گزيده سرمقاله برخي از روزنامههاي 31مرداد89
* تهران امروز
روزنامه تهران امروز در يادداشت خود با عنوان "30 مرداد و نيروگاه بوشهر "به قلم حسن وزيني آورده است:سيام مرداد در آخرين سال دهه 80، در پي آغاز سوختگذاري نيروگاه اتمي بوشهر شانه به شانه روزهايي چون 13 آبان (روز دانشآموز) 16 آذر (روز دانشجو) 22 بهمن (سالروز پيروزي انقلاب)، 12 فروردين (روز جمهوري اسلامي)، 27 تير (سالروز پذيرش قطعنامه 1598) نقطه عطفي در تاريخ شد. وجه تشابه 30 مرداد با ساير روزهاي پرافتخار آن است كه اين روز مانند آن روزها به نماد پيروزي مقاومت ملي در برابر تهديدات و فشارهاي خارجي تبديل شده است. 30 مرداد 89 در ورق تقويم دو روز پس از 28 مرداد جاي گرفته است. روزي كه يادآور شكست جبهه مردمي و داخلي در برابر دخالت كودتاگرانه نيروهاي خارجي بود. اما 30 مرداد روايتگر استقامت و سرانجام پيروزي ملت و حاكميتي است كه 15 سال در برابر مشقات و فشارها و تهديدها عليه ساخت نيروگاه اتمي بوشهر ايستادگي كردند. در اين پيروزي 5 دولت از دولت سازندگي تا دولت عدالتمحور سهم ويژهاي دارند و نميتوان اين دستاورد بزرگ را به يك دولت اختصاص داد.
آغاز سوختگذاري در قلب نيروگاه بوشهر كه اوايل هفته آينده به پايان خواهد رسيد با لفاظيها و تهديدهاي برخي دولتها و مقامات غربي مصادف شده است. علت آن است كه اراده ملي ايرانيان با وجود عهدشكني چينيها در ابتداي امر و قصور روسها در مراحل ساخت، هيچگاه در برابر فشارهاي سياسي و اقتصادي نشكست، تا با نزديك شدن نيروگاه بوشهر به فاز نهايي توليد برق (دو ماه ديگر) يكي از آرزوهاي ديرينه مسئولان دلسوز جمهوري اسلامي برآورده شود. اكنون با برداشته شدن گام بزرگ و سخت راهاندازي نيروگاه اتمي بوشهر، ايران در كنار ساير توانمنديهاي هستهاي از قبيل استخراج اورانيوم، خالصسازي اورانيوم و غنيسازي آن در تاسيسات مختلف خود در يزد، اصفهان و نطنز هماكنون به امكان توليد نيروي برق از انرژي هستهاي رسيده است.
آن هم در شرايطي كه هنوز جوهر قطعنامههاي 1929 با هدف ناتوان ساختن ايران از پيشرفتهاي هستهاي خشك نشده است نه تنها قطعنامه شوراي امنيت، بلكه تهديدهاي آمريكا و اسرائيل سرنوشتي جز نظاره تحقق يكي از گامهاي هستهاي ايران نيافتند.
با وجود اهميت ويژه نيروگاه اتمي براي ايران، كامل ساختن چرخه هستهاي، مزاياي اقتصادي و اعتبار بينالمللي به چند واقعيت ديگر نيز بايد توجه داشت از جمله اينكه:
1 - با نزديك شدن زمان افتتاح رسمي نيروگاه بوشهر، ساير فعاليتهاي هستهاي كشور به خصوص غنيسازي اورانيوم اهميت بيشتري مييابد. طبيعي است گرچه روسيه متعهد به تامين سوخت بوشهر است اما نبايد خلف وعده آنها به دلايل فني و سياسي و تحت فشار غرب را به مدت 10 سال ناديده گرفت. بنابراين كامل كردن توانمندي در اين زمينه، تضمين كننده فعاليت مداوم نيروگاه بوشهر و ساير نيروگاههايي خواهد بود كه قرار است در آينده ساخته شود.
