سوریه با 185180 كیلومتر مربع وسعت، هشتاد و سومین كشور جهان است در جنوب غربی قاره آسیا کنار دریای مدیترانه ودر همسایگی کشور ترکیه که در شمال سوریه قرار گرفته ،عراق در شرق وجنوب شرقی ،اردن در جنوب، فلسطین در جنوب غربی ولبنان در غرب سوریه واقع شده است. دمشق پایتخت کشور عربی سوریه است.
 
مردم سوریه
جمعيت سوريه حدود 13 ميليون نفر است كه از اين تعداد بيش از 70% به مسلمانان اهل سنت اختصاص دارد 10 % در صد از كل جمعيت مسيحى هستند و 2الى 3 درصد از مردم سوريه شيعه مى باشند بيشتر شيعيان در شهر دمشق، بصرى وروستاهاى اطراف حمص و حلب ساكنند. بيش از 12% جمعيت اين كشور را علويها تشكيل ميدهند كه در استانهاى لاذقيه، طرطوس حمص و اطراف مصياف پراكنده هستند، 3% از جمعيت دروزى هستند كه مركز تجمع آنان استان سويداء واقع در جنوب سوريه است. قريب به 1% سوريها را اسماعيليه تشكيل ميدهند كه خود به دوگروه آغاخانى و مؤمنه تقسيم ميشوند.
سوریه کشوری است با گروه‌های نژادی و قومیت‌های گوناگون. در این كشور به طور عمده عرب‌ها که‌ حدود 90% جمعیت کشور را تشکیل می‌‌دهند زندگی می‌کنند (این تعداد شامل 400 هزار پناهنده‌ فلسطینی نیز هست). کردها که‌ 10% باقیمانده‌ جمعیت را تشکیل می‌دهند از تبار آریایی هستند و بیشتر در نواحی شمال شرقی و شمالی کشور زندگی می‌کنند. همچنین در این کشور اقلیت‌های کوچک زبانی آرامی (آشوری) و ارمنی نیز زندگی میكنند
 از نشانه هاى بارزى كه جمعيت سوريه نسبت به آن شناخته شده است اينكه جمعيت كودكان در سطح بالا مى باشد و اين حكايت از جوانى جامعه سوريه مى كند. در واقع نسبت جوانان و كودكان بيش از 2/49درصد از مجموع جمعيت سوريه را در بر مى گيرد. در صد كسانى كه به طور مستقيم با فعاليتهاى اقتصادى سر و كار دارند بالاى 65 درصد كل جمعيت سوريه است. اگر بيكاران و كسانى كه توانايى انجام كار ندارند را هم منظور نمائيم اين رقم به 75 درصد مى رسد و اين بدان معنى است كه فشار اصلى و سنگين كارهاى توليدى بردوش بخش اندكى از جمعيت سوريه است در واقع هر فرد شاغل بر خود مسئوليت تكفل 3 نفر ديگر را عهده دار مى باشد.

زبان و خط مردم

عربى زبان اصلى و رسمى مردم سوريه است كه 89 درصد مردم به آن تكلم مى كنند افزون بر اين 6درصد به زبان كردى - 3درصد به زبان ارمنى و 2درصد به زبان هاى ديگر سخن مى گويند. خط مردم سوريه نيز عربى است.

جغرافياى سياسى سوريه:

سوريه مدتها داراى ضعيف ترين آرمان - دولت در ميان كشورهاى خاور ميانه بود. مرزهاى اين كشور را قدرتهاى استعمارى بعد از جنگ جهانى اول وبدون توجه به روابط اساسى جغرافيايى - فرهنگى - تاريخى و اقتصادى موجود در داخل كل منطقه ترسيم كردند. منطقه اى كه بنام سوريه مى خواندند در واقع سوريه كبير يا بلاد شام بود كه مشتمل بر فلسطين، لبنان و اردن ميشه.
سورى ها در ابتدا دولت خود را بخش كوچكى از منطقه وسيعتر كه فقط اسم آن را با خود دارد تصور مى كردند. در واقع سوريه از همان ابتدا يك نقص بزرگ جغرافيايى سياسى داشت.

