين سرمايه است كه ميتواند سعادت ابدى و بهشت جاودان را براى انسان تدارك ببيند. درباره‌ى اين عمر فكر كنيم. گذر عمر را ببينيم. ناپايدارى ساعات زندگى و روزها و شبهاى اوقات عمر را احساس كنيم. به اين گذر زمان توجه كنيم؛ »عمر، برف است و آفتاب تموز«. لحظه به لحظه از اين سرمايه دارد كاسته ميشود؛ و اين در حالى است كه اين سرمايه، همه چيز ماست براى كسب سعادت اخروى؛ چه جورى مصرفش ميكنيم، در كجا مصرفش ميكنيم، در چه راهى آن را خرج ميكنيم؟

  تفكر در باب مرگ

 تفكر در باب مرگ، عبور از اين عالم، لحظه‌ى خروج روح از بدن و ملاقات جناب ملك‌الموت؛ اين لحظه براى همه‌ى ما پيش مى‌آيد؛ »كلّ نفس ذائقة الموت«؛(2) همه، اين را ميچشيم. حالِ ما در آن لحظه چگونه است؟ دل ما در آن لحظه در چه حال است؟ اينها نكاتى است كه در خور تدبر و تأمل است. فكر در اين زمينه‌ها، از جمله‌ى تفكر لازم و اساسى و ضرورى است.

  تفكر در دعاهاي مأثور به ويژه دعاي مكارم الاخلاق امام سجاد (عليه السلام)

 يك زمينه‌ى ديگر براى تفكر، همين دعاهاست. مضامينى كه در دعاهاى مأثور هست، فوق‌العاده است. ايشان در همين »مراقبات« ميفرمايند: حقايق و معارفى كه در ادعيه‌ى رسيده‌ى از معصومين )عليهم‌السّلام( وجود دارد، يك دهم آن در همه‌ى روايات و خطبِ رسيده‌ى از معصومين )عليهم‌السّلام( وجود ندارد؛ جز آن روايات توحيدى و خطب توحيدى. اين دعاها خيلى اهميت دارد.

من حالا فقره‌اى از يك دعائى را در نظر گرفته‌ام كه چند دقيقه‌اى بعضى از جملات آن را عرض بكنم و تكرارى باشد براى آن كسانى كه شنيده‌اند، و تذكرى باشد براى آن كسانى كه نشنيده‌اند: دعاى بيستم صحيفه‌ى سجاديه؛ دعاى شريف معروف به مكارم‌الاخلاق

 *مصاديق تقوا در دعاي مكارم الاخلاق

 .اولِ اين دعا ميفرمايد:"اللّهمّ صلّ على محمّد و ءال محمّد و حلّنى بحلية الصّالحين و البسنى زينة المتّقين"؛ آرايش بندگان صالح را به من عنايت كن، من را زينت بده به زينت صالحين، و زيور متقين را به من عنايت بفرما. يعنى من را جزو بندگان صالح و متقين و پرهيزگاران قرار بده. بعد درباره‌ى متقين خصوصياتى را ذكر ميكند، كه اينكه ميگوئيم زيور متقين را به من عنايت كن، من را مزين به زينت متقين كن، يعنى چه. در چه چيزى ما به زينت متقين و پرهيزگاران زيور پيدا كنيم و نزديك شويم؟ معمولاً وقتى صحبت تقوا به نظر مى‌آيد، اجتناب از گناهان فردى و انجام عبادات و اين چيزها به ذهن متبادر ميشود - كه البته آنها يقيناً هست؛ شكى نيست - اما اينجا امام سجاد )عليه الصّلاة و السّلام( بيست و دو سه مطلب را در ذيل اين فقره بيان ميكنند كه ماها را متوجه به ابعاد جديدى از معناى تقوا، مفهوم تقوا و مصداق تقوا ميكند."و البسنى زينة المتّقين" در اين چيزها:

  1-گستردن عدالت

  اول، »فى بسط العدل«؛ گستردن عدالت. عدالت را در ميان جامعه مستقر كنيم؛ عدالت قضائى، عدالت به معناى تقسيم منابع حياتى كشور ميان آحاد مردم، عدالت به معناى تقسيم درست فرصتها ميان مردم. تقوائى كه از ما انتظار ميرود، جزو پايه‌ها و مبانى اين تقواست.

 2-فرو خوردن خشم

 "و كظم الغيظ"؛ فرو خوردن خشم. يك وقت هست كه شما يك فرد معمولىِ متعارفى هستيد، خشم شما نسبت به يك برادر دينى است، نسبت به يكى از اهل خانواده است، نسبت به يكى از كاركنانتان است - كظم غيظ خيلى فضيلت دارد؛ »و الكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس«(3) - يك وقت هم هست كه شما يك مسئول اجتماعى هستيد، جايگاهى داريد؛ حركت شما، اثبات و نفى شما، قول و فعل شما در جامعه اثر ميگذارد؛ در يك چنين شرائطى، خشم شما ديگر با خشم يك آدم معمولى برابر نيست. عليه كسانى، عليه جريانى خشمگين ميشويم و حرفى ميزنيم؛ آثار اينچنين خشمى با آثار يك خشم معمولى كه حالا انسان بر فرض خشمگين ميشود و يك نفر را كتك ميزند، خيلى متفاوت است. كظم غيظ؛ خشم را فرو بخوريد؛ كار از روى خشم انجام نگيرد. ممكن است شما با يك كسى، با يك جريانى، با يك مجموعه‌اى موافق نباشيد؛ اينجا استدلال و منطق حاكم باشد؛ اگر اين استدلال و منطق آميخته شد با خشم، كار را خراب ميكند؛ تجاوز از حد انجام ميگيرد، اسراف به وقوع ميپيوندد؛"ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا".(4) اسراف يعنى زياده‌روى.

 3-فرو نشاندن آتش اختلافات

 "و اطفاء النّائرة"؛ يكى از كارهائى كه لازمه‌ى تقواى ماست، فرو نشاندن آتش است. اين شعله‌ور شدن آتش - مراد، همين آتشهاى اختلافاتى است كه بين مجموعه‌ها هست، بين گروه‌ها هست، بين دستگاه‌ها هست - در حكم آتش سوزان است. سعى همه بايد اين باشد كه اطفاء كنند. نبايد بر روى آتش بنزين پاشيد، نبايد آتشها را مشتعل كرد. اينكه ما مكرر در مكرر توصيه ميكنيم به دوستان، به مسئولين، به كسانى كه تريبون دارند، به كسانى كه حرفشان يا به طور عموم يا در بخشى از فضاى كشور منعكس ميشود، كه گفته‌ها را، زبانها را، اظهارات را، تعبيرات را كنترل و مراقبت كنند، به خاطر اين است. گاهى اوقات يك تعبيرى نه فقط ضد اطفاء نائره است، بلكه مشتعل كردن هرچه بيشتر نائره است؛ اطفاء نيست، بلكه ضد اطفاء است.

 4-كوشش در نزديك كردن جماعت جدا شده از مسلمين و كشور

 "و ضمّ اهل الفرقة"؛ اين كسانى كه از جماعت مسلمين جدا ميشوند، از جماعت كشور فاصله ميگيرند، كوشش كنيد اينها را نزديك كنيد، منضم كنيد. كسانى كه ميانه‌ى راه هستند، اينها را به منزل مطلوب برسانيد. نگذاريم با رفتار ما، با عمل ما، با اظهارات ما، با منش ما، كسانى كه يك ايمان نيمه‌كاره‌اى دارند، بكلى از ايمان ببُرند؛ كسانى كه نيمه‌ارتباطى با نظام دارند، از نظام منقطع شوند. عكس اين عمل كنيم؛ كسانى كه در نيمه‌ى راه هستند، اينها را جذب كنيم. مصداقهاى تقوا و شعب تقوا اينهاست.

 5-اصلاح ذات البين

 "و اصلاح ذات البين"؛ ميانه‌ى افراد را اگر اختلافى وجود دارد، اصلاح كنيم.

 6-افشاء و انتشار نقاط مثبت

 "و افشاء العارفة و ستر العائبة"؛ درباره‌ى اشخاص، نقاط مثبت را، نقاط خوب را افشاء كنيم، منتشر كنيم. از كسى، از مسئولى كار خوبى سراغ داريد، اين را بيان كنيد و بگوئيد.

 7- عدم افشاء نقاط منفي

 نقطه‌ى مقابل: اگر چنانچه نقطه‌ى منفى‌اى سراغ داريد، اين را افشاء نكنيد. افشاء نكردن معنايش اين نيست كه نهى از منكر نكنيد؛ چرا، به خود آن كسى كه به كارش اشكالى وارد است و بايد ايراد گرفته شود، گفته بشود؛ اما افشاء كردن اين چيزها مصلحت نيست. در اين باره صحبتهاى زيادى هست. اين يك بخشى از اين دعاست.

 بيست و دو سه مطلب بود كه حالا اين شش هفت تايش را اجمالاً عرض كرديم. دلهامان را به اين سمت ببريم. از خدا بخواهيم كه "ا لبسنى زينة المتّقين"؛ آرايش متقين را به ما بدهد. بالاخره چاره جز اين نيست. روزه هم در قرآن"لعلّكم تتّقون"(5) است؛ روزه را واجب فرمود براى اينكه ما تقوا پيشه كنيم. از جمله‌ى موارد تقوا اينهاست. اين، آن بخش اوّلى كه عرض كرديم.

 بخش دوم:برآورد كلي از وضع كشور

"بخش دوم، يك برآورد كلى از وضع كشور است. خب، اين گزارش بسيار خوب و مبسوطى كه رئيس جمهور محترم دادند، گويا بود. نقاط برجسته و روشنى در اين گزارش وجود داشت و چقدر خوب است كه اين مطالب و اين اطلاعات به گوش مردم برسد و همه بدانند چه زحماتى كشيده شده، چه خدماتى انجام گرفته.

 *اهميت اطلاع از وضع كلي كشور به علت:

  من با يك نگاه ديگرى مسائل كلى كشور را مطرح ميكنم، و اين براى ما مهم است. چرا مهم است؟ اولاً اطلاع از وضع كلى كشور و اينكه ما كجا قرار داريم، به كجا رسيده‌ايم، از كدام طرف بايد برويم، خيلى مهم است، هميشه مهم است؛ ليكن امروز بالخصوص اهميت بيشترى دارد و شايد بشود گفت به خاطر اوضاعى كه بر دنيا حاكم است، اهميت مضاعفى دارد.

 1-بي سابقه بودن اوضاع منطقه:بيداري اسلامي

  اولاً اوضاع منطقه يك اوضاع كاملاً بى‌سابقه‌اى است. بيدارى اسلامى و حادثه‌ى عظيمى كه در منطقه به وجود آمده است، اين يك چيزى است كه از اول انقلاب تا امروز در حيات جمهورى اسلامى شبيه اين يا چيزى نزديك به اين مطلقاً سابقه ندارد؛ كار بزرگى انجام گرفته، حادثه‌ى بزرگى اتفاق افتاده. اين كه ملتى مثل ملت مصر، اين حركت عظيم را انجام بدهند، رژيم را ساقط كنند، بعد شعارهاى اسلامى بدهند، موجوديت حكومت جعلىِ يهودى و صهيونيستى را اوضاع منطقه اينجور تهديد كند، اينها چيزهائى است كه اصلاً در ارزيابى‌هاى متعارف نميگنجد؛ خيلى چيز عظيمى است. خب، ما در يك چنين شرائطى قرار گرفتيم كه براى جمهورى اسلامى يك افق روشنِ عجيبى را ترسيم ميكند.

 2-اوضاع بي سابقه دنيا:

 الف) بحران اقتصادي دولتهاي غربي

 "وضع دنيا هم فراتر از منطقه، باز يك وضع بى‌سابقه‌اى است. بحران اقتصادى عجيبى كه گريبان دولتهاى مستكبر غربى را اينجور محكم چسبيده و دارد تكان ميدهد، اين هم چيز فوق‌العاده‌اى است؛ اين هم چيزى است كه به‌آسانى نميشود از آن گذشت. اين تحليلهائى كه شما ملاحظه ميكنيد غربى‌ها راجع به بحران اقتصادى آمريكا و بعضى از كشورهاى اروپا و اعلام خطرى كه نسبت به آينده ميكنند، بخشى از قضاياست؛ همه‌ى مطالب گفته نميشود. اتاقهاى فكر و سياست‌سازان پشت پرده، طراحان مسائل جهانى در كشورهاى قدرتمند عالم - كه عمده‌ى رسانه‌ها هم دست آنهاست - راضى نيستند كه ابعاد اين بحران براى مردم دنيا آشكار شود؛ والّا ابعاد بحران خيلى بالاتر از اين حرفهاست؛ كه حالا اگر ان‌شاءالله در آخر صحبت وقت باقى ماند، من چند جمله‌اى عرض خواهم كرد.

 ب) رشد جريانهاي افراطي و تروريستي در غرب و به خصوص اروپا

 يك مسئله‌ى ديگر، رشد جريانهاى افراطى و جريانهاى تروريستى در غرب و بخصوص در اروپاست؛ از نئونازى‌هاى اروپا بگيريد تا نئوكانهاى آمريكا، كه دولت قبلى آمريكا از همينها بود؛ اينها صريحاً اعلام افراطى‌گرى ميكنند. رئيس جمهور سبكسر قبلى آمريكا علناً اعلام كرد كه جنگ صليبى در پيش است؛ آغاز جنگ صليبى را اعلام كرد! ديگر از اين افراطى‌گرى بالاتر معنى ندارد. بعد هم حمله كردند به دو تا كشور اسلامى. كارهاى ديگرى هم در برنامه‌هاشان بود كه خداوند به آنها مهلت نداد و شكست خوردند. خب، اينها مسائل مهمى است. اين حادثه‌اى كه در نروژ اتفاق افتاد، نبايد آن را به صورت يك حادثه‌ى موردى ديد. اينجور حوادث غالباً معلول جريانهاى طولانى‌اى است كه يك جا خودش را نشان ميدهد و بروز ميكند، و بروز كرد. حالا چقدر بتوانند كنترل كنند، جلويش را بگيرند، از ادامه‌اش جلوگيرى كنند، اين موكول به آينده است؛ بايد ديد و مطمئن شد؛ كه نميتوانند هم. كمااينكه نئونازى‌ها اول در يك نقطه‌ى از اروپا شروع كردند، بعد يواش يواش توسعه پيدا كردند و امروز در خيلى از كشورهاى اروپا اين جريانهاى نئونازى با روشهاى تروريستى، با روشهاى خشن دارند اظهار وجود ميكنند.