2 - نيروگاه بوشهر گرچه دروازه ورود ايران به علم و فنآوري و تكنولوژي هستهاي است اما پايان آن نيست همانگونه كه موجب توسعه تواناييهايي در كشور در زمينههايي چون غنيسازي اورانيوم شده است. اكنون براساس مصوبه مجلس قريب به 20 نيروگاه ديگر بايد در دستور كار ساخت قرار گيرد تا در يك افق 50 ساله حداقل 20هزار مگاوات برق كشور از طريق نيروگاههاي هستهاي تامين شود. علاوه بر اين در ساير علوم و فنآوريها نيز وابستگي بشر به فنآوري هستهاي در حال گسترش است بنابراين نيروگاه بوشهر پايگاه توسعه فنآوري هستهاي كشور خواهد شد.
3 - راهاندازي بوشهر از منظر ملتها و دولتهاي منطقه معنايي جز اعتبار يافتن و قدرت اراده ملي يك كشور و پيروزي آن در برابر فشارهاي دشمنان ندارد. به عبارت ديگر اگر ملتي آگاهانه و هوشمندانه خواهان حق خود باشد گرچه در اين راه هزينههايي متحمل شود اما عاقبت پيروز خواهد شد. آنچه امروز اعمال قطعنامههاي شوراي امنيت بر ملتهاي مستقل را سخت، دشوار و بينتيجه كرده است. گسترش همين الگوست. اين صداي ملت ايران است كه ملتهاي را به صبر و استقامت فرا ميخواند و روز به روز بر مخاطبان اين پيام افزوده ميشود و مناسبات بينالمللي را تحت تاثير قرار خواهد داد. اگر امروز بسياري از كشورهاي جهان بر حق ايران در فعاليتهاي هستهاي مهر حمايت ميزنند، ناشي از آن است كه اين پيام به گوش ملتها و دولتها رسيده است.
* ابتكار
روزنامه ابتكار درنگاه ويژه خود با عنوان "اهداف روسيه از راه اندازي نيروگاه بوشهر "به قلم آسيه مهرورز آورده است: اعلام خبر سوخت گذاري نيروگاه بوشهر از سوي آژانس انرژي اتمي روسيه، اين هفته بازتاب گستردهاي در رسانههاي غربي و منطقهاي داشت .
اين رسانهها در تحليلهاي متعددي كه در پوشش خبري بارگذاري نيروگاه بوشهر داشتند از ابعاد مختلفي به قرار گرفتن نيروگاه بوشهر در مدار برق هستهاي كشورمان از 31 مرداد ماه پرداختند.
تحليلهايي از اين دست كه ايران به باشگاه قدرتهاي هستهاي جهان پيوست يا اينكه راه اندازي اين نيروگاه نشانهاي از روابط مستحكم روسيه و ايران است كه به رغم حمايت روسيه از دور چهارم تحريمهاي شوراي امنيت همچنان ادامه دارد .
در همين زمينه، روزنامه فرانسوي زبان “ لو فيگارو “ از منظري ديگر به خبر عمليات سوخت گذاري نيروگاه بوشهر پرداخت و در گزارشي نوشت : تصميم روسيه براي راه اندازي نيروگاه اتمي بوشهر در 21ماه اوت،باعث تفرقه در گروه وين شده است كه مسكو، واشنگتن و پاريس اعضاي آن هستند .صرف نظر از بازتاب گسترده عمليات لجستيكي براي راه اندازي نيروگاه بوشهر در رسانههاي غربي، تاكيد دوباره سرگئي ريابكوف معاون وزير خارجه روسيه در باره عزم كشورش براي تكميل و راه اندازي نيروگاه بوشهر كه در ادامه اظهارات سخنگوي سازمان اتمي روسيه صورت گرفته است، از لايههاي پشت پرده مثلث ايران، روسيه، آمريكا حكايت دارد .
اين واقعيت زماني آشكار تر ميشود كه بدانيم به فاصله كوتاهي پس از اعلام خبر راه اندازي نيروگاه از سوي مقام مسئول شركت روس اتم،رابرت گيبس سخنگوي كاخ سفيد اعلام كرد با راه اندازي نيروگاه بوشهر ايران ديگر نيازي به غني سازي اورانيوم ندارد .