كشور سوريه در منطقه مديترانه از موقعيت خاصى بر خوردار است. مى توان گفت كه اين كشور سر پل ارتباط سه قاره اروپا آسيا و آفريقا مى باشد. سوريه با 186 كيلومتر ساحل در درياى مديترانه با كشورهاى حاشيه اين منطقه ارتباط دارد.

اوضاع اقتصادى در سوريه :

اقتصاد سوريه را بايد با توجه به وضعيت ژنو پلتيكى آن در منطقه و تحولات سياسى داخلى از زمان بقدرت رسيدن حزب بعث مورد بررسى قراردارد. سوريه به لحاظ اشغال بخشى از سرزمينش توسط اسرائيل مجبور است بخشى از درآمدهاى خود را صرف امور دفاعى نمايد كه معمولاً نيمى از بودجه سالانه را تشكيل ميدهد. ادامه حضور نظامى در لبنان واحتمال هميشگى وقوع جنگ با - اسرائيل و سابقه روابط هر دو غير دوستانه با كشور عراق همگى از عوامل تأثير گذار بر اقتصاد سوريه هستند.
بعد از بقدرت رسيدن حافظ اسد در 1970 يك تغير عمده در ساختار اقتصادى سوريه بعمل آمد و قدرت اقتصادى كشور كه - عمدتاً بر عهده زمينداران - تجار و صاحبان صنايع بود بدست بخش عمومى افتاد و در اواخر دهه 1980 اقتصاد اين كشور دچار بحران عجيبى شد و مردم بشدت در تنگنا قرار گرفتند. بعد از فروپاشى شوروى ساختار اين كشور شاهد دگرگونى بوده است در واقع از اين كودتاى حزب بعث تا چند سال گذشته اساس ساختار اقتصادى بر پايه اصول سوسياليستى و يا اقتصاد- دولتى برنامه ريزى شده بود كه با توجه به تحولات سياسى منطقه - سياست اقتصادى سوريه كه برنامه همگرايى منطقه اى وجهانى را دنبال مى كند بتدريج تغيير يافت و بسوى اقتصاد آزاد يا به عبارت ديگر تقويت بخش خصوصى و جذب سرمايه گذاران خارجى رفت. سوريه بطور سنتى يك كشور كشاورزى است اما به علت شرايط طبيعى و داخلى اتكاى اقتصاد سوريه بر پايه استخراج و صدور نفت تا اندازه اى تشديد يافته است.

حكومت سوريه:

تاپايان جنگ جهانى اول سوريه توسط امپراطوران عثمانى اداره ميشد پس از آن براساس موافقتنامه سايكس - پيكو نواحى ساحلى سوريه و لبنان در اختيار فرانسويان، منطق جنوبى زير نظر انگلستان وتنها مناطق مركزى شامل حلب - حمص حماة و دمشق در دست اعراب وزير نظر ملك فيصل پسر حسين (شريف مكه) باقى ماند. پس از پايان جنگ هانى اول يك دولت موقت فرانسوى در منطقه ساحل سوريه تشكيل شد و در بخش درونى كشور يك دولت عربى به سرپرستى اميرفيصل و ملى گرايان سورى در مارس 1920 سوريه را به يك پادشاهى مستقل (شامل لبنان و فلسطين) اعلام كردند. اما فرانسه كه در آوريل همان سال از سوى كنفرانس "سن رمئو"سرپرست تمام سوريه شده بود در ماه ژوئيه دمشق را اشغال كرد. بدنبال اعتراض مردم سوريه تلاش دولت فرانسه براى يك انعقاد يك دولت خود گردان ملى يك دهه بطول كشيد، ملى گرايان با اينكه اقليت مجلس را تشكيل ميدادند اما بر آن چيرگى داشتند و مى خواستند حضور نظامى فرانسويها را از نظر زمانى و مكانى محدود كنند در سال 1936 فرانسويها توافقنامه اى با سوريها به امضاء رساندند و اصول استقلال سوريه را به رسميت شناختند و تفريح كردند كه تا سه سال پس از تصويب اين توافقنامه دستگاه كاملاً مستقل دولتى بر پا شود اما نا آرامى در فلسطين و بحران در روابط تركيه و عدم پذيرش پيمان 1936 موجب شد كه در سال تمام اميدها به يأس بدل گردد.
در سال 1941 نارضايتى سوريها به شكل شورش علنى تجلى يافت و پس از آن مقامات دولت ويشى احتمال بر پايى يك دولت نيمه مستقل را نويد داد. استقلال سوريه در سپتامبر 1941 به رسميت شناخته شد اما مضايقه فرانسه از برپايى يك دولت قانونى و مشكلات اقتصادى ناشى از جنگ ملى گرايان سورى را به فعاليت فزاينده اى برانگيخت و بحران را بيش از پيش اساسى كرد سر انجام انتخابات دولت ملى در 1943 ابر پا شد و " شكرى القوتلى " رئيس جمهور سوريه گرديد و بالاخره با خروج سربازان انگليس در آوريل 1946 استقلال كامل سوريه حاصل گشت. ناآراميها در سوريه پس از استقلال پيش در آمد مناسبى براى چندين كودتا شد تا بالاخره در سال 1963 حزب بعث به قدرت رسيد ولى به لحاظ اختلافات درون گروهى حزب بعث سوريه همواره شاهد مبارزات جناحهاى مختلف حزب بود تا اينكه حافظ اسد با پشتيبانى ارتش در 16 نوامبر 1970 قدرت را بدست گرفت. 

 

آب وهوا
بر خلاف دیگرکشور های عربی آب وهوای این کشور معتدل است و آب فراوان برای کشاورزی وجود دارد.

 

رسانه هاى گروهى سوريه

از زمانى كه حزب بعث سوسياليست به قدرت رسيد ساختار مطبوعات تعديل شد بر طبق الگوهاى سوسياليستى بيشتر مؤسسات انتشاراتى توسط سازمانهاى سياسى مذهبى يا انجمنهاى حرفه اى اداره ميشوند هر كسى بخواهد انتشار يك جريده جديد را بعهده گيرد بايد از دولت اجازه دريافت كند روزنامه هاى مهم سوريه: البعث - الشباب - برق الشعال - الفرا - جماهير العربى - العرويت تانيمه سوريه - الثواة - تشرين -الوحدت مى باشند. آژانس اطلاعات عربى سوريه (سانا) نام خبر گزارى سوريه است.
يكى از مشخصات بارز مطبوعات سورى انعكاس مواضع آشكار دولت است، در واقع دولت سوريه كنترل مستقيمى بر روزنامه ها دارد و تمام مطبوعات دولتى هستند و بخش خصوصى اجازه انتشار مطبوعات را ندارند ومطبوعات خارجى با نظارت دولت در داخل توزيع مى گردد. از ويژگيهاى مطبوعات سورى عدم گرايش به تحليل وقايع داخلى است. آنها بيشتر ميل دارند كه به موضوعات خارجى بپردازند بخصوص مسائل منطقه اى كه در رأس آنها" روند مذاكرات صلح خاورميانه " قرار دارد. حزب حاكم بعث سوريه با انتشار روزنامه " البعث " تنها حزبى است كه رسماً داراى نشريه مى باشد. از آنجا كه روزنامه هاى سوريه محل عرضه ايدها و افكار دولت هستند نشريات خارجى براى انعكاس مواضع رسمى دولت سوريه به اين مطبوعات و مطالب آنها رجوع مى كنند.

سیاست

در کشور سوریه بالاترین‌ مقام‌ رسمی‌ رئیس‌جمهور است که توسط‌ مجلس‌ خلق‌ و بنا به‌ پیشنهاد دبیرکل‌ حزب‌ بعث‌ کاندیدا می‌شود و در یک رفراندوم توسط مردم انتخاب می‌شود.