 * لزوم توجه به نقاط مثبت و منفي دركنارهم ،جهت برآورد درست از اوضاع كشور،زيرا:  

 خب، در يك چنين شرائطى، ما بايد خودمان را يك بازشناسى بكنيم، ببينيم ما در چه وضعى هستيم. شرائط مهمى بر دنيا حاكم است كه اينها ميتواند فرصتهاى بزرگى را در پيش روى ما قرار بدهد. اين فرصتها را اگر نبينيم، اگر نشناسيم، اگر از آن درست استفاده نكنيم، اگر بهنگام به سراغ اين فرصتها نرويم، ضرر خواهيم كرد. گاهى هم هست كه از دست دادن يك فرصت، خودش ميشود يك تهديد، خودش موجب عقب‌ماندگى است. لذا بد نيست كه از اين جهت يك نگاه جمعى و كلى و عمومى به مسائل كشور بكنيم. البته در اين نگاه كلى بايستى واقع‌بينانه نگاه كنيم؛ خودمان را نبايستى دچار خطا كنيم؛ يكسونگرى نكنيم. ما نقاط مثبتى داريم، نقاط منفى‌اى هم داريم؛ هر دو را ببينيم.

 1-توجه به نقاط منفي به تنهايي،موجب نا اميدي است

  گاهى فقط نگاه منفى غلبه داده ميشود. امروز متأسفانه انسان مشاهده ميكند كه در بين برخى مسئولين و نخبگان سياسى و غيره كأنه مد شده است كه نگاه، نگاه بدبينانه باشد؛ نگاه منفى باشد؛ نقاط مثبت را نبينند؛ روى نقاط منفى تكيه كنند. در رسانه‌ها و غيررسانه‌ها مرتباً منفى‌بافى ميشود. تا انسان ميگويد هم چرا، ميگويند آقا شما نميگذاريد ما واقعيات را بگوئيم. ميگوئيد سياه‌نمائى است، ميگوئيد فلان است؛ ما ميخواهيم حقايق را بگوئيم. نه، اين يكسونگرى است. خب، اگر فرض بفرمائيد يك واحد توليدى دچار يك اشكالى ميشود و شما ميخواهيد به عنوان يك نگاه واقع‌بينانه آن را بيان كنيد، بسيار خوب، در كنارش مثلاً دو تا واحد توليدى هم ايجاد شده. اگر اين نقطه‌ى مثبت را بيان كنيم، يك جور مسائل كشور را ميفهميم؛ اگر اين نقطه‌ى مثبت را بيان نكنيم، مسائل كشور را جور ديگرى خواهيم فهميد.

 اگر فقط نقاط منفى را مشاهده كنيم - كه البته نقاط منفى وجود دارد - اين طبعاً واقع‌بينى نيست؛ اين برآورد درستى از اوضاع كشور به ما نخواهد داد؛ منجر به نااميدى ميشود؛ ضرر اجتماعى‌اش هم اين است.

بنده روزها ده بيست تا روزنامه را معمولاً همين طور يك مرورى ميكنم. بعضى از روزنامه‌ها هر روزى چهار تا، پنج تا تيتر دارند كه هر كدام از اين تيترها كافى است دل يك آدم ضعيف را بلرزاند؛ منفى، منفى، منفى، منفى! اين كار را دوست ميدارند. حالا اغراض سياسى است، اغراض جذب مشترى است؛ هرچه هست، نميدانيم؛ كسانى را متهم نميكنيم؛ اما اين واقعيت است، اين غلط است. غلبه دادن نگاه منفى، خلاف واقع‌بينى است؛ موجب نااميدى است.

 2- توجه به نقاط  مثبت به تنهايي،موجب رضايت كاذب است

 نقطه‌ى مقابلش هم همين جور است. يعنى غلبه دادن نگاه مثبت، بدون ديدن نقطه‌ى منفى، اين هم گمراه كننده است؛ موجب يك رضايتى در انسان ميشود كه احياناً اين رضايت، رضايت كاذب است؛ اين هم درست نيست. نقاط منفى را هم بايد در كنار نقاط مثبت ديد. اين كار را كشور و نظام توانسته انجام بدهد، اين كار را نتوانسته انجام بدهد؛ اين دو تا را در كنار هم ببينيم. بنابراين اگر بخواهيم اوضاع كشور را درست به دست بياوريم، بايد نقاط منفى و نقاط مثبت را در كنار هم مشاهده كنيم.

*لزوم تهيه فهرستي از نقاط مثبت و منفي از اوضاع كشور توسط مسئولان،نخبگان،دانشگاهيان و حوزويان ،چرا كه:

1-نقاط مثبت،نشان دهنده ظرفيتها و امكانات كشوراست

2-نقاط منفي،نشان دهنده اولويتهاست

خب، اين بحث طولانى‌اى لازم دارد. من خواهشم اين است كه مسئولان، نخبگان، دانشگاهيان و حوزويان بنشينند روى اين بحث كار كنند. من امروز يك سررشته‌ى مختصرى را مطرح ميكنم، اما اين كارِ طولانى‌اى لازم دارد. بنشينند يك فهرستى از نقاط مثبت، يك فهرستى از نقاط منفى تهيه كنند. اين نقاط مثبت ظرفيتها را به ما نشان خواهد داد كه ما چه ظرفيتها و چه امكاناتى در كشور داريم. آن ستون نقاط منفى اولويتها را به ما نشان خواهد داد كه چه كارهائى را بايد بكنيم. وقتى كه اين دو تا را در كنار هم گذاشتيم، اين ميتواند راه ما را روشن كند؛ بفهميم چه كار كنيم.

*نقاط مثبت

من اينجا پنج شش نقطه را نوشتم، كه اينها محصول يك حركت مستمرِ به‌هم‌پيوسته‌ى نظام جمهورى اسلامى در طول سى و دو سال است، كه البته فراز و نشيب داشته است؛ يعنى بعضى سالها، بعضى دوره‌ها، بعضى دولتها بهتر، بعضى‌ها عقب‌تر؛ ليكن مجموعاً در طول اين مدت، ما اين نقاط مثبت را داشتيم.

1-توانايي غلبه بر تهديدها(سياسي ،امنيتي،نظامي و اقتصادي)،مثل:

 الف)تهديدات با دخالت مستقيم بيگانگان

  •  جنگ تحميلي
  •  حركات آمريكاييها
  •  تحريمها

ب)تهديدات با زمينه هاي داخلي

  •  مسئله قوميتها

 اولين نقطه‌ى مثبت و نقطه‌ى قوت نظام اين است كه نظام ثابت كرده است كه توانائى غلبه‌ى بر تهديدها را دارد؛ اين خيلى چيز مهمى است. ما در طول اين سى و دو سال تهديدهاى فراوانى داشتيم - تهديد سياسى، تهديد امنيتى، تهديد نظامى، تهديد اقتصادى - لازمه‌ى اين تهديدها اين بوده است كه نظام ضربه بخورد. البته آنها ميخواستند نظام را ساقط كنند - حالا اين، دور از دسترسشان بود - لااقل نظام را عقب نگه دارند، كشور را عقب نگه دارند. نظام بر همه‌ى اين تهديدها غلبه پيدا كرده است؛

  يك نمونه‌اش جنگ تحميلى بود، يك نمونه‌اش حركات آمريكائى‌ها بود، يك نمونه‌اش تحريمهاى گوناگون بود. بعضى از اينها مستقيماً از طرف بيگانگان بود؛ مثل تحريمها. تحريمها سالهاى متمادى وجود داشته است، اما سالهاى اخير شدت پيدا كرده؛ خودشان گفتند تحريم فلج‌كننده. چه به كمك سازمان ملل - كه در اختيار خودشان بود - و چه مستقلاً، اين تحريمها را تحميل كردند. اينها مربوط به بيگانگان بود، كه مستقيماً آنها دخالت داشتند. تهديدهائى هم بود كه زمينه‌هاى داخلى داشت؛ اگرچه دشمن هم ميتوانست از آنها استفاده كند؛ مثل مسئله‌ى قوميتها در كشور. نظام بر همه‌ى اينها غلبه كرد. امروز قوميتهاى گوناگون كشور ما، همه برادروار در كنار هم دارند زندگى ميكنند؛ احساس اتصال به نظام و دلبستگى به نظام در همه‌ى آنها محسوس و مشهود است. به نظر من اين يكى از مهمترين نقطه قوتهاست.

 ما در محاسبه‌ى نقاط قوت نظام بايد اين را در نظر بگيريم. نظامى تنها، بدون پشتيبان بين‌المللى، با دشمنىِ قدرتمندترين قدرتمندان مادى جهانى، در طول سى و دو سال با تهديدهاى متوالى و پى‌درپى مواجه بوده، اما بر همه‌ى اين تهديدها فائق آمده؛ اين خيلى نقطه‌ى مهمى است. به نظر من نقطه‌ى قوت درجه‌ى اول نظام اين است.

 2- اعتماد ميان مردم و نظام:

        الف)شركت بيش از هشتاد درصدي مردم در انتخابات دو سال قبل

       ب)شركت  همه ساله مردم در راهپيماييهاي روز قدس و 22 بهمن

       ج)حركت عظيم مردم در 9 دي 88

دوم: اعتماد ميان مردم و نظام. كمتر كشورى در دنيا وجود دارد كه اعتمادى را كه مردم ايران نسبت به نظام جمهورى اسلامى دارند، نسبت به نظام حكومتى خود داشته باشند. دليل اين اعتماد هم همين پديده‌هاى روشنى است كه جلوى چشم همه است. باز يك عده‌اى اينها را نمى‌بينند، هى دم از بى‌اعتمادى مردم ميزنند؛ نخير، مردم به نظام اعتماد دارند. يك دليل، همين انتخابات دو سال قبل است كه بيش از هشتاد درصد از مردمى كه حق رأى داشتند و قادر به رأى دادن بودند، در انتخابات شركت كردند. كجاى دنيا چنين چيزى هست؟ يك نمونه، همين دو راهپيمائى‌اى است كه ما هر سال داريم؛ راهپيمائى بيست و دوى بهمن و راهپيمائى روز قدس. اين راهپيمائى‌ها مربوط به نظام است؛ مربوط به هيچ دولتى، مربوط به هيچ جريان خاصى نيست؛ مال نظام است. شما ببينيد مردم در اين حركت عظيم چه ميكنند؛ در سرماى بيست و دوى بهمن، در ماه رمضان با دهان روزه؛ چه اوقاتى كه هوا سرد بود، چه حالا كه هوا گرم است. ان‌شاءالله خواهيد ديد روز قدس باز مردم چه عظمتى را از خودشان نشان ميدهند. اين نشان دهنده‌ى علاقه‌مندى و دلبستگى مردم به نظام است. اعتماد به نظام، از اين بهتر و روشن‌تر نميشود. اين حضور، حضور بسيار پرمعنائى است. علاوه بر اين، در موارد خاص، مثل نهم دى سال 88، بمجرد اينكه مردم احساس كردند حركتى كه شروع شده است، متوجه به نظام است، متوجه به انقلاب است، متوجه به شخص خاص و دولت خاصى نيست، آن حركت عظيم را از خود نشان دادند. اينجور نبود كه فقط جوانهاى پرشور به ميدان بيايند؛ همه آمدند. حادثه‌ى نهم دى يك حادثه‌ى عجيبى است؛ به خاطر دلبستگى مردم به نظام بود. اينها نشان دهنده‌ى اعتماد مردم است. متأسفانه ميشنويم همين طور در اظهارات مصلحت‌جويانه، مكرر ميگويند: آقا اعتمادِ از دست رفته‌ى مردم را برگردانيد! كدام اعتمادِ از دست رفته؟! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام را دوست دارند، از نظام دفاع ميكنند؛ اينها نمونه‌هايش بود كه عرض كرديم.

3-پيشرفت  در شرايط تحريم :

سوم: پيشرفت در شرائط تحريم. يكى از نقاط مهم قوت كشور اين است. در سخت‌ترين شرائط تحريم، كشور پيشرفت كرده. در چه چيزى پيشرفت كرده؟

 الف) پيشرفت در علم و فناوري از جمله: (هسته اي ،فناوري زيستي،نانو،انرژيهاي نو،صنايع هوا فضا‍،ساخت ابر رايانه ها،سلولهاي بنيادي،شبيه سازي،راديو داروها،نانو داروهاي ضد سرطان )

 يكى در مقوله‌ى علم و فناورى، كه آقاى رئيس جمهور در گزارششان به اين مسئله اشاره كردند. ما در زمينه‌ى هسته‌اى پيشرفت كرديم، در زمينه‌ى فناورى زيستى پيشرفت كرديم، در فناورى نانو پيشرفت كرديم، در فناورى انرژى‌هاى نو پيشرفت كرديم، در صنايع هوافضا پيشرفت كرديم، در ساخت ابررايانه‌ها پيشرفت كرديم، در مسئله‌ى بسيار مهم سلولهاى بنيادى پيشرفت كرديم، مسئله‌ى شبيه‌سازى همين جور، در راديوداروها همين جور، در نانوداروهاى ضد سرطان همين جور؛ اينها همه جزو دانشهاى سطح بالاى دنياست. اين چند موردى كه من گفتم و بعضى از موارد ديگر، جزو دانشهاى درجه‌ى يك سطح بالاى دنياست، كه بعضى از اينها را پنج تا كشور، ده تا كشور در دنيا بيشتر ندارند؛ ما در اينها پيشرفت كرديم؛ اين در حالى بود كه درهاى انتقال دانش از همه سوى دنيا روى ما بسته است.