در اينكه اكنون آمريكاييها به شدت ميكوشند تا با واداشتن ايران به توقف كليه فعاليتهاي هستهاي خود برگ برندهاي را درقبال اجراي استراتژي دو سويه مبني بر فشار و مذاكره رو كرده و اين راهبرد را موفقيت آميز جلوه دهند و يا دست كم با تست زدن ايران ميزان آمادگي كشورمان را براي ورود به مذاكرات ماه آينده با گروه 1+5 بسنجند، ترديدي نيست، با اين وجود آنچه روسيه را واداشته تا در فضاي تحريمهاي بين المللي شوراي امنيت و تحريمهاي يكجانبه آمريكا و اتحاديه اروپا به راه اندازي نيروگاه بوشهر اقدام كند از چند واقعيت حكايت دارد.
نخست اينكه به رغم گشايشهايي كه در ماههاي اخير در روابط روسيه و آمريكا پديد آمده و روسيه را وا داشته تا با در نظر گرفتن نياز خود به غرب در ابعاد اقتصادي و تكنولوژيكي رفتار هنجارمند و همسويي را با رويكردهاي غرب در صحنه جهاني از خود بروز دهد،نگراني روسيه در از دست دادن ايران واقعيتي ديگر است كه رهبران كرملين را واداشته تا در روابط خود با ايران تجديد نظر كنند به ويژه كه مقامات ايران در ماههاي اخير به كرات از مواضع متناقض روسيه در قبال روابط دوستانه دو كشور و امتناع از تحويل موشكهاي اس سيصد به كشورمان انتقاد كرده اند.از اينرو اعلام آمادگي روسيه در راه اندازي نيروگاه بوشهر كه كاملا در چارچوب مقررات ان پي تي قرار داشته و بخشي از تعهدات روسيه به شمار ميرود،نشان ميدهد كه مسكو با درك الزامات ژئوپوليتيكي منطقه و نياز به همكاري ايران در ثبات و امنيت منطقه مايل نيست ظرفيتهاي ايران را ناديده بگيرد.
دوم اينكه، اگرچه اقدامات روسيه در خصوص نيروگاه بوشهر و كارشكنيهاي اين كشور در سالهاي اخير همواره تابعي از ملاحظات سياست خارجي اين كشور بوده، با اين حال شواهد و قرائن نشان ميدهد كه راه اندازي نيروگاه بوشهر هيچ تبعاتي براي روسيه نخواهد داشت، چون روسيه پيش از اين در معامله با آمريكا راه اندازي نيروگاه بوشهر را از شمول قطعنامه تحريمي خارج كرده و كوشيده بود دست خود را در همكاري با ايران در اين نيروگاه باز گذارد .
سوم اينكه تاخير در راه اندازي نيروگاه تا مرحله متوقف شدن اين همكاريها در عمل ميتواند اعتبار روسيه را در بازار فن آوريهاي هستهاي به شدت خدشه دار كند، در حال حاضر روسيه قراردادهاي كلاني را با كشورهاي مختلف در خاورميانه، آمريكاي لاتين، اروپاي شرقي،و آفريقا در زمينه احداث نيروگاههاي هستهاي منعقد كرده است .
بر اين اساس بي توجهي روسيه به تفكيك موضوع برنامه هستهاي ايران با نيروگاه بوشهر ميتواند جايگاه اين كشور را نزد شركاي هستهاي مسكو به شدت متزلزل كند.با اين حال آنچه در روزهاي اخير در روابط روسيه و غرب به وقوع پيوست در عزم مسكو براي راه اندازي نيروگاه بوشهر بي تاثير نيست ، حكم دادگاه بين المللي لاهه مبني بر اينكه درخواست استقلال كوزوو از جمهوري صربستان مغاير با مقررات حقوق بين ا لمللي نيست،موجب شده تا دولت مسكو كه به شدت با هرگونه استقلال طلبي كوزور از متحد ديرينه اش صربستان در حوزه بالكان مخالف است، ضمن زير سئوال بردن استقلال كوزوو، حمايت كشورهاي غربي از جمله آمريكا را از استقلال كوزوو محكوم كند.