این‌ رفراندم‌ به‌ درخواست‌ رئیس‌ مجلس‌ خلق‌ برگزار و رئیس‌جمهور برای‌ یک‌ دوره‌ هفت‌ ساله‌ انتخاب‌ می‌شود. رئیس‌جمهور سوریه باید مسلمان‌ و از شهروندان‌ عرب‌ سوریه‌ باشد.

بنابر قانون‌ اساسی‌ سوریه‌، نخست‌وزیر سومین‌ مقام‌ رسمی‌ کشور پس‌ از رئیس‌جمهور و معاون‌ اول‌ او است. نخست‌ وزیر بر فعالیت‌های‌ وزرا نظارت‌ دارد. هیات دولت موظف است هر سال به مجلس گزارش عملکرد ارائه دهد.

كشور سوريه  پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران عليرغم برخوردهاي مداخله جويانه ديگر كشورهاي عربي در برخورد ايران با آمريكا و رژيم صهيونيستي روندي موافق با جمهوري اسلامي را در پيش گرفته که مدتی است درگير تحولاتي شده است كه گفته مي‌شود توطئه‌اي از سوي آل سعود و آمريكا و رژيم صهيونيستي است.

از آنجایی که آمریکا و رژيم صهيونيستي، پایگاه و موقعیت خود را در مصر از دست داده‌اند در تلاشند با توجه به موقعیت و جایگاه سوریه در جبهه مقاومت،اوضاع این کشور را ناآرام و به نوعی مسیر بازی را به نفع اسراییل در دست گیرند.
در تحولات سوریه باید به  2 نکته توجه داشت :۱- اختلافات فرقه‌ای اولين موضوعي است كه از بدو روی کار آمدن خاندان‌های علوی در سوریه میان آنان و اکثریت معترض سنی و جود داشته و همه تلاش‌های حکومت سوریه به ویژه تلاش‌های اسد پدر و پسر این مساله را به طور کامل زایل نکرده و حداکثر آن را به آتش زیر خاکستر تبدیل کرده بود. در شرایط فعلی امکان شعله ور شدن این تنازعات طائفی و فرقه‌ای با توجه به زمینه آماده منطقه بسیار محتمل است.
۲- موضوع دوم اینکه سوریه بدون تردید در خط مقدم مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی قرار دارد، موضوعي كه طي سال‌هاي گذشته به واسطه حضور مصر در حمايت تمام قد از رژيم نامشروع صهيونيستي و امضاي قرارداد كمپ ديويد بين مبارك و سران صهيونيستي كه امنيت اين رژيم نامشروع را تامين مي‌كرده است،چندان مورد توجه قرار نگرفته بود؛ استعفاي مبارك از رياست جمهوري مصر و اعتراض مردم اين كشور به حمايت‌هاي بي دريغ وي از رژيم صهيونيستي نگراني‌هايي را بين مقامات آمريكايي و صهيونيستي ايجاد كرده است كه در تقابل با اين موضوع و با حمايت از اعتراضات مردم سوريه نشان از آن دارد كه آنها قصد دارند كمبودهاي جبهه مصر را در سوريه جبران كنند.

 
  شيعيان در سوريه:

قبل از هجرت ابوذر غفارى به شام آثارى از شيعه در اين سرزمين نبوده است و تشيع در شام بطور كلى پس از تبعيد ابوذر به ربزه (توسط عثمان) نضج گرفت. شيعيان سوريه اكثراً مهاجرند يعنى در هنگامى كه ابوذر به جبل عامل تبعيد ميشود و در شهرسكنى مى گزيند مردم جبل عامل به مذهب تشيع روى مى آورند و برخى از آنان به منطقه حوران مهاجرت مى نمايند. در آن دوران در دمشق امويها حكومت مى كردند و تبليغات سوء دستگاه اموى بر عليه امام على (ع) و اهل بيت (ع) چنان شدت گرفته بود كه مردم دمشق تصور مى كردند تشيع مذهب غير اسلامى است و به شيعيان رافضى اطلاق ميشد. شيعيان نمى توانستند در مساجد اهل سنت نماز بخوانند لذا شيعيان ناگزير شدند در مناطقى زندگى كنند كه دور از چشم اهل سنت باشد. البته افكار مردم سوريه پيرامون شيعه در ابتداى قرن حاضر تغيير يافته و تلطيف شد كه عمدتاً به سبب ورود روحانيون شيعه جبل عامل و نجف به اين كشور بوده است.
در زمان سيد محسن الامين صاحب كتاب " اعيان الشيعه " طى مباحثاتى با بزرگان و علماى اهل سنت و انتشار كتبى درباره تشيع و تشكيل جلسات مذهبى مسلمانان سوريه از حالت جهل و نادانى نسبت به شيعه بيرون آمدند البته اين نكته نيز پنهان نماند كه نسل متعصب اموى گراى سوريه هنوز در دمشق يافت ميشود. شيعيان حلب نيز در زمان سيف الدوله حمدانى قوت خود را باز يافته و رشد كردند و حتى در زمان او اولين بانگ اذان شيعه در شهر پخش شد همچنين مقامى بنام مشهدالحسين در حلب است كه گفته ميشود قطره خونى از سر مبارك امام سوم شيعيان در آن منطقه بر زمين ريخته توسط سيف الدوله حمدانى مقامى در آن محل ساخته شد كه مورد احترام شيعيان اين شهر است.

 استان درعا كه در جنوب غربى سوريه قرار گرفته و در واقع دروازه جنوبى اين كشور محسوب ميشود جمعيت قابل ملاحظه اى از شيعيان را در خود جاى داده است. اين استان كه در تاريخ بنام حوران خوانده شد قديمى ترين تمدنهاى بشرى از عصر برتر (2800 سال قبل از ميلاد) تا تمدن اسلامى را در جاى داده است. بطوريكه در شهرهاى مختلف اين استان مانند ازرع -بصرى ردعا - الصمين - زيزون و... .آثار بناهاى تاريخى فراوانى ديده ميشود، در اين استان مناطق زيادى وجود دارد كه پاهد پراكندگى شيعيان در آن هستيم:
در شهر درعا مركز استان درعا دو هزار شيعه زندگى مى كنند كه تعداد كمى از آنان بر مذهب خود استوارند و در حال حاضر هيچ مسجد شيعه در آن وجود ندارد. شهر بصرى الشام حدود هفت هزار شيعه در آن زندگى مى كنند و تنها شهر مذهبى استان درعا است كه شيعيان معتقد و ملتزم را در خود جاى داده و داراى دو مسجد مى باشد. روستاى المليحةالغريبه حدود يك هزار شيعه متسنن (سنى شده) را در خود جاى داده كه در حال حاضر 25 نفر از آنها به مذهب اصلى خود بازگشته اند و هيچ مسجد شيعى در آنجا وجود ندارد. روستاى طفسه حدود دو هزار شيعه متسنن را در خود جاى داده است.
روستاى شيخ مسكين حدود يكهزار شيعه متسنن را در خود جاى داده است. روستاى قرفه تعدادى شيعه متسنن و تعدادى سنى متشيع (حدود 25 نفر) را در خود جاى داده است. روستاى ازرع حدود 25 نفر متشيع دارد.
روستاى نوى داراى چند شيعه متسنن مى باشد. (شيعيان متسنن معمولاً به شيعيان سمت عنصرى اطلاق ميشود كه به جهت حضور در مناطق اهل سنت و عدم ممارست در تثبيت اعتقادات دينى خود ناچار به تغيير مذهب خود شده اند كه البته عدم حضور عاماء شيعه نيز در تغيير گرايشات آنان بى تأثير نبوده است.

متاسفانه مساجد شيعى در دمشق و ساير شهرهاى سوريه عموماً در محلات پر تراكم و فقير نشين ساخته شده كه عمدتاً داراى ظاهرى محقرانه مى باشند.
 