من مقاله‌اى را ميخواندم كه از يك روزنامه‌ى آمريكائى نقل كردند كه همين دو سه روزه منتشر شده. ميگويد ايران در مسئله‌ى هسته‌اى يك استثناء است. چين به مسئله‌ى هسته‌اى رسيد، از كى گرفت؛ پاكستان رسيد، از كى گرفت؛ هند رسيد، از كى گرفت؛ ايران از كى گرفت؟ آن مقاله مينويسد: از هيچ كس. اين در شرائطى بود كه هم تحريم بود و امكانات پيشرفت هسته‌اى به او نميدادند، و هم با او مبارزه ميكردند؛ مثل همين ويروس رايانه‌اى كه داخل تشكيلات ما فرستادند. دانشمندان ما، جوانهاى ما در مقابل اينها ايستادند، پيش رفتند و نقشه‌ى دشمن را خنثى كردند. او حتّى به ترور دانشمندان هسته‌اى ما اشاره ميكند. اينها چيزهائى است كه دشمنان ما دارند ميگويند. اين مقاله در روزنامه‌ى واشنگتن پست درج شده است. خب، اين پيشرفت در علم و فناورى است.

 ب)پيشرفت در ايجاد زير ساختهاي كشور 

 پيشرفت در ايجاد زيرساختهاى كشور - همين آمارهائى كه شنيديد - در جاده، بزرگراه، سد، سيلو، كارخانجات، توليد فرآورده‌هاى مهم صنعتى، فولاد، سيمان و امثال اينها. ايجاد زيرساختهاى فراوان در كشور، توانمندى‌هاى فنى و مهندسى در صنايع گوناگون، پيشرفت است.

 ج)پيشرفت در اعتماد به نفس ملي

 پيشرفت در اعتماد به نفس ملى. امروز بخصوص جوانهاى ما اعتماد به نفسشان از ده سال پيش، از بيست سال پيش بيشتر است. ايشان درست گفتند، بنده هم اطلاع دارم؛ در زمينه‌هاى علمى، هر كارى كه زيرساخت آن در كشور موجود باشد، جوانهاى ما آماده هستند آن را انجام دهند. يعنى هيچ چيزى نيست كه ما به جوانهاى دانشمندمان بگوئيم اين را دنبال كنيد و اينها بعد از اندكى نتوانند؛ مشروط بر اينكه زيرساختش موجود باشد. ما بحمدالله يك چنين وضعى داريم.

  د)كارهاي عمراني گسترده در كشور

  كارهاى عمرانى گسترده‌اى در كشور انجام گرفته؛ اينها پيشرفت است. در اين زمينه‌ها پيشرفتهاى خيلى زيادى داشتيم.

 4-اعتبار بين المللي

 چهارم از نقاط مثبت: اعتبار بين‌المللى. بنده موافق نيستم با اين نظر كه امروز وضع ما از لحاظ بين‌المللى وضع منفى است؛ به هيچ وجه. گاهى اين مسئله در بعضى از اظهارات شنيده ميشود، گفته ميشود. نخير، امروز وضع ما از لحاظ بين‌المللى بسيار خوب است. امروز جمهورى اسلامى در فضاى سياست بين‌المللى، به عنوان يك كشور محترم، اثرگذار، معتبر و متنفذ در دنيا شناخته شده است. اين عزت بين‌المللى را كه ناشى از عوامل خاص خودش است - حضور مردم، ايستادگى مردم، شعارهاى روشن و واضح انقلاب در دست و زبان مردم و مسئولين - فلان حركت يك دولتى در يك گوشه‌ى دنيا كه حالا يك دهن‌كجى‌اى ميكند، يك حرفى ميزند، نميتواند خدشه‌دار كند. اين حركتها هميشه بوده. بعضى خيال ميكنند اگر امروز فلان دولت مستكبر، چه در اروپا، چه در غير اروپا، نسبت به جمهورى اسلامى يك حرفى ميزند، يك چيزى ميگويد، يك اظهارنظرى ميكند كه اهانت‌آميز به جمهورى اسلامى است، اين معنايش تنزل رتبه‌ى جمهورى اسلامى است؛ نه، اينها هر وقت توانستند، كردند. آن زمانى هم كه ما متأسفانه يك مقدارى در مقابل دشمن كوتاه مى‌آمديم، از اين كارها ميكردند. اينجور نيست كه ما حالا چون ايستادگى كرديم، چون استقامت به خرج داديم، بگوئيم اينها را سر لج آورديم؛ نه. يك روزى در خطابه‌هاى مسئولينمان مناقب آمريكا ذكر ميشد؛ همان روزها رئيس جمهور وقت آمريكا با سبكسرى تمام، ايران را به عنوان محور شرارت معرفى كرد! يك روزى يكى از دولتهاى اروپائى نسبت به جمهورى اسلامى اظهار علاقه و ارتباط و اينها ميكرد؛ همان دولت سر قضيه‌ى قهوه‌خانه‌ى ميكونوس دادگاه تشكيل داد، مسئولين درجه‌ى يك كشور را در آن دادگاه متهم كرد! دولتهاى اروپائى با آنها همدست شدند، همه‌شان سفراى خود را از تهران فراخوانى كردند؛ اينها كه يادمان نرفته. خواستند سيلى بزنند، البته سيلى سخت‌ترى خوردند. از همين حسينيه آنچنان سيلى‌اى خوردند كه بعد تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سيلى زدن برآمدند. هر وقت ما كوتاه آمديم، يك خرده‌اى سست برخورد كرديم، آنها پرروتر شدند. نخير؛ ايستادگى جمهورى اسلامى، تصريح به شعارهاى انقلاب، تصريح به مبانى انقلاب، عزت ما را در دنيا بيشتر كرده است.

 امروز بحمدالله اعتبار بين‌المللى ما بسيار خوب است. متقابلاً دولت آمريكا - كه دشمن قلدرِ صريحِ مقابل ما بود - امروز منفورترين كشور در منطقه‌ى اسلامى است. در دنيا نظرسنجى ميكنند - اين را خودشان دارند اعلام ميكنند - ميگويند اعتبار و آبروى آمريكا در كشورهاى اسلامى، در اين منطقه، روزبه‌روز سقوط كرده و پائين رفته. البته اگر ملتهاى اروپا بفهمند كه مشكلاتشان ناشى از آمريكا و ناشى از تسلط رژيم صهيونيستى بر سياستهاى آنهاست، اين افت محبوبيت آمريكا در اروپا هم بمراتب بيشتر خواهد بود و همه‌ى اين حركات عليه آمريكا بسيج خواهد شد؛ و اين چيزى است كه در آينده‌ى نه چندان دورى اتفاق مى‌افتد.

 5-ثبات كشور  

 نقطه‌ى روشن ديگر، مسئله‌ى ثبات كشور است؛ على‌رغم اين همه توطئه، اين همه دسيسه. البته ثبات غير از ركود است. ما در كشور ركود نداريم؛ حركت داريم، پيشرفت داريم، جوشش داريم؛ اما نظام، نظام ثابت و مستقرى است؛ استحكام دارد. اينها نقاط مثبت ماست.

 6-الهام بخشي

7-الگوسازي

8-ضعيف شدن دشمنان در صحنه بين المللي

9-نااميدي دشمن از منفعل كردن انقلاب

 البته نقاط مثبت فراوان ديگرى هست: الهام‌بخشى، الگوسازى، ضعيف شدن دشمنانمان در صحنه‌ى بين‌المللى، نااميدى دشمن از منفعل كردن انقلاب. با اينكه روشهاى دشمنان ما پيچيده‌تر شده، امكاناتشان بيشتر شده - اين اينترنت و اين تشكيلات گوناگون عجيبى كه در دنيا وجود دارد، شبكه‌اى كه بر دنيا حاكم است - در عين حال از انفعال جمهورى اسلامى مأيوس شده‌اند.

10-تجربه متراكم در قانونگذاري واجرا 

 تجربه‌ى متراكم در قانونگذارى، در اجرا؛ اين هم جزو نقاط درخشان كشور است.

 11-جمعيت هفتاد و پنج ميليوني كشور         

 جمعيت كشور، هفتاد و پنج ميليون. البته بنده همين جا عرض بكنم؛ من معتقدم كه كشور ما با امكاناتى كه داريم، ميتواند صد و پنجاه ميليون نفر جمعيت داشته باشد. من معتقد به كثرت جمعيتم. هر اقدام و تدبيرى كه ميخواهد براى متوقف كردن رشد جمعيت انجام بگيرد، بعد از صد و پنجاه ميليون انجام بگيرد!خب، اينها نقاط مثبت و درخشانى بود كه بحمدالله وجود دارد. البته نقاط مثبت ما بيشتر از اينهاست.

 نقاط ضعف:

 * اگر ما ضربه اي خورديم تقصير خود ماست  

 اما نقاط ضعف هم داريم. اگر نقاط منفى را نبينيم، ضعفهاى خودمان را نشناسيم، يقيناً ضربه خواهيم خورد. نقاط ضعف ما، هم در زمينه‌هاى اقتصادى است، هم در زمينه‌هاى فرهنگى است. ما خطاها داشتيم، ضعفها داشتيم، بر بعضى از چالشها نتوانستيم غلبه كنيم؛ اين واقعيتى است. حتّى در همان تهديدهائى كه مستقيماً از طرف دشمن هست، اگر ما ضربه‌اى خورديم، تقصير خود ماست، كوتاهى‌هاى خود ماست. قرآن كريم در قضيه‌ى جنگ احد ميفرمايد: »ا و لمّا اصابتكم مصيبة قد اصبتم مثليها قلتم انّى هذا قل هو من عند انفسكم«.(6) در قضيه‌ى احد، آن حادثه‌ى تلخ اتفاق افتاد: مسلمانها اول پيروز شدند، بعد يك عده‌اى مأموريتها را فراموش كردند، تنگه را رها كردند، رفتند سراغ غنيمت جمع كردن؛ دشمن هم توانست نيروهاى اسلام را دور بزند، بيفتد به جانشان، تعدادى از آنها را بكشد، آنها را منهزم كند؛ به طورى كه مسلمانها از ترسشان مجبور شدند به كوه پناه ببرند. جان مبارك پيغمبر به خطر افتاد، به پيغمبر ضربه وارد آمد. بعد مسلمانها گفتند: خب، چرا اينجورى شد؟ خدا به ما وعده‌ى پيروزى داده بود. خداى متعال ميفرمايد كه ما شما را پيروز كرديم، وعده‌ى خدا عملى شد، اما شما خودتان هستيد كه كار را خراب كرديد. اولاً اگر دشمن به شما ضربه زد، شما هم متقابلاً به دشمن ضربه‌ها زديد –"قد اصبتم مثليها" - تعجب نكنيد؛ بالاخره در ميدان جنگ، زدن و خوردن، هر دو هست. در عرصه‌ى جنگ بزرگِ ميدان سياست و اقتصاد جهانى، آدم، هم ميزند، هم ميخورد؛ نبايد خلاف انتظار باشد. اما "قلتم انّى هذا"؛ ميگوئيد ما از كجا اين ضربه را خورديم. بعد قرآن ميفرمايد:"قل هو من عند انفسكم"؛ از خود شما بود، خودتان خطا كرديد. ما يك جاهائى خطا كرديم –"انّ الله على كلّ شى‌ء قدير"(7) –

  •   عمل نكردن طبق وظيفه
  •  عدم مراقبت 
  •   زير پا نگذاشتن دلبستگي هاي خود
  •  سرگرم شدن به نزاعهاي سياسي ،رفاه طلبي ومنشهاي اشرافي{مسئولين لااقل تا وقتي مسئولند به زندگي رفاه طلبي رو نكنند}
  •  غفلت از روحيه جهادي وايثار
  •  غفلت از تهاجم فرهنگي  
  •  غفلت ازدر كمين بودن دشمن 
  •  غفلت از نفوذ دشمن در فضاي رسانه اي كشور 
  •  بي مبالاتي نسبت به حفظ بيت المال
  •  ميل به رفتارهاي قبيله اي در ميدان سياست و اقتصاد)

يك جاهائى طبق وظيفه عمل نكرديم؛ يك جاهائى مراقبتهائى كه بايد انجام بدهيم، انجام نداديم؛ يك جاهائى دلبستگى‌هاى خودمان را زير پا نگذاشتيم؛ اينها منجر شده به اشكالاتى - اين را هم بايد در نظر داشته باشيم - به چيزهائى كه بايد از آن پرهيز كرد و برحذر بود، سرگرم شديم؛ به منازعات سياسى، به مشاجرات سرگرم شديم؛ به رفاه‌طلبى سرگرم شديم، به منشهاى اشرافى سرگرم شديم؛ اينها نقاط ضعف است. وقتى من و شما زندگى‌مان را زندگى رفاه‌طلبانه و اشرافى قرار بدهيم، مردم از ما ياد ميگيرند. يك عده‌اى منتظر بهانه‌اند؛ به ما نگاه ميكنند، ميگويند آقا ببينيد اينها چه جورى زندگى ميكنند، ما هم ميخواهيم همين جور زندگى كنيم. اينها كسانى هستند كه دستشان ميرسد. يك عده‌اى معتقدند كه بايد در زندگى مقتصد بود، نبايد اسراف كرد، نبايد افراط كرد؛ اينها وقتى نگاه ميكنند مى‌بينند من و شما اسراف ميكنيم، ميگويند خب، ما از اينها كه بالاتر نيستيم؛ اينها كه رؤساى ما هستند. اين كارها خطر دارد. روش انقلاب و انقلابيون به تبع آموزش اسلام، اعراض از زندگى رفاه‌طلبانه براى خود بود. براى مردم هرچه ميتوانيد، رفاه ايجاد كنيد؛ هرچه ميتوانيد، درآمد ملى را زياد كنيد؛ هرچه ميتوانيد، در كشور ثروت توليد كنيد؛ اما خودتان نه. مسئولين لااقل تا وقتى مسئولند، به زندگى رفاه‌طلبى رو نكنند. غفلت از روحيه‌ى جهادى و ايثار، غفلت از تهاجم فرهنگى دشمن، غفلت از در كمين بودن دشمن، غفلت از نفوذ دشمن در فضاى رسانه‌اى كشور، بى‌مبالاتى نسبت به حفظ بيت‌المال؛ اينها گناهان ماست، اينها نقاط ضعف ماست.