همچنين اقدام سناي آمريكا در به تعويق انداختن تصميم گيري در باره سرنوشت پيمان كاهش سلاحهاي استراتژيك موسوم به استارت جديد تا پس از تعطيلات تابستاني سنا اين ترديد را در ميان مقامات مسكو افزايش داده است كه با به تعويق افتادن پيمان استارت، آمريكا تمايلي به محدود كردن توان بارزدارندگي غير متعارف خود به ويژه در حوزههاي پيرامون مرزهاي روسيه نداشته باشد؛ روسيه خود در ذيل توافقنامه با واشنگتن پايبندي به پيمان استارت را به انصراف آمريكا از برنامه هايش در زمينه استقرار بخشهايي از سامانه موشكي در اروپا منوط كرده بود.به اين ترتيب با اولين نشانههاي تصويب نشدن پيمان استارت جديد در سناي آمريكا كه احتملا در ارتباط معنا داري با انتخابات ميان دورهاي پيش روي كنگره و فشار جمهوريخواهان قرار دارد، به نظر ميرسد روسيه به اين نتيجه رسيده است تا با انگشت نهادن بر موضوعات حساسيت برانگيزي همچون توانايي هستهاي ايران اين پيام را به مقامات واشنگتن ارسال كند كه ناديده گرفتن منافع ملي و امنيت روسيه از سوي آمريكا با هزينههاي بيشتري براي اين كشور همراه خواهد شد. با اين حال برخي گمانه زنيها درباره آمادگي روسيه براي راه اندازي نيروگاه بوشهر از واقعيت ديگري نيز حكايت دارد و آن اينكه اين حركت روسيه با هماهنگي غرب به ويژه آمريكا صورت گرفته و دو طرف با تقسيم كار جديد و تفكيك قائل شدن ميان برنامه هستهاي ايران و موضوع نيروگاه بوشهر، ميكوشند اين پيام را به جمهوري اسلامي ايران القا كنند كه در مذاكرات آتي گروه 1+5 حاضر به هيچ گونه سازشي در قبال برنامه غني سازي ايران نخواهند بود.
اين كشورها با وانمود كردن اين نكته كه صرفا فعاليت نيروگاه بوشهر را در چارچوب مقررات آژانس قبول دارند و با وجود نيروگاه بوشهر، ايران ديگر نيازي به غني سازي اورانيوم ندارد، در صددند تا از واگذاري امتيازات جديد در مذاكرات هستهاي به ايران طفره بروند.
حال آنكه جمهوري اسلامي ايران بارها سياست خود را در مورد تامين بيست هزار مگاوات برق هستهاي در بيست سال آينده اعلام كرده است و اين در حالي است كه نيروگاه بوشهر فقط قادر است هزار مگاوات برق را به شبكه برق كشور منتقل كند.
از سوي ديگر كارشكني گروه وين در تامين سوخت نيروگاه تحقيقاتي تهران كه تنها 5 مگاوات قدرت دارد خود نشان دهنده اهميت توليد سوخت در داخل كشور و بومي شدن اين دانش در كشور است، به ويژه كه فعاليتهاي غني سازي ايران همچنان در چارچوب مقررات آژانس قرار دارد .در مجموع هر چند روسيه تابه حال توانسته به بازي دو گانهاي در قبال نيروگاه هستهاي بوشهر دست بزند،گذشت زمان، فرصتهاي محدودتري را در برابر اين كشور براي مانور دادن در مثلث ايران روسيه و غرب در اختيار اين كشور خواهد گذاشت .