روابط سوريه با جمهورى اسلامى ايران:

الف) روابط قبل از پيروزى انقلاب اسلامى:

اين روابط بجز مقاطعى استثنايى همواره در سطح پايين قرار داشته. و با فراز و نشيب همراه بوده است و اين امر از واقعيات موجود در دو كشور و تفاوت عمده بين سيستم حكومتى و اهداف و اصول دو كشور نشأت مى گرفت. ايران مورد حمايت آمريكا و مجرى سياستهاى او در منطقه و بزرگترين حامى و شريك اقتصادى اسرائيل در منطقه بود و سوريه تنها در جبهه كاملاً مخالف اين موضع ايران بود بنابراين طبيعى بود كه روابط دو كشور پيشرفت نكند.
البته تيرگى روابط دو كشور با كمكهاى مادى و حمايت لفظى دولت ايران از اعراب در جنگ 1967 در برابر اسرائيل تا حدودى يهودى يافت. همينطور روابط در سال 1974 روبه بهبودولكن بطور كلى بدليل روابط گسترده ايران با رژيم اسرائيل و مبارزه سوريه با اسرائيل همواره تنش در روابط دوكشور تا پيروزى انقلاب اسلامى ايران باقى بود.

ب) روابط بعد از پيروزى انقلاب اسلامى:

بدنبال پيروزى انقلاب اسلامى حافظ اسد پيامى به مقامات ايران اين پيروزى را تبريك گفت و مراتب حمايت خود را به انقلاب بيان نمود. چند عامل مهم انگيزه اين علاقه مندى و حمايت بود: 1- گسترش فعاليت نظامى آمريكا در منطقه خليج فارس به منظور تأسيس چندين پايگاه نظامى در منطقه 2- خروج رژيم مصر در صحنه جهان عرب بدنبال عقد معاهده كمپ ديويد در سال 1978 3- نياز شديد سوريه به پشتيبانى اقتصادى جمهورى اسلامى ايران در تقويت بنيه اقتصادى و خريد تسليمات پيشرفته. باديدار حافظ اسد از تهران در 1990 و ديدار آقاى رفسنجانى از دمشق در 1991 روابط مستحكم شد. سوريه همواره ايران را بعنوان بزرگترين پشتيبان مسائل جهان عرب دانسته و بر ايجاد أتلاف استراتژيكى ميان ايران و كشورهاى عرب در منطقه خاورميانه كوشش دارد.
نخستين موضعگيرى رسمى و صريح سوريه نسبت به جنگ عراق عليه ايران يك ماه و نيم پس از شروع جنگ بود كه حافظ اسد اعلام كرد جنگ عراق عليه ايران توطئه رژيم بغداد عليه اعراب است و ادعاى صدام مبنى بر اينكه جنگ بخاطر حفظ حقوق ارضى و منافع دنياى عرب راه افتاده است رد كرد كه رژيم بغداد حق ندارد جنگى را كه بر عليه ملت ايران شروع كرده جنگ ملت عرب با فارس قلمداد كند. از طرفى بعد از صلح و پذيرش قطعنامه 598 از طرف ايران موضعگيرى سوريه حاكى از رضايت و خرسندى آن كشور از پذيرش اين امر توسط ايران بود. هر چند سوريه نگران بود كه پايان جنگ به عراق فرصت دوباره اى را براى دخالت در امور داخلى سوريه و يارى دادن عناصر مخالف آن كشور در داخل و خارج را بدهد و از طرفى نيز اميدوار بود كه پايان جنگ بتواند از تبات منفى جنگ ايران و عراق برسر مسأله فلسطين و اتحاد اعراب بكاهد و مقابله با رژيم - صهيونيستى را دوباره بعنوان مسأله اول اعراب مطرح نمايد.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى روابط اقتصادى دو كشور نيز در حد امضاى پروتكل بازرگانى و قرار داد نفتى گسترش يافت. همينطور روابط فرهنگى دو كشور با امضاى موافقتنامه هاى فرهنگى دو زمينه هاى مختلف از جمله تربيت و آموزش عالى مبادله متخصصين و طرحهاى آموزشىنمايشگاههاى كارهاى هنرى و دستى - نمايشگاههاى فيلم و عكاسى و مانند اينها، گسترش،.

 منابع:
سياست و مملكت در سوريه محمد على امامى
سایت تبیان