ميل به رفتارهاى قبيله‌اى در ميدان سياست، در ميدان اقتصاد، از ديگر نقاط ضعف ماست. رفتار قبيله‌اى معنايش اين است كه تخطئه يا تأييدى كه نسبت به كار كسى ميكنم، ناشى نباشد از ماهيت عمل او؛ ناشى باشد از نحوه‌ى ارتباط او با من. اگر از قبيله‌ى ما كسى كار خطائى انجام داد، راحت قابل اغماض باشد؛ اما از قبيله‌ى مقابل اگر همان كار را انجام داد، اين قابل پيگيرى و تعقيب ميشود. كار خوب اگر از كسى كه مربوط به قبيله‌ى ماست، انجام گرفت، قابل تحسين و تشويق باشد؛ اگر از قبيله‌ى ديگر بود، نه. رفتار قبيله‌اى اين است. اين رفتار، اسلامى نيست، انقلابى نيست. ما متأسفانه اينگونه رفتار را در ميان خودمان داريم. نميگويم همه‌گير است، فراگير است؛ اما وجود دارد.

* نقاط منفي در زمينه اقتصادي:

  • حل نشدن مسأله اشتغال
  • حل نشدن مسأله تورم
  • حل نشدن مسأله فرهنگ كار
  • حل نشدن مسأله ساعات مفيد كار

در زمينه‌ى اقتصاد فعاليتهاى زيادى شده، باارزش هم هست؛ اما مسئله‌ى اشتغال حل‌نشده است، مسئله‌ى تورم حل‌نشده است، مسئله‌ى فرهنگ كار حل‌نشده است، مسئله‌ى ساعات مفيد كار حل‌نشده است. فرهنگ كار بايد در كشور يك جورى باشد كه مردم كار را عبادت بدانند؛ هر يك ساعت كار را با شوق بيفزايند در مدت و مقدار كارى كه انجام ميدهند. بايد كار كرد. با بيكارى و بى‌ميلى به كار و تنبلى و وادادگى، كشور پيش نخواهد رفت.

* نقاط منفي در زمينه فرهنگ واخلاق عمومي و عدم رواج فضائل اخلاقي

  •  رواج فرهنگ اسراف و تجمل گرايي در جامعه
  • رشد و عدم توقف ميل به خشونت در برخي از بدنه جوان كشور
  •  عدم مقابله درست و منطقي با تباه كردن نسل جوان
  • عدم طرح درست مباني اعتقادي مربوط به اسلام وانقلاب و نظام

در زمينه‌ى فرهنگ، اخلاق عمومى و عدم رواج فضائل اخلاقى، مشكلاتى داريم. بايد روزبه‌روز فضائل اخلاقى در بين ما رشد كند. صبر ما، شكر ما، ذكر ما، احسان ما، مروت ما نسبت به ديگران، اجتناب ما از ايذاء ديگران، ميل ما به خدمت به ديگران، روزبه‌روز بايد در بين جامعه رشد پيدا كند. اينها به خودى خود پيش نمى‌آيد؛ اينها كار لازم دارد، تلاش لازم دارد. در اين زمينه‌ها كوتاهى داريم. رواج فرهنگ اسراف و تجمل‌گرائى در جامعه، رشد يا عدم توقف ميل به خشونت در برخى از بدنه‌ى جوان كشور، مضر است. ما فيلمهائى پخش ميكنيم كه خود آن كسانى كه سازنده‌ى اين فيلمها هستند، به خودشان هشدار ميدهند و ميخواهند خطر اين فيلمها را كه توليد خشونت در جامعه است، متوقف كنند؛ ولى ما حالا داريم اينها را منتشر ميكنيم! اينها مضر است. بچه‌هاى ما از اول با خنجر و با قمه و با اسلحه‌ى گرم - البته پلاستيكى‌اش - آشنا بشوند، انس پيدا كنند، ياد بگيرند؛ خب، اينها خطرات دارد، اشكالات دارد، تبعات دارد، در جامعه آثارش را هم مى‌بينيم؛ اين جزو ضعفهاى ماست.

 چند سال پيش من در يكى از مجلات آمريكائى ديدم كه مصلحينى در آنجا پيشنهاد كرده بودند كه اين فيلمهاى رائجِ غالبِ هاليوودى را كه در آنها يا شهوت بود يا خشونت، يواش يواش كم كنند و فيلمهاى خانوادگى، فيلمهاى معصومانه و نجيبانه را رائج كنند. آنها به فكرند، حالا ما تازه از آنها ياد گرفته‌ايم!

عدم مقابله‌ى درست و منطقى با تباه كردن نسل جوان، يكى ديگر از مشكلات ماست. يك نقشه، تباه كردن نسل جوان است. ما در اين خصوص تا حالا مقابله‌ى درستى نداشته‌ايم و موفق نشده‌ايم. همچنين مواد مخدر صنعتى و تهييج غريزه‌ى جنسى و از اين چيزها.

طرح درست مبانى اعتقادى؛ چه مبانى اعتقادى مربوط به اسلام، چه آنچه كه مربوط به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است. عرض كرديم؛ نقاط قوت، اميدهاى ما را افزايش ميدهد، ظرفيتها را به ما نشان ميدهد؛ نقاط منفى اولويتها را به ما نشان ميدهد كه چه كار بايد بكنيم.

 بخش سوم:مسايل منطقه

*برنامه هايي كه راجع به ايران داشتند درست به عكس شد: 

  •   ايران را تحريم كردند بحران اقتصادي گريبان خودشان را گرفت
  •  تقويت فتنه 88،اما نظامهاي وابسته به خودشان زمين خورده يا متزلزل شده
  •  حمله به افغانستان و عراق براي محاصره ايران، اما خودشان محاصره شدند

 در مورد مسائل منطقه وقت گذشت؛ به نظرم الان بايد حدود اذان باشد. در يك كلمه بايد عرض بكنم كه اوضاع منطقه درست عكس سياستهاى قدرتهاى غربى و آمريكا و صهيونيسم بين‌الملل دارد پيش ميرود. آنها راجع به ايران برنامه‌هائى داشتند؛ درست عكس آنچه كه آنها ميخواستند، خداى متعال مقدر كرد و پيش آمد. آنها ايران را تحريم كردند، اما بحران اقتصادى گريبان خودشان را گرفت. آنها فتنه‌ى 88 را براى زمين زدن جمهورى اسلامى تقويت كردند - يا تدارك كردند، يا لااقل پشتيبانى و تقويت كردند - اما نظامها و رژيمهاى وابسته‌ى به خودشان يكى پس از ديگرى زمين خورده يا متزلزل شده. آنها به عراق و افغانستان حمله كردند، براى اينكه ايران را محاصره كنند - بزرگانشان گفتند كه اين براى محاصره‌ى ايران است - اما خودشان محاصره شدند؛ پاشان در گل فرو رفته، به دام افتادند. آنچه كه آنها درباره‌ى ما تدبير و عمل كردند، خداى متعال عكسش را مقدر كرد و نشد.

 *پيشروي اوضاع منطقه عكس سياستهاي قدرتهاي غربي،آمريكا و صهيونيسم:

  •   قابل محاسبه نبودن اوضاع مصر و تونس و يمن
  •  وارد دادگاه كردن نا مباركِ مصر در قفس
  •  محاصره شدن رژيم اشغالگر قدس
  •  شعارهاي اسلامي در مصر

در مورد منطقه هم حوادث - همين طور كه گفتم - فوق‌العاده است. واقعاً ابعاد آنچه كه در مصر و در تونس و در يمن و در بعضى از مناطق ديگر دارد اتفاق مى‌افتد، الان قابل محاسبه نيست؛ ابعاد اين خيلى عظيم است. اين آوردن نامبارك مصر توى قفس و وارد دادگاه كردن، اصلاً يك حادثه‌ى پرمعناى عجيبى است. مسئله فقط مسئله‌ى اينكه يك رژيمى رفت يا يك قدرتى رفت و يكى ديگر جايش مى‌آيد، نيست؛ از اين خيلى عميق‌تر است. امروز رژيم اشغالگر قدس محاصره است در بين كشورهائى كه براى مقابله‌ى با او انگيزه دارند. حوادث، حوادث عجيبى است. البته مرتب دارند تلاش ميكنند براى اينكه بر امواج بحران در اين منطقه سوار شوند و بيدارى را به نحوى كنترل كنند؛ اما نتوانستند و ان‌شاءالله به بركت بيدارى ملتها نخواهند توانست؛ كمااينكه حالا همين شعارهاى اسلامى‌اى كه در مصر داده شد، باز مجدداً خواب اينها را پريشان كرد.

*نگراني در مورد مسئله ليبي:  سياست غرب در مورد ليبي سياست رذيلانه و موذيانه به علت:

1.       مسئله نفت

2.       فضاي وسيع اين كشور براي زدن پايگاه در جاهاي مختلف

3.       اشراف بر كشور مصر ، تونس،الجزاير ،سودان و بر همه كشورهاي منطقه

 البته من در مورد مسائل ليبى نگرانم. در ليبى، سياست غرب، سياست بسيار رذيلانه و موذيانه‌اى است. اينها از قيام مردم سوءاستفاده كردند. براى آنها، ماندن و جا پا باز كردن در ليبى خيلى مهم است. اولاً مسئله‌ى نفت ليبى است كه برايشان مهم است، ثانياً فضاى وسيع اين كشور است كه ميتوانند در جاهاى مختلفش پايگاه بزنند، ثالثاً اشراف بر كشور مصر و كشور تونس؛ دو تا كشور انقلابى. در شرق ليبى مصر است، در غرب ليبى تونس است؛ علاوه بر اينكه از آنجا ميتوانند بر سودان و بر الجزائر و بر همه‌ى كشورهاى اين منطقه مسلط باشند. ميخواهند آنجا جاپا محكم كنند. ميخواهند زيرساختهاى اين كشور را ويران كنند تا بعد اگر راه‌هاى ديگر ممكن نشد، از اين طريق خودشان را در ليبى تثبيت كنند. الان دارند زيرساختها را ويران ميكنند. به اسم حمايت از مردم، جاده‌ها ويران ميشود؛ پالايشگاه‌ها ويران ميشود؛ مختصر كارخانجاتى كه دارند، ويران ميشود. بايد اينها ساخته بشود. مردم ليبى خودشان اين توانائى را ندارند؛ اينها به بهانه‌ى ساختن، آنجا مى‌آيند. من از مسئله‌ى ليبى نگرانم.

پروردگارا! مردم ليبى را نجات بده؛ مردم يمن را نجات بده؛ مردم بحرين را نجات بده؛ مردم منطقه و مسلمانان منطقه را روزبه‌روز بيدارتر و استوارتر بفرما. پروردگارا! ما را مشمول رضايت خودت قرار بده. از آنچه كرديم، از آنچه گفتيم، از آنچه شنيديم، راضى باش و آن را از ما قبول بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى‌عصر را از ما راضى و خشنود كن. زندگى ما و مرگ ما را براى اسلام و در راه اسلام قرار بده.
 والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته

1) مستدرك، ج 11، ص 183
2) آل عمران: 185
3) آل عمران: 134
4) آل عمران: 147
5) بقره: 183
6) آل‌عمران: 165
7) همان

منبع: http://www.moghtadaamin.blogfa.com/

ارتباط جريان انحرافی با فراماسونری/ نوشته: حسين عبداللهی‌فر

 عمده‌ترين جريان‌های دخيــل در «فتنه جديد» عبارتند از:

1- جریان فراماسونری که نقش آنها از طریق تحلیل محتوای اظهار نظرهای سران انحراف و کشف ارتباط عوامل انگلیسی با حلقه اصلی و سابقه دیدارهای خصوصی قابل اثبات می‌باشد.

2- سنت‌گرایی و تصوف‌گرایی که با پوشش اسلام باطنی مطرح می‌شود، از جمله جریانات فکری دخیل در این نحله انحرافی می‌باشد.

3- از دیگر جریان‌های دخیل در این فتنه، جریان نفاق قدیم (سازمان مجاهدین خلق) می‌باشد که شواهد و استنادات آن را می‌توان با توجه به سابقه عناصر اصلی ذکر نمود.

4- اشرافی‌گری و آلودگی‌های اقتصادی از دیگر ابعاد جریان انحرافی است که مستندات آن در پرونده‌های مهمی چون کیش و شورای عالی ایرانیان و ... وجود دارد.

5- در این فتنه ریشه‌هایی از جریان منحرف انجمن حجتیه نیز دیده می‌شود که برای اثبات آن می‌توان به سوابق عناصر مطرح و ارتباطات چهره‌های شناخته شده این تفکر ارتجاعی رجوع کرد.

6- جریان‌های مشکوک دیگری که در این فتنه نقش‌آفرین بوده عوامل مرتبط با علوم غریبه جدید و قدیم شامل عرفان حلقه، شعور کیهانی ، انرژی درمانی ، رمالیست ها و جن گیران می‌باشند که عوامل مرتبط نیز شناسایی و دستگیر شده اند.

7- اما مخاطره‌آمیزترین جریان و عنصر دخیل در فتنه جدید را سوء استفاده از خرافه‌های آخرالزمانی و موضوع انتظار به خود اختصاص داده که علائم این سوء استفاده را می‌توان در تولید و تکثیر سی‌دی «ظهور نزدیک است » مشاهده کرد.

آنچه که در این شماره مورد اشاره قرار گرفته جریان مشکوک و خطرناک فراماسونری نوین می‌باشد که به جهت نقش این سربازان مخفی اروپایی در دفاع از منافع غرب و گسترش فلسفه لیبرالیسم بسیار حائز اهمیت می‌باشد، بویژه آنکه فراماسون ها در جهان اسلام و کشور ایران تاکنون به موفقیت‌های بزرگی در زمینه اعتقادی از جمله ایجاد انحرافات دینی نظیر بهائی‌گری، بابیت و وهابیت دست یافته و در بعد سیاسی توانسته‌اند در انحراف مشروطیت ، تحمیل سلطنت پهلوی و تجدید آن با روی کار آوردن پهلوی دوم نقش‌آفرینی کنند.