* جام جم
روزنامه جام جم در يادداشت خود با عنوان "90 و پشت پرده فوتبال "به قلم حجتالله اكبرآبادي آورده است: اگرچه هميشه اين بحث مطرح بوده كه برنامه 90 تا چه ميزان توانسته است به رشد و توسعه فوتبال ملي كمك كند، اما به طور طبيعي فكر ميكنيم اگر مسوولان ورزش و فدراسيون فوتبال به ظرافتهاي خاص اين برنامه توجه لازم را مبذول ميداشتند، كلي از مشكلات امروز فوتبال ما محلي براي بروز و ظهور نداشت.
البته امروز برنامه پرمخاطب 90 به يمن اقبال مردمي، جايگاه ماندگارش در فوتبال ايران را به تصوير كشيده و نيازي به اين نيست كه پيرامون اهميت آن و تاثيرگذاريهاي مثبتش دست به قلم برد، اما نكته اينجاست كه با وجود اقبال گسترده مردم در جاي جاي ايران اسلامي، مسوولان ورزش و فوتبال نخواستهاند با دريافت مناسب پيامهاي مثبت اين برنامه، طرحي نو در جهت توسعه و پويايي فوتبال درانداخته و به مقابله با ناهنجاريهايش بپردازند.
با اين رويكرد بايد اشاره كنيم كه برنامه 90، پنجشنبه شب گذشته با توانمندي و زيركي عادل فردوسيپور يكي از داغترين برنامههاي خود را جلوي آنتن برد تا پروندهاي كه طي يك سال اخير روي آن حرف و حديثهاي زيادي مطرح بوده است با حضور علي دايي در برنامه، بدون واسطه و شفاف در معرض قضاوت مردمي قرار گيرد.
عادل فردوسيپور كه كارش را خوب بلد بوده و از تكرار گريزان است در اين برنامه نيز شرايطي را فراهم آورد تا علي دايي در باره مطالباتش از فدراسيون فوتبال توضيحات لازم را ارائه داده و به همراه رئيس كميته استيناف فدراسيون نكتهاي را ناگفته نگذارند.
هر چند كه در اين برنامه به نوعي ديگر پشت پرده فوتبال عيان و در معرض قضاوت همگان قرار گرفت، اما يقينا اينكه فدراسيون به دايي بدهكار هست يا خير يا حق با دايي است يا فدراسيون، اهدافي نبودند كه برنامه 90 و عادل فردوسيپور به دنبال آن باشند، چه اصولا خود مردم بهترين قاضي هستند و مسائل مختلف را خوب از هم تميز ميدهند.
به سخني ديگر در اين برنامه يك بار ديگر واقعيت امروز فوتبال ايران و پشت صحنه آن به نمايش گذاشته شد، فوتبالي كه سالانه 400، 500 ميليارد تومان پول در آن هزينه ميشود و در چنين چشماندازي رقمهاي كلاني بيضابطه در آن جابهجا ميشود، بدون آن كه اصولا بهرهوري مناسبي از اين هزينهكردها عايد و واصل فوتبال ملي ايران شود.
از سوي ديگر برنامه 90 شرايطي را فراهم آورده كه مردم به درستي با قهرمانان مليشان آشنا شوند، اينكه عدهاي از آنان بر سر چه اعداد و ارقامي در فوتبال دعوا ميكنند.
جالب اينكه عمده اين دعواها و جنجالسازيها نيز بر سر پول بوده است، آن هم در فوتبالي كه 95 درصد آن دولتي است و پولش از جيب بيتالمال پرداخت ميشود.
شايد اگر بحث اين مبالغ 800، 900 و يك ميلياردي نبود، بسياري از دعواها و مجادلات فوتبالي مجالي براي عرض اندام نداشتند، اما چون جنگ و نزاع بر سر چند ميليون ناقابل نيست، بازيگران عرصه فوتبال براي رسيدن به درصد بيشتري از پول آن، دست به پردهدري و عبور از مرزهاي اخلاقي ميزنند تا اين وسط سر فوتبال ايران بيكلاه مانده باشد و بس!
البته صدا و سيما جدا از برنامههاي ورزشي، در كارهاي طنز و نمايشي خود نيز بارها موضوع ناهنجاريهاي ورزشي و بويژه فوتبال را به تصوير كشيده است.