مهم‌ترین پرسشی که در رابطه با فراماسونری جدید مطرح می‌باشد این است که رابطه جریان انحرافی با فراماسونری چگونه قابل اثبات می‌باشد؟

در پاسخ این سوال دو روش پیشنهاد می‌گردد؛ یکی از طریق یافتن رد‌پای عناصر مرتبط بویژه عوامل سرویس‌های جاسوسی غرب و همچنین جلسات محرمانه ای که در داخل و خارج از کشور میان سران انحراف و لایه‌هایی از فراماسون ها برگزار شده است. در این زمینه اگرچه سرنخ‌هایی وجود دارد اما به جهت ادامه تحقیقات مطلب را به آینده وامی نهیم.

شیوه دوم؛ تطبیق گفتار و کردار و رفتار سیاسی سران جریان انحراف با اصول و خط و مشی فراماسونری در جهان و ایران می‌باشد که بر حسب خصلت تحقیقاتی آن، در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته و پس از بیان مختصری پیرامون مفهوم و عملکرد این سازمان می‌آید:

فراماسونری چیست؟

از جهت لغوی، فراماسون به معنای بنای آزاد است. از جهت عملی و تشکیلاتی، فراماسونری، سازمان مخفی نهان روشی است که در دهه دوم قرن 18 با صحنه گردانی سازمان مخفی یهود برای بسط سیطره و سلطه یهود بر جهان ایجاد شد.

در سال 1717 که تاریخ رسمی فراماسونری است، از تجمع و ادغام چهار لژ در لندن، لژ بزرگ انگلستان به وجود می‌آید. در بین مؤسسان لژ باز هم حضور یهودیان مخفی را مشاهده می‌کنیم؛ آنان افرادی نظیر اندرسون و دکتر تئوفیل دزاگولیه هستند که هم در روی کار آوردن خاندان هانودر در انگلستان نقش دارند و هم در تأسیس فراماسونری سه سال بعد از روی کار آوردن خاندان هانو. وقتی این خاندان در انگلستان مستقر می‌شود، رفته رفته می‌کوشد حوزه نفوذ خود را بر اروپا بسط بدهد. با همکاری افرادی نظیر منتسکیو، ولتر، رسو که همکاری آشکاری با فراماسونری داشتند، توانستند در فرانسه و بعد با همکاری شخصیت‌های دیگر در سایر نقاط اروپا لژهای فراماسونری را ایجاد کنند؛ حرکت‌های بزرگی را به وجود بیاورند و عملاً غرب جدید را به شکلی که ما در قرون 18 و 19 شاهد آن بودیم، شکل دهند.

فراماسونری یک تشکیلات منتظم یافته جهانی است که بر ارکان دولت‌های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می‌کند. کسی که عضو فراماسون باشد ماسون نامیده می‌شود. ساختمانی كه مركز فعالیت ماسونهاست «لژ» نامیده می‌شود.

فراماسونری جمعیتی سری است که کسی را بر حریم راس آن راه نیست، و اگر هم راه یافت مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد. اما با این وجود کسانی توانستند بر راس آن نفوذ کنند و یا به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف اسرار آنها بشوند و همه ی آنها متفق الرای هستند که: مسأله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد. هدف نهایی آن برپایی یك حكومت جهانی است و برای پیاده كردن آن در سراسر عالم به یك مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.

پیشینه فراماسونری در ایران

ابتدا انگلیس و سپس فرانسه نخستین لژهای فراماس.نری در ایران را بوجود آوردند. لژ انگلیس «آکوسه» و لژ فرانسه «فرانک» نام داشت که پس از مدتی یارگیری بدلیل انجام فعالیت‌های سیاسی توسط دربار قاجار بسته شدند. اما تلاش برای تأسیس لژ در ایران توسط عناصر ایرانی وابسته به این تشکیلات از 1224 قمری شروع شد که در 1276 قمری به ثمر نشست و ملکم خان اولین فراموشخانه یا اولین لژ فراماسونری ایرانی را تأسیس کرد.

در همین سال نماینده دیگری از ایران به نام میرزا ابوالحسن خان ایلچی به اروپا فرستاده شد که او هم بی درنگ عضو لژهای فراماسونری گردید. عضویت عسکرخان افشار اورومی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی در لژهای فراماسونری، مسأله ساده ای نیست، چرا که آنان دیگر نماینده دولت ایران نبودند و برای منافع ملت ایران تلاش نمی کردند؛ بلکه تلاششان در آن مقطع، خنثی کردن اقدامات کسانی بود که برای استقلال ایران می‌کوشیدند.

به همراه میرزا ابوالحسن خان ایلچی، نماینده ای از انگلیس به نام سِرگوراوزلی به ایران می‌آید. او تلاش دارد لژ فراماسونری در ایران تأسیس کند که ظاهرا موفق نمی شود؛ اما صراحتا می‌گوید تمام اطرافیان فتحعلی شاه را به جرگه فراماسونری در آوردم. این نشان می‌دهد که کارکرد این جمعیت برای استعمار خیلی مهم است که سعی می‌کنند تمام اطرافیان شاه را به عضویت در بیاورند.

در عرصه سیاسی فراماسون ها بعد از مرگ ناصرالدین شاه و ترور او، فضا برای فعالیت جمعیت‌های سرّی خود مساعد دیده و چون مظفرالدین شاه، آن اقتدار ناصرالدین شاه را نداشت، تشکّل‌های مخفی خود را فعال می‌کنند تا در آستانه انقلاب مشروطه با دو جریان عمده در کشور نقش آفرینی کنند. یکی جریان روشن فکری است که از ابتدای قاجار تقریبا فعالیت خود را شروع کرده و خود شامل دو طیف می‌گردد:

1- طیف الحادی که آخوندزاده در رأس آن قرار دارد.

2- طیف نفاق که ملکم خان آن را اداره و رهبری می‌کند.

تعداد زیادی از مشروطه خواهان جزء طیف دوم یعنی منافقین هستند که در ابتدا با ظاهر اسلامی و اعلام این که مشروطیت همان برقراری اصول اسلامی است، وارد صحنه می‌شوند اما در واقع اعتقادی به توانایی دین برای اداره جامعه نداشتند.

در عرصه اقتصادی هم فراماسون‌های ایرانی سعی کردند پای کمپانی‌های غربی را به ایران باز کنند. از قرارداد رویتر تا بحث رژی، و تنباکو تا بانک شاهنشاهی و... از موارد دیگری است که در راستای نابودی استقلال اقتصادی کشور انجام شد.

در عرصه فرهنگی نبرد با تشیع و روحانیان شیعه در دستور کار فراماسونری قرار میگیرد که با یک تقسیم کار درونی صورت می‌گیرد: امثال میرزا آقاخان کرمانی یا آخوندزاده تلاش می‌کنند با باستانگرایی و احساسات ملی گرایانه به روحانیت و تشیع حمله کنند. و از سوی دیگر شخصی نظیر ملکم با روش منافقانه می‌کوشد تا به روحانیان شیعه نزدیک شده و در بخشی نیز موفق شود. ملکم خان توانست تعدادی را همراه خود کند که اتفاقا این بخش در مشروطه فعالیت چشم گیری داشتند.

در نتیجه تلاش فراماسون ها بود که دو جریان روحانیون شیعه و روشن فکری غرب در این مقطع در برابر یک دیگر ایستادند. جریان غرب گرا می‌کوشید با ایجاد بحران یا با دامن زدن به بحران‌های موجود، فضای کشور را به سمت رادیکالیسم کور و افراطی بکشاند.

حضور فعال‌ اعضای‌ لژ بیداری‌ در زدوخوردهای‌ منجر به‌ تعطیلی‌ مجلس‌ حكایت‌ از آمادگی‌ اعضای‌ لژ برای‌ درگیری‌ داشت‌. این‌ دخالت‌ بعدها پس‌ از فتح‌ تهران‌ نیز تداوم‌ پیدا كرد و تمامی‌ امور كشور در اختیار لژ بیداری‌ ایران‌ قرار گرفت‌. حضور گسترده‌ فراماسونها در مناصب‌ سیاسی‌، قضایی‌ و مجلس‌ حكایت‌ از غلبه‌ آنان‌ بر نهضت‌ مشروطیت‌ داشت‌. شهادت‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌، سید عبدالله‌ بهبهانی‌، شیخ‌ علی‌ فومنی‌ و انزوای‌ علمای‌ مشروطه‌خواه‌ نتیجه‌ قهری‌ این‌ غلبه‌ بود. نگاهی‌ به‌ اسناد لژ بیداری‌ ایران‌ سلطه‌ فراماسونها را بر اركان‌ كشور و انحراف‌ نهضت‌ مشروطیت‌ كاملاً آشكار می‌سازد.

مسایل بعدی هم چون تحصن در سفارت انگلیس که به تحریک غرب‌گرایان به وقوع پیوست و آن چه در ابتدای مجلس در تدوین قانون اساسی متأسفانه شاهد آن هستیم، مسیر نهضت دینی مشروطیت را منحرف می‌کند. تحرّک این افراد که در قالب سازمان فراماسونری لژ بیداری ایران منسجم شده بودند، هر دو طیف روحانیان را از سر راه برمی دارد و کشور در اختیار فراماسون‌های غرب گرا قرار می‌دهد. بعد از فتح تهران، عملاً همه ارکان کشور به دست فراماسون ها می‌افتد. نفوذ در مجلس و استفاده از امکانات آن، یکی از کارهایی بود که فراماسون ها انجام دادند و در به هم زدن اوضاع ایران نیز موفق بودند.

فراماسون ها در مطبوعات هم نفوذ کردند. مطبوعات این دوره در تخریب فضای فرهنگی سیاسی ایران نقش بسزایی داشتند. روزنامه‌هایی چون «الجمال» که مطالب سید جمال واعظ را منتشر کرد، و «صور اسرافیل» که دهخدا و میرزا جهانگیرخان شیرازی در آن مطلب می‌نوشتند، و هر دو به لژ بیداری وابسته بودند و بعضا انحرافات مذهبی داشتند؛ یعنی با فِرَق ضاله هم مرتبط بودند. در تمام این جریان ها حضور فراماسونرها محسوس است.

در واقع بعد از فتح تهران ایران به اشغال سازمان فراماسونری درمی آید و آن ها عملاً با آشکار کردن کامل دیدگاه‌های افراطی خود، روحانیان اصول گرای شیعه چه علمای نجف، چه علمای تهران را کنار می‌گذارند، پای غربی‌ها را در ایران باز می‌کنند و صراحتا به جنگ مفاهیم دینی می‌آیند. پس از مدتی تلاش، وقتی مقاومت مردم را مشاهده می‌کنند، تصمیم می‌گیرند که ساختار سیاسی فرهنگی ایران را به یک باره تغییر دهند. اگرچه فراماسونری در ایران می‌تواند با ایجاد فرقه انحرافی بهائیت به بخشی از اهداف خویش دست یابد اما علیرغم همه اقدامات ضد دینی رضا شاه و پسرش در حمایت کامل از این تفکر الحادی، هرگز به هدف نهایی خویش که نابودی اسلام در ایران بود دست نیافتند و حضرت امام خمینی (ره) توانستند با روشنگری علیه آنها به فعالیت‌های آشکار فراماسونری در کشورمان خاتمه دهند. حال سوال اینجاست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی فراماسون ها چگونه به فعالیت خود ادامه دادند؟

آیا با پیروزی انقلاب اسلامی عمر فراماسون ها در ایران به پایان رسید؟

خیر، در طول سه دهه تاریخ انقلاب اسلامی ماسونهای ایران كوشیدند تا اصول موضوعه گفتمان لیبرال سرمایه‌داری را از دل اسلام استخراج و استنتاج كنند و تئوریهای ماسونی را با مستندات قرآنی درآمیزند تا تجدید‌نظر‌طلبی ایدئولوژیك خود را به نام «اصلاح‌طلبی دینی» پیش ببرند، چرا كه به روایت «مصطفی ملكیان» هیچ گفتمانی در ایران بدون اتكاء به ادبیات دینی رشد نخواهد كرد و حتی لائیك ها نیز برای گسترش آراء خود راهی جز استفاده از ادبیات مذهبی ندارند. این همان روشی بود كه «عبدالكریم سروش» و «محمد مجتهد شبستری» برای صورتبندی تئوری «دین سكولار» از پایان دهه 1360 در حلقه ماهنامه «كیهان فرهنگی» پیش گرفتند. سروش از اردیبهشت 1367 تا هنگام توقف انتشار «كیهان فرهنگی» در زمستان 1369 به انتشار سلسله گفتارهای «قبض و بسط تئوریك شریعت» پرداخت كه در آن تمام اركان ایدئولوژی ماسونی، از هرمنوتیك متن قدسی تا نسبی‌گرایی دینی تحت عنوان «قرائت رحمانی از اسلام» جمع شده بود و دیری نپائید كه در پائیز 1370 با انتشار ماهنامه «كیان» كوشش مستمر برای گسترش تفسیر سكولار از اسلام انسجام و صورت تازهای یافت. حلقه كیان، در نیمه اول دهه 1370، از یك سو با مشاركت مروجان فراماسونری (مانند رامین جهانبگلو) به نهادینه ساختن تئوری جامعه مدنی «جان لاك» (از نخستین فلاسفه فراماسون) پرداخت و از سوی دیگر، با انتشار آراء جناح موسوم به «روشنفكران دینی» مانند «عبدالكریم سروش»، «محمد مجتهدشبستری»، «محسن كدیور»، «محمدتقی فاضل میبدی» و... به قرائت‌سازی از متن قدسی قرآن روی آورد.

گفتمان «اسلام سكولار» یك كودتای ایدئولوژیك علیه فلسفه انقلاب اسلامی بود و نزاع میان «اسلام آمریكایی» و «اسلام ناب محمدی(ص)» را كلید زد؛ نزاعی سرنوشت ساز كه امام خمینی(ره) آن را پیچیده‌ترین و دشوارترین «جنگ عقیدتی» در جبهه حق و باطل دانسته اند. رهبران فكری «اسلام آمریكایی» دین سكولار در ایران صرفاً مترجمانی دست سوم به شمار میرفتند كه با كپی برداری از تئوریهای فیلسوفان یهودی مانند «هاآرنت»، «سر كارل پوپر»، «سر آیزایا برلین»، «ریمون آرون» میخواستند «تئوری ماسونی علم» را از محافل آكادمیك به عرصه عمومی بكشند. كار به جایی رسید كه «سیدمحمد خاتمی» نیز سال 1373 در كتاب «از دنیای شهر تا شهر دنیا» فلاسفه فراماسون از «جان لاك» تا «دنی دیدرو» سردبیر دایره المعارف فرانسه، ارگان فكری فراماسونری فرانسه را آزادیخواه و دیندار معرفی كرد و شعار «جامعه مدنی» را به عنوان اصلی‌ترین ركن تبلیغات انتخاباتی خود در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 1376 برگزید.

پیروزی اصلاح طلبان در دوم خرداد 1376 از سوی سروش به پیروزی روشنفكران دینی تعبیر گشت اما هیچگاه عصر اقتدار سیاسی ماسونها در ایران فرا نرسید، حتی اهداء «جایزه اراسموس» در سال 1383 از سوی مجمع عالی فراماسونری جهانی «كلوپ سری بیلدربرگ» که توسط ولیعهد هلند «پرنس برنهارد» به عبدالكریم سروش صورت گرفت، بر دایره نفوذ این نحله سیاسی در كشور نیافزود. سروش در دهه 1380 از سوی بیلدربرگیها به لقب پرنس اومانیستها ملقب شد.

با مرگ گفتمان اصلاحات در ایران، تكاپوی ماسون ها برای كودتای ایدئولوژیك علیه انقلاب اسلامی پایان نگرفت و صورتبندی «اسلام آمریكایی» در چهره‌ای دیگر پدیدار گشت. سال 1386، به پیشنهاد كارشناس ارشد CIA و نظریه پرداز یهودی موسسه امریكن اینترپرایز با نام «مایكل لدین» چاپ قرآن سکولار در دستور كار «پنتاگون» قرار گرفت. یكسال بعد «عبدالكریم سروش» نیز از كنار كاخ سفید، برای مخدوش ساختن اصالت متن و مرجعیت قرآن، وحی را به الهام و پیامبر را به شاعر تشبیه کرد و همان هنگام «اكبر گنجی» با انتشار رساله «قرآن محمدی» در «رادیو زمانه» به ارائه تفسیری اومانیستی از اسلام پرداخت.

آیا با روی کار آمدن اصولگریان، فعالیت‌های فراماسونری در ایران خاتمه یافت؟

پاسخ این سوال هم منفی است، چراکه شواهد نشان می‌دهد در مقاصد شوم فراماسونری از درون دولت اصولگرا توسط یک فرقه انحرافی دنبال می‌گردد که باید از آن به عنوان « فراماسونری جدید» یاد کرد. این نحله انحرافی با اتكاء آشكار به تئوریهای یک ایرانشناس فراماسون و عضو رسمی سازمان اطلاعات نظامی ایالات متحده بنام «ریچارد فرای» اقدام به ترویج یك قرائت جدید از «اسلام» نموده است.

«اسلام ایرانی» و «مكتب ایرانی»، همان تفكری كه در كتاب «عصر طلایی فرهنگ ایران» به عنوان «قرائتی رحمانی از اسلام در ایران» ستایش شده و روی دیگر سکه «تجدیدنظرطلبی اسلامی» و «تجزیه طلبی دینی» است.

وقتی سال 1388 عنصر اصلی این فرقه در دولت بر اهداء جایزه «حکمتانه بوعلی سینا» به سیدحسین نصر رییس دفتر «فرح پهلوی» در دهه 1350 و از مبلغان اسلام آمریكایی و تصوف انحرافی در دانشگاه آمریكایی جرج واشنگتن اصرار می‌كند و سرانجام برای فعالیتهای برجسته همبستگی‌ساز دانش و معنویت در ارتقا کیفیت زندگی ستوده می‌شود، باید از سطح یك بحث سیاسی به درون یك مساله معرفتی رفت.

شعارهای تبلیغاتی «فرقه مشائیه» نه تنها یادآور نقطه آغازین فلسفه اومانیستی و مشرب لیبرال سرمایه داری در غرب، بلكه تداعی گر یك گفتمان ناقص الخلقه ماسونی است. این فرقه نوظهور اگرچه نه خاستگاه اصیل فلسفی و نه پتانسیل عمیق اجتماعی دارد، اما نباید مواجهه انتقادی با آن را صرفاً به سطح یك جدال سیاسی تنزل داد و از خطر معرفتی آن برای «اسلام ناب محمدی» غفلت كرد.این هشدار تاریخی آیت الله «محمدتقی مصباح یزدی» را باید جدی گرفت که میگویند: «خطری كه من احساس می‌كنم شدیدترین خطری است كه تاكنون اسلام را تهدید كرده است.»

اینک باید به پاسخ سوال اصلی این نوشتار بپردازیم که رابطه جریان انحرافی با فراماسونری چگونه قابل اثبات می‌باشد؟

تطبیق جریان انحراف با اصول و روش‌های فراماسونری

فراماسونری در جهان و ایران دارای اصول و مبانی خاصی می‌باشد که با رفتار و گفتار سران انحراف تطابق زیادی دارد و این هماهنگی و همسویی را می‌توان در اظهارات و شیوه عملی چهره‌های برجسته این جریان مشاهده کرد. ذیلا به برخی از این موارد اشاره می‌گردد:

1- اصل تساهل و تسامح: تساهل و تسامح هم شعاری است که فراماسونرها سر می‌دهند و همواره تلاش می‌کنند از ادیان الهی بویژه اسلام به عنوان دین سمحه و سهله یاد کنند یا با حذف بایدها و نباید‌های آن به ترویج اباحی گری پرداخته و مقاصد خویش را به چنین افراد مسلمان و متدینی تحمیل نمایند. لازم به ذکر اینکه اباحه‌گری و کمرنگ کردن محرمات و واجبات دینی را فراماسون ها به عنوان یک هدیه به بهائیت تقدیم کرده و به یک اصل اساسی در این فرقه انحرافی درآورده اند.

در این خصوص می‌توان به اظهارات مشایی در گفتگو با یک نشریه ترکی اشاره کرد که به نقل از وی نوشت:"استفاده از حجاب در ایران آزاد است. زنان ایرانی درترکیه هم می¬توانند مشروبات الکلی استفاده کنند و بی¬حجاب هم باشند و هم با مایو بگردند، در ایران به خاطر دستورات دینی استفاده از مشروبات الکلی ممنوع است به همین علت ایرانی ها می¬توانند در خارج از ایران از این نوشیدنی ها استفاده کنند. البته این یک ترجیح شخصی است." البته بعد از انتشار این مطالب توسط نشریه ترکی، بلافاصله این مباحث از سوی او تکذیب و به گونه¬ای دیگر توجیه گردید. اما آنچه که تکذیب نشد این بود که گفت «بعضی موسیقی را درک نمی¬کنند و نمی¬فهمند و می¬گویند حرام است»

مشایی همچنین در یک برداشت مغلطه‌آمیز می‌گوید: « ‌هنوز فكر می‌كنند روسری یك ذره تكان بخورد، همه عالم به هم می‌ریزد، در حالی كه این توهمه، دروغه و زیبایی وسیله شیطان نمی‌شود، این منطق خیلی وارونه ‌است. منجلا‌ب وسیله شیطان است، سیاهی، فقر، زشتی، پلشتی و پلیدی وسیله شیطان است...؛ در زیبایی و علم باید خدا را جست‌وجو كرد، در قدرت باید خدا را جست‌وجو كرد، عرفان این است»

در پرتو چنین اعتقاداتی رفتار همراه با تسامح مشایی در حوزه فرهنگی و هنری قابل توجیه می‌گردد. به عنوان نمونه مشایی در سال اول تصدی ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در جلسه‌ای در کشور ترکیه حضور یافت که در آن رقاصه‌ها به پایکوبی می‌پرداختند. فیلمی که از این مجلس در زمستان سال ۱۳۸۵ منتشر شد، مشایی را در مجلس رقصی در افتتاحیه اجلاس گردشگری کشورهای اسلامی در ترکیه نشان می‌داد. مشایی این فیلم را تصاویر گزینش شده از یک مجلس دو ساعته دانست و افزود: «مجلس رسمی بوده و لهو و لعب هم نداشته. ضمن اینکه رقص نبوده و از دیدگاه بسیاری هنر است و آنها بر خلاف ما آن را حرام نمی‌دانند.»

ملاقات‌های بحث‌برانگیز وی با سوپراستارهای سینمای کشور و حمایت‌های مالی از آنها و همچنین انتشار برخی از عکس‌های این دیدارها، نیز در این میان قابل تامل بود که شاید مهمترین آن بازدید غیر منتظره از نمایشگاه عکس هدیه تهرانی در آذرماه 1388 و خرید یکی از تابلوهای گران قیمت این هنرپیشه زن بود. دیدار با مهناز افشار و مهتاب کرامتی، دو بازیگر مشهور سینما در نهاد ریاست جمهوری و بازدید از نمایشگاه عکس رضا کیانیان، دیگر بازیگر مشهور سینما نمونه‌های دیگر این روابط مشکوک بود. تعریف و تمجید بازیگران زنی چون (مهناز افشار، رز رضوی و ...) كه از سوی دولت به حج عمره اعزام شده بودند، از شخص مشایی هم تامل برانگیز است.

اما اقدام ناشایست دیگر حمل قرآن با حركات ریتمیك بود كه با موضعگیری تند مراجعی چون آیت الله صافی گلپایگانی و آیت الله مكارم شیرازی مواجه شد. روز ۱۸ آبان ۱۳۸۷ در افتتاحیه همایشی با حضور مشایی تعدادی زن با لباس‌های محلی با دف و حركات ریتمیك روی سن آمدند و قرآن را به قاری تحویل دادند. در نتیجه این ماجرا معاون مشایی به ناچار استعفا كرد و در نامه اش نوشت: «این كار صرفا برای تكریم قرآن كریم بوده است و آنها به هنگام این مراسم حتما وضو می‌سازند.»

2- پلورالیسم یا تکثر گرایی معرفتی: پلورالیسم یا تکثر گرایی معرفتی که می‌گوید برای رسیدن به حقیقت به تعداد انسانها شناخت و راه وجود دارد یکی از پایه‌های اصلی اندیشه‌های لیبرالیستی غرب بشمار می‌رود. این بحث را سکولاریست‌های دینی تحت عنوان صراط‌های مستقیم تئوریزه می‌کردند اما وقتی از آنها این سوال پرسیده می‌شد که چه تضمینی وجود دارد که همه راه‌های متفاوت به یک حقیقت برسد می‌گفتند که شاید حقیقت متکثر باشد. امروز اما مشایی این تردید را هم کنار گذاشته و در ترجمان عامیانه آن مباحث می‌گوید به تعداد انسانها خدا وجود دارد.

مشایی در کنفرانس انجمن سالیانه دانشگاههای باز که به میزبانی دانشگاه پیام نور و در سالن همایشهای صداوسیما برگزار شده بود طی سخنرانی اعلام داشت: «کاوش‌های باستان‌شناسی نشان می‌دهد که انسان به خدا اعتماد داشته است اما چرا خدا محور وحدت نشده است؟ من می‌گویم مشکل این است که به تعداد انسان‌ها خدا هست و خدای هر انسانی با توجه به شناخت آن فرد از خدا با خدای فرد دیگر متفاوت است. ملت‌ها در طول تاریخ همواره یک خدا را نپرستیده‌اند چون انسان‌ها خداهای متفاوت دارند.»

3- انسان محوری بجای خدامحوری (اومانیسم): یکی دیگر از ویژگی‌های فراماسونری اومانیسم است که در واقع خدا را بر اساس خواسته‌های انسان تعریف می‌کند.

تبلیغات «فرقه مشائیه» عین تفكر اومانیستی برخاسته از غرب سکولار است؛ چنانكه اصلیترین عنصر این جریان حاشیه ساز در سخنرانیهای خود گفت «تعظیم به انسان برابر تعظیم به خداوند است» و وعده «خداشدن انسان» را داد؛ وعده‌های كه چهار قرن پیش در عصر موسوم به «روشنگری» فراماسونرهایی مانند اصحاب دایره المعارف فرانسه دادند و نتیجه آن جز فروپاشی اركان پروژه مدرنیته نبود.

جریان انحرافی در پوشش ادبیات مذهبی بر ترویج «مكتب ایرانی» اصرار می‌ورزد. اصلیترین گزاره این فرقه، شعار «خدا شدن انسان» اومانیسم اسلامی است كه هر از گاهی با عبارات «سلام بر انسان» و «عشق به انسان» طرح می‌گردد. در هم می‌آمیزد، ترجمه دست چندم و كپی برداری كهن‌های از تئوری «اسلام آمریكایی» برای «تجزیه دین» است. این گزاره لاجرم به «همسان پنداری» و چه بسا «همذات پنداری» انسان و خدا می‌انجامد و از حیث معرفتی مغایر با اندیشه «فقر ذاتی انسان» است که در مکتب اسلام ناب امام خمینی(ره) متجلی است.

4- گرایش یهودیت پنهان: یا سازمان مخفی یهود در این سازمان و سیطره یهودیت ممسوخ در تمام مراحل فراماسونری است که رنگ و بوی کاملاً یهودی به این تشکیلات می‌دهد. در بررسی ریتوئل‌ها یا مرام نامه‌های این سازمان، به خوبی نفوذ و رسوخ مسحیت یهودی و یهودیت مسخ شده قابل مشاهده است.

با این نگاه اظهار نظر مشایی که در ۲۹ تیر ۱۳۸۷ مردم اسرائیل را دوست ایرانیان خواند تعجب آور نیست. مشایی اگرچه برداشتها از سخنانش را تکذیب کرد، اما مدتی بعد در نشست خبری كه در محل كاخ گلستان برگزار شد، گفت: «ما با مردم آمریكا و اسرائیل دوست هستیم» و ادامه داد: «برای هزارمین بار و قویتر از گذشته، اعلام می‌كنم كه ما با همه مردم دنیا دوستیم، حتی مردم آمریكا و اسرائیل»

وی افزود: «بنده به حرف‌هایم افتخار می‌كنم و آن‌ها را اصلاح نمی‌كنم، بلكه هزار مرتبه دیگر نیز تكرار می‌كنم كه ما آحاد مردم دنیا را دوست داریم و این افتخار ماست كه چون اعتقاد و آرمان‌هایمان انسانی است، در میان توده‌های مردم در دنیا دشمنی نداریم.» وی همچنین در موضوع رژیم صهیونیستی و آمریکا معتقد است: «ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است ما مردم آمریکا را از برترین ملتها می¬دانیم.»