در مرد هزار چهره و در سريال مسير زايندهرود به خوبي چهره ورزشكاران مدعي، كمظرفيت و بياخلاق به تصوير كشيده شده است تا همانطور كه درابتدا اشاره رفت، توجه مسوولان بدان جلب شده و در جهت برخورد درست با اين كژيها در ورزش اقدام كنند.
بيشك فوتبال به عنوان ورزشي جذاب و فراگير، صرف بازي در زمين چمن و جلوي تماشاگران نيست، فوتبال ورزشي است با يك دنيا زيبايي و حركتهاي انساني و جوانمردانه كه در عين حال اگر از آن خوب مراقبت نشود، مافياي فوتبال و زدوبندهاي مالي و رسانهاي و... در آن فرصت نفس كشيدن راهم از ديگران سلب ميكنند.
اميدواريم مسوولان سازمان تربيت بدني و فدراسيون فوتبال در زمينه مقابله با اين ناهنجاريها، راهكارهاي لازم را مورد توجه قرار داده و از اتلاف ثروت ملي فوتبال جلوگيري كنند.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "قلب رآكتور تپيد " به قلم صالح اسكندري آورده است:آغاز انتقال سوخت به قلب رآكتور نيروگاه اتمي بوشهر و برگزاري همزمان جشن هسته اي در سرتاسر كشور روز گذشته خبر اول بيشتر رسانه هاي دنيا بود. اهميت مضاعف اين خبر از آن رو بود كه بار ديگر كذب بودن تهديدها و بلوف هاي رژيم صهيونيستي را براي جهانيان مشخص كرد. اين رژيم جعلي بدون توجه به قد و قامت خود مدعي شده بود قبل از سوخت گذاري نيروگاه بوشهر تاسيسات هسته اي جمهوري اسلامي را موشك باران ميكند.
انتقال سوخت به رآكتور نيروگاه اتمي بوشهر حلقه نهايي چرخه سوخت در كشور است. با سوخت گذاري نيروگاه هسته اي كشور كمتر از چند ماه برق هسته اي وارد مدار مي شود و ملت ايران شيريني مجاهدت دو دهه خود در بومي سازي فناوري هسته اي را خواهد چشيد. ايران ثابت كرد كه از حق مسلم چرخه سوخت كوتاه نخواهد آمد و هيچ فشار و تحريمي قادر نخواهد بود در اراده پولادين ملت خللي وارد كند. به تعبير رهبر فرزانه انقلاب در ديدار اخيرشان با مسئولان نظام” چرخه توليد سوخت حق ماست و ما از اين حق كوتاه نخواهيم آمد و دست برنخواهيم داشت؛ اين حق ماست. ما مي خواهيم سوخت را توليد كنيم. چندين هزار مگاوات، ما به سوخت هسته اي نياز داريم. نيروگاه هاي هسته اي بايد به وجود بيايد. خوراك اين نيروگاه ها بايد در داخل توليد بشود. اگر قرار شد براي خوراك اين نيروگاه ها به خارج متوسل بشويم و محتاج باشيم، امور كشور نخواهد گذشت؛ بايد داخل بتواند خودش توليد كند. بنابراين حق ماست و دنبال اين را خواهيم گرفت. آنها در جواب مي گويند خوب، ايران احتياج دارد به سوخت هسته اي، ما برايش تامين مي كنيم؛ بانك جهاني درست بكنيم، چه مي كنيم، تامين مي كنيم. اين حرف، حرف مهملي است، حرف بي معنا و بي وجهي است.”
غرب در مسئله تامين مايحتاج سوخت20 درصد جمهوري اسلامي براي رآكتور تحقيقاتي تهران به صراحت ثابت كرد كه نه تنها قابل اعتماد نيست بلكه با توسل به اهرم فشار سوخت در صدد باج گيري و زياده خواهي است. آمريكايي ها و اروپايي ها زماني كه فهميدند جمهوري اسلامي نيازمند سوخت20 درصد براي كارهاي تحقيقاتي و دارويي است به هر طريقي متوسل شدند تا به ملت و دولت