این سخنان موجی از اعتراضات را علیه وی برانگیخت و بلافاصله پس از این ماجرا تجمع دانشجویان روبه‌روی سازمان میراث فرهنگی برگزار شد. حاشیه‌ها در مورد اظهارات وی تا جایی بالا گرفت که رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه سخنان وی را کاملاً اشتباه دانسته و خواستار پایان‌بخشی به این حواشی که در موارد زیادی با استناد به آن دولت تخریب می‌گشت، شد. این در حالی بود که متاسفانه آقای احمدی‌نژاد روز قبل از نماز جمعه در یک نشست خبری از سخنان مشایی دفاع کرده و نظر مشایی را نظر دولت دانست.

5- تفرقه بیانداز و حكومت كن: فراماسون ها با تجربه دریافته‌اند که برای حکومت کردن باید از سیاست «تفرقه بیانداز و حكومت كن» بهره گیرند. سیاستی که در طول تاریخ بارها امتحان خود را پس داده و كارآمدی‌اش را به نمایش گذاشته بود. و اکنون نیز که مسلمین در پرتو بیداری اسلامی بدنبال بازیابی قدرت خویشند و حکومی اسلامی در ایران برپا شده است. بویژه شرایط فعلی حاکم بر اوضاع منطقه و توان الگو بخشی جمهوری اسلامی ایران این سیاست می‌توان نقطه امیدی برای صاحبان تفکر لیبرالیسم باشد که صدای شکست استخوانهای خود را از میان حضور میلیون ها مسلمان منطقه می‌شنوند.

اساس کار فرقه مشائیه در دولت نهم و دهم بر ایجاد اختلاف در سطوح مختلف بود. اختلاف میان قوای سه گانه بویژه دولت و مجلس به رغم توصیه‌های مکرر مقام معظم رهبری، اختلاف میان اصولگرایان، اختلاف میان علما و روحانیت با دولت، حذف بی مهابای عناصر ناهمخوان، عزل مشکوک وزراء و ... تاجایی که مقام معظم رهبری پس از انتصاب ایشان به معاون اولی ریاست جمهوری به موضوع ایجاد اختلاف میان دوستان دولت اشاره فرمودند. هدف اصلی این رفتار، رساندن مردم و نظام به اینجا بود که فقط یک نفر می‌تواند کشور را نجات دهد و با اتمام دوره او تنها کسی که می‌تواند راهش را ادامه دهد شخصی نزدیک به وی خواهد بود. این رویه ترجمان همان سیاست استعماری «تفرقه بینداز و حکومت کن» می‌باشد. چنانچه خود فراماسون ها «حکومت کردن » را هدف اصلی خویش برشمرده اند.

6- ناسیونالیسم و باستان‌گرایی: یکی از اصول فراماسونری طرح مسائل ملی گرایانه و تعلق به خاک و نژاد در مقابل تعلقات خداجویانه و معنویت گرایانه است. از همین رو از جمله ارکان ثابت تفکرات ناسیونالیستی را باستانگرایی در کشورمان شکل می‌دهد که تلاش می‌کند با پررنگ کردن هویت‌های باستانی و تمدن ایرانی به نبرد با ارزش‌های حصولی و اکتسابی برود.

مشایی در این رابطه اظهارات عجیب و غریبی دارد که می‌گوید: «من بر مكتب ایرانی اصرار دارم، زیرا این مكتب دریافت ناب از حقیقت، توحید و اسلام است. باید مكتب ایرانی را به دنیا معرفی كنیم . درواقع من باور دارم كه واژه ایرانی ذكر است زیرا كه ذكر واژه ای مرتبط با روح مومن است مومنی كه به جهان باور كرده و به دنبال ارزش‌های متعالی است».

وی ادامه می‌دهد: «برخی ها از من خرده می‌گیرند كه چرا نمی گویی مكتب اسلام و می‌گویی مكتب ایران؟ از مكتب اسلام دریافت‌های متنوعی وجود دارد اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مكتب ایران است و ما باید از این به بعد مكتب ایران را به دنیا معرفی كنیم» وی در جایی دیگر می‌افزاید: «بودن کوروش در ایران اتفافی نبوده است کوروش سرمایه گذاری خداوند در ایران بوده است و خداوند ملت ایران را برگزیده است»

7- هویت ضد دینی: در غالب طرح مسایلی نظیر بی طرفی مذهبی که دکتر اندرسون در 1723 در قانون اساسی فراماسونری گنجاند؛ همچنین پلورالیسم، سکولاریسم، دئیسم و نسبی انگاری، راهکارهایی هستند که این ها در جهت ضدیت با مذهب یا استحاله افراد در داخل لژها و بعد در جوامع مورد تهاجم، از آن استفاده می‌کنند.

رحیم مشایی در پانزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی می‌گوید: «حضرت نوح با 950 سال عمر نتوانست مدیریت جامع کند چرا که عدالت را ایجاد نکرده است. آمدن پیامبران در طول تاریخ برای تمام شدن دوره‌های قبلی پیامبری بوده است اگر هر پیامبر مدیریت درستی می‌کرد عدالت برقرار می‌شد!»

وی در یک بیان بسیار خطرناک و سفسطه آمیز از اعتقاداتش پیرامون اسلام چنین می‌گوید: «دوران اسلامگرایی به پایان رسیده است. معنایش این نیست كه اسلامگرایی وجود ندارد یا رو به نضج نیست. نه. اسلام هست، اما دوره‌اش به پایان رسیده. الان دوره اسب‌سواری تمام شده، اما اسب هست، سوارش هم هست. اشتباه برداشت نشه. دین عندالله اسلام، اما روند تحولات به این سمت نیست كه بشر مسلمان بشود تا به حقانیت برسد... این دوره تمام نشده. بلكه روبه پایان است.»

حسن ختام

این مستندسازی قابل افزایش است و علاقه مندان می‌توانند موضوع را دنبال نمایند اما موارد فوق برای اثبات مقصود ما از این نوشتار که جلب توجه خوانندگان عزیز به جوانب مخاطره‌آمیز تفکر انحرافی این جریان می‌باشد، کافی است. باید این وجود بار دیگر در پایان توجه شما را به فرمایشات آیت‌‌الله مصباح یزدی عضو مجلس خبرگان رهبری و رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در جمع مسئولان «شورای عالی زنان» (24 فروردین1390) جلب می‌کنیم که فرمودند: «امروز در درون جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه می‌کند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میکند ، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض می‌کند.»

از همین رو ایشان با هشدار نسبت به ظهور بابی دیگر می‌فرماید: «خطری كه من احساس میكنم شدیدترین خطری است كه تاكنون اسلام را تهدید كرده است و آن هم از سوی نفوذیهایی است كه در بین خودیها در حال رشد هستند.»
   منبع: بصيرتhttp://www.basirat.ir

محورهايي از بيانات مقام معظم رهبری در ديدار قاريان، حافظان و اساتيد قرآنی(11/5/90)

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌


*هر چه كمبو د در دنياي اسلام است، بر اثر دوري از معارف الهي و قرآني است

خيلى متشكريم از برادران عزيزى كه امروز با الحان خوش، تلاوت آيات كريمه‌ى قرآن را در اين فضا منعكس و طنين‌انداز كردند و دلهاى ما را منور كردند به نور تلاوت آيات كريمه‌ى كتاب الهى. اميدواريم كه خداوند متعال ملت ما را، بخصوص جوانهاى ما را هرچه بيشتر با قرآن آشنا كند.

 انس با قرآن دلهاى ما را با معارف قرآن آشناتر خواهد كرد. هرچه در دنياى اسلام كمبود هست، بر اثر دورى از معارف الهى و معارف قرآنى است. قرآن كتاب حكمت است، كتاب علم است، كتاب حيات است. حيات امتها و ملتها در آشنائى با معارف قرآن و عمل به مقتضاى اين معارف و عمل به احكام قرآنى است. انسانها اگر طالب عدالتند و از ظلم بيزارند، راه مبارزه‌ى با ظلم را بايد از قرآن فرا بگيرند. انسانها اگر طالب علمند و به وسيله‌ى معرفت و آگاهى و علم ميخواهند زندگى را رونق ببخشند و راحت و رفاه را براى خودشان تأمين كنند، راهش به وسيله‌ى قرآن نشان داده ميشود. انسانها اگر در پى ارتباط با خداى متعال و صفاى معنوى و روحى و آشنائى با مقام قرب الهى هستند، راهش قرآن است.

 ضعف ما امت مسلمان، عقب‌ماندگى ما، كج‌رفتارى‌هاى ما، كج‌تابى‌هاى ما در مسائل اخلاقى و زندگى، همه‌ى اينها ناشى از دورى از قرآن است. ملتهاى مسلمان بر اثر حاكميت طغيانگران و طاغوتها - كه قرآن مخاطبان خود را اين همه از طاغوتها برحذر داشته است -  خونشان مكيده شد؛ نه فقط خون اقتصادى‌شان، نه فقط منابع حياتى و معادن زيرزمينى و نفت و امثال اينها، بلكه روحيه‌ى ايستادگى‌شان، مقاومتشان، طلب علوّ و عزت در دنيا هم از ملتهاى مسلمان گرفته شد. ملتهاى مسلمان به فرهنگ خودشان پشت كردند، فرهنگ ماديگرى را پذيرفتند. با اينكه بظاهر ما كلمه‌ى «لا اله الّا اللَّه» گفتيم، در طول زمان مسلمان بوديم، اما فرهنگ غرب و معارف غرب در دلهاى ماها اثر كرد و ماها را از حقايق دور كرد. آن وقت نه فقط اقتصادمان را، عزت دنيوى‌مان را از دست داديم، بلكه اخلاق و معالم اخلاقى‌مان را هم از دست داديم. ما اگر دچار تنبلى هستيم، اگر دچار ضعف و سستى هستيم، اگر دلهاى ما با يكديگر مأنوس نيست، اگر در ميان ما بدخواهى وجود دارد، اينها از آثار فرهنگ تزريقاتىِ تحميلىِ ضد اسلامى و غير اسلامى است.

*قرآن ما را از لحاظ ماده و معنا اعتلا مي بخشد ،يك نمونه شما ملت عزيز ايران 

نقش قرآن اين است كه ما را از لحاظ ماده و معنا اعتلاء ببخشد؛ و اين كار را قرآن ميكند. كسانى كه با تاريخ آشنا هستند، نمونه‌هايش را در تاريخ ديدند؛ و ما مردمِ اين زمان، در زمان خودمان داريم نمونه‌هايش را مشاهده ميكنيم. يك نمونه، همين شما ملت عزيز ايران هستيد. شما خيال نكنيد در دوران رژيمهاى طاغوتى - چه رژيم پهلوى، چه قبل از آنها رژيم قاجار - ملت ايران ذره‌اى اعتبار در محيط بين‌المللى داشت؛ نداشت. اين استعداد جوشان و متراكمى كه در ملت ما هست، مثل يك گنجينه‌ى فراموش شده‌اى، مثل گنجى در ويرانه‌اى مدفون شده بود؛ مگر به صورت تصادفى، يك فردى خودش را نشان بدهد، كه نشان نميداد. اين همه جوان فعال و پرنشاط و مبتكر و علاقه‌مند به پيشرفت كشور كه امروز شما ملاحظه ميكنيد در عرصه‌هاى مختلف افتخار مى‌آفرينند، عزت مى‌آفرينند، نام نيك براى ملتشان درست ميكنند؛ خب، جوانها آن روز هم بودند، اما به خاطر غلبه‌ى طواغيت، اين حرفها ديگر نبود.

*خداوند به واسطه يك قدم حركت به سمت قرآن ،به ما  عزت،حيات،آگاهي و بصيرت داده است

 به همين اندازه كه ما يك قدم به سمت قرآن، به سمت معارف قرآنى برداشتيم - كه آنچه كه ما به سمت قرآن حركت كرديم، واقعاً يك قدم هم بيشتر نيست - خداى متعال به ما عزت داده است، به ما حيات داده است، به ما آگاهى و بصيرت داده است، به ما قدرت و قوّت بخشيده است. ملت ما امروز يكى از زنده‌ترين و قوى‌ترين ملتهاى دنياست. استعداد متراكم و جوشان وآمادگى و مشاهده‌ى پى‌درپى پيشرفتها در عرصه‌هاى مختلف؛ امروز وضع كشور ما اينجورى است. ملتهاى ديگر هم ملت ما را تحسين ميكنند.

* حركت ملتهاي اسلامي ،آنجا كه شعارهاي اسلامي است ،رونق و نفوذ بيشتر،تأثير پذيري ازدشمن و منافقين و مزورين كمتر است

امروز خوشبختانه در ميان امت اسلامى، شعارهاى اسلامى كه مايه‌ى تحرك ملتها شود، در كشورهاى متعددى مشاهده شده است؛ و شما مى‌بينيد و خبرهايش را ميشنويد. اين حركتها آنجائى كه رونق و طراوت آن بيشتر است، در آن بخشى كه كارائى و نفوذ آن بيشتر است، آنجائى كه تأثيرپذيرى آن از دشمن و از منافقين و معاندين و مزوّرين كمتر است، آنجائى است كه در آن، شعار اسلامى است، مطالبه‌ى اسلامى است، خواست اسلامى است؛ اين خاصيت معارف قرآنى است. با قرآن بايد آشنا شد.

*آشنايي با معارف قرآن،فايده تلاوت وصداي خوب ومجلس آرايي خوب است  

البته امروز با گذشته قابل مقايسه نيست. در گذشته اين همه تلاوت كننده‌ى قرآن، اين همه حافظ قرآن، اين همه آشناى با متن قرآن، اين همه عاشق و علاقه‌مند به تلاوت قرآن وجود نداشت؛ در حالى كه همين كشور بود، همين ملت بود.

 من يادم هست كه يكى از قرّاء برجسته‌ى مصرى - مرحوم ابوالعينين شعيشع - آمده بود مشهد و در مسجد گوهرشاد قرآن تلاوت ميكرد، كه خيلى هم خوب ميخواند. چون جلسه مال اوقافِ آن زمان بود و اوقاف هم برخلاف امروز كه الحمدللَّه سازمان مفتخرى است، آن روز سازمان بدنامى بود، بنده با اينكه خيلى شائق بودم تلاوت آن قارى را بشنوم، نميخواستم بروم توى آن مجلس بنشينم؛ از دور نگاه ميكردم و صدا را ميشنفتم. همه‌ى كسانى كه در آن مجلس شركت داشتند، گمان نميكنم پنجاه نفر، شصت نفر ميشدند. يك عده‌اى مأمورين دولتى بودند، يك عده هم همين قرّاء معروف مشهدى خودمان بودند.

 امروز اين شوقى را كه به قرآن در همه جا هست، بايد زياد كرد؛ اين را بايد روزبه‌روز افزايش داد. اين تلاوت خوب، صداى خوب، ترتيب مجلس‌آرائى خوب - كه بحمداللَّه مى‌بينم اين خوانندگان ما در مجلس‌آرائىِ قرآنى تدريجاً ماهر و مسلط شده‌اند - چيزهاى باارزشى است؛ فايده‌اش اين است كه ما را با قرآن، با معارف قرآنى، با معانى قرآنى آشنا ميكند.

 *ما بايد ده ميليون نفر حافظ قرآن داشته باشيم

يكى از چيزهائى كه ميتواند تدبر در قرآن را به ما ارزانى بدارد، حفظ قرآن است. ما حافظ قرآن كم داريم. من قبلاً گفتم كه در كشور ما حداقل بايد يك ميليون نفر حافظ قرآن باشند - حالا يك ميليون كه عدد كمى است نسبت به اين جمعيتى كه ما داريم - اما حالا چون دوستان الحمدللَّه يك مقدماتى فراهم كرده‌اند، كارهائى را مشغول شده‌اند و دارند برنامه‌هائى را فراهم ميكنند براى اينكه ان‌شاءاللَّه حفظ راه بيفتد، ما هم اميدمان بيشتر شده و به جاى يك ميليون، ميگوئيم ان‌شاءاللَّه ما بايد ده ميليون نفر حافظ قرآن داشته باشيم.

* حفظ قران همراه با تدبروانس با تفاسير موجب شكوفايي قرآني

البته توجه داشته باشيد كه حفظ قرآن قدم اول است. اولاً حفظ را بايد نگه داشت. بنابراين حافظ قرآن بايد تلاوت كننده‌ى مستمر قرآن باشد؛ يعنى مرتباً بايستى قرآن را تلاوت كند؛ والّا حفظ از دست خواهد رفت. بعد بايستى اين حفظ كمك كند به تدبر، كه اينجور هم هست؛ حفظ حقيقتاً كمك ميكند به تدبر. آنجائى كه شما قرآن را تكرار ميكنيد، حافظيد و ميخوانيد، فرصت تدبر و تعمق در آيات قرآن براى شما پيدا ميشود.

 البته انس با تفاسيرى كه مراد از آيه را تبيين ميكنند، خيلى لازم است. وقتى حفظ باشد و اين انس با تفسير هم باشد و تدبر باشد، همان چيزى كه انتظارش در جامعه‌ى ما هست، پيش مى‌آيد: شكوفائى قرآنى. شما تصور كنيد در كشور ما ده ميليون، پانزده ميليون كسانى باشند از مردان و زنان كه اينها با معارف قرآن آشنا باشند، ببينيد اين چقدر باارزش است. آموزشهاى قرآنى  را، درسهاى قرآنى را، نصايح قرآنى را، انذارهاى قرآنى را، بشارتهاى قرآنى را در ذهن داشته باشند، آنها را مرور كنند، آنها را بر دل خودشان فرا بخوانند؛ اصلاً يك ملت پولادينى به وجود مى‌آيد. خوشبختانه زمينه‌هايش فراهم است. امروز هم عزم و اراده‌ى ملت ما عزم پولادينى است. اما آن ساخت قرآنى جامعه در آن صورت به دست خواهد آمد، كه ما اميدواريم ان‌شاءاللَّه اين پيش بيايد.

*جوانهاي مأنوس با قرآن ،در صف مقدم حركت عمومي جامعه به سمت شكوفايي قرآني

 شما جوانهائى كه با قرآن مأنوسيد، اهل قرآنيد، اهل تلاوت قرآنيد، مشترى تلاوت قرآن از خوشخوانها هستيد، يا خودتان جزو آن خوشخوانها هستيد، قدر خودتان را بدانيد. ان‌شاءاللَّه خداى متعال به شما اجر خواهد داد. شما در حقيقت صفوف مقدم اين حركت عمومى در جامعه هستيد. ممكن است سختى‌اش بيشتر باشد، اما اجر و ثوابش هم پيش خداى متعال ان‌شاءاللَّه بيشتر است.

 پروردگارا! ما را در همه‌ى عمرمان با قرآن محشور كن. پروردگارا! ما را در دنيا و آخرت از قرآن جدا مكن. پروردگارا! ما را در قيامت در سايه‌ى قرآن قرار بده. پروردگارا! ما را با حيات قرآنى، زندگى الهى و اسلامى و مطلوب اسلام ببخش. پروردگارا! به محمد و آل محمد قلب مقدس ولى‌عصر را از ما راضى و خشنود كن. ما را از قرآن و اهل‌بيت جدا مكن.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

منبع: http://www.moghtadaamin.blogfa.com/

محورهايي از بيانات مقام معظم رهبری در پايگاه نيروی دريائی ارتش دربندرعباس(1/5/90)

بسم‌‌الله‌‌الرّحمن‌‌الرّحيم‌


*يكي از موثرترين كارها جبران عقب ماندگي هاي طولاني در زمينه پيشرفت دريانوردي

 خداوند متعال را سپاسگزارم كه به من اين توفيق را داد كه برای تجديد عهد و تجديد ديدار و گفتن صميمانه‌ی خسته‌نباشيد به شماعزيزان، فرماندهان، كاركنان و جوانان عزيز، امروز در اين ميدان حضور پيدا كنم.

يقين بدانيد امروز يكی از مؤثرترين كارها، كاری است كه شما در نيروهای دريائی ارتش و سپاه به انجام دادن آن مشغوليد: جبران عقب‌افتادگی‌های طولانی سالهای درازی كه حكومتهای طاغوتی نگذاشتند و زمينه‌ی پيشرفت دريانوردی و حضور دريائی را برای ايران عزيز فراهم نكردند. تلاش مضاعف شما امروز بايد آن عقب‌افتادگی‌های طولانی‌مدت را جبران كند.

 *فوايد دريا براي يك كشور، فوايد راهبردي ، بزرگ و كلان است

 همان طوری كه همه ی ما ميدانيم، دريا برای يك كشور، يك فرصت بزرگ برای پيشرفت و حفظ منافع ملی است. فوائد دريا برای يك كشور و يك ملت، فوائد راهبردی است؛ فوائد بزرگ و كلان است. كسانی با تسلط بر دريا و دريانوردی در طول قرنهای پی‌در‌پی ـ تقريباً در طول چهار قرن ـ توانستند قدرت بين‌المللی خودشان را تا سرزمينهای دوردست گسترش دهند. به ملتها ظلم شد، سرزمينها غصب شد، منابع ملتها تضييع شد؛ اما آن دولتها و كشورهای مسلط بر دريا توانستند از اين طرقِ ظالمانه برای خود حيثيتهای مادی و قدرتهای بزرگ فراهم بياورند. ملتهای منطقه‌ی ما، چه در خليج فارس، چه در دريای عمان، سالهای متمادی ـ شايد ده‌ها سال ـ عادت كرده بودند كه صدای قدرتمدارانه و زورگويانه‌ی كسانی را كه سوار بر ناوهای جنگی ميشدند و از دوردستها به اين منطقه می‌آمدند، بشنوند و در مقابلِ آنها سكوت كنند و دم فرو بندند.يك روزی در همين خليج فارس، در اين منطقه‌ی دريائيِ بسيار حساس، ناو انگليسی می‌آمد، فرمانده‌ انگليسی ناو از داخل آن ناو فرمان ميداد، دستور ميداد و كسانی خودشان را موظف ميدانستند كه اين دستور را اجرا كنند. در اين منطقه، سالهای متمادی بر اين منوال گذشت.

 *امروز منطقه خليج فارس و درياي عمان ،به خاطر حضور جمهوري اسلامي ،يك منطقه آزاد،مستقل و متكي به نفس است

 امروز همه چيز عوض شده است. ساحل ممتد و طولانيِ متعلق به ايران عزيز، امروز در اختيار دولتی مستقل و ملتی سرافراز و بيدار است؛ ملتی كه به خدای متعال متكی است؛ نيروی خود را ميشناسد و به آن ميبالد و اراده‌ی خود را بر اراده‌ی تحكم‌آميز هر قدرت سياسی و نظامی تحميل ميكند و كسانی را كه ميخواهند با تحكم بر ملتها حاكميت كنند، مجبور به عقب‌نشينی ميكند.امروز منطقه‌ی خليج فارس و دريای عمان با وجود حضور نامطلوب و مضر ناوهای كشورهای مختلف ـ اروپائی و آمريكائی ـ در اين منطقه، يك منطقه‌ی آزاد، مستقل و متكی به نفس است، به خاطر حضور جمهوری اسلامی و ايران سربلند و ملت مقتدر كشور عزيزمان.

*امنيت خليج فارس و درياي عمان با حضور كشورهاي منطقه و همكاري آنها تأمين مي شود و بس.

 آن دوران گذشت كه كسانی بخواهند بيايند سرنوشت اين منطقه را با حضور نظامی خودشان تأمين كنند. ممكن است هنوز در بين حكام و دولتمردان اين منطقه كسانی باشند كه باز هم مايل باشند طول موج خودشان را تطبيق كنند با فرستنده‌های بيگانگان؛ اما ملتها امروز بيدار شده‌اند. امروز ملتها هشيارند. امروز ملتها ميدانند كه حضور نظامی و مسلح بيگانگان در هر منطقه‌ای ـ‌‌‌‌‌ نه فقط در منطقه‌ی ما ـ مايه‌ی ناامنی آن منطقه است. اينجا هم حضور بيگانگان مايه‌ی ناامنی است. امنيت خليج فارس و دريای عمان با حضور كشورهای منطقه و همكاری آنها تأمين ميشود و بس. منافع دريا مال همه است؛ امكانات اين دريای پربركت متعلق به اين ملتهاست. چگونه ميشود از اين بركات به نفع منافع ملی استفاده كرد و كشور را از آن بهره‌مند كرد؟ با داشتن اقتدار. اين اقتدار را شما نيروهای مسلحی كه با معنای جهاد و مفهوم ازخودگذشتگی خو گرفته‌ايد، ميتوانيد تأمين كنيد.

 *كساني كه پيشرفت كار خودشان را با حضور نظامي مي خواهند تأمين كنند،بايد درمقابل خودشان يك ملت مقتدر را حس كنند

 از آغاز تشكيل نظام جمهوری اسلامی، ما هرگز هيچ كشوری را، هيچ قدرتی را  به روياروئی و جنگ تشويق نكرديم و نخواهيم كرد و تا آنجائی كه بتوانيم، از هر گونه روياروئی حساب شده يا تصادفی جلوگيری ميكنيم ـ اين به جای خود محفوظ است ـ ما يك ملت صلح‌طلبيم؛ اما آن كسانی كه پيشرفت كار خودشان را با حضور نظامی، با تحكم نظامی، با زورگوئی‌های معمول ميخواهند تأمين كنند، بايد در مقابل خودشان يك ملت مقتدر را حس كنند؛ و مظهر اقتدار ملت در دريا، شما نيروهای دريائی هستيد كه در سرتاسر اين ساحل طولانی استقرار داريد.

 *خداي متعال اين مجاهدت شما را-مجاهدت خاموش را-به  حساب مي آورد

 هر روز و شب شما، هر دوره‌ی كاری شما، هر مسئوليت عملياتی يا پشتيبانی يا آموزشی شما يك حسنه است؛ يك اقدام در راه منافع ملت ايران و سربلندی جمهوری اسلامی ايران است. خدای متعال اين مجاهدت را ـ مجاهدتی كه بسياری هم آن را نميشناسند؛ در حقيقت مجاهدت خاموش را ـ به حساب می‌آورد و برای شما اجر و ثواب در ديوان الهی مقرر ميفرمايد. آنچه ميتوانيد، در اين تلاش مقدس، صادقانه و مخلصانه و با همه‌ی توان و نيرو مجاهدت كنيد و ادامه بدهيد و بدانيد كه اين كشور و اين نظام و اين ملت مديون شما جوانانی است كه اقتدار او را تجسم ميبخشيد و نشان ميدهيد.

 *لزوم همكاري دستگاههاي دولتي ومسولان گوناگون كشور با نيروهاي مسلح به منظور انجام كارها به بهترين وجه

 اين منطقه با حضور نيروهای مسلح كارهای بزرگی دارد؛ چه منطقه‌ی دريای عمان و چه منطقه‌ی سواحل خليج فارس. دستگاه‌های دولتی و مسئولان گوناگون كشور موظفند همكاری‌های لازم را با نيروهای مسلح انجام دهند تا اين كارها به بهترين وجه انجام بگيرد.
من از حضور امروز در ميان شما عزيزان، جوانان، مسئولان و مديران و فرماندهان نيروهای مسلح در اين منطقه خرسندم. خدا را سپاسگزارم و همان طور كه اين جوان عزيز در متن زيبائی كه خواندند، گفتند، مقصود من خداقوتی است و ميخواهم به شما بگويم بدانيد اجر شما، زحمات شما پيش خدای متعال محفوظ است و خود شما، خانواده‌های شما، كسان شما، مسلّماً مورد لطف و تفضل الهی و ان‌شاءالله دعای حضرت بقية الله (ارواحنا فداه) قرار خواهند داشت.

والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته

منبع: http://www.moghtadaamin.blogfa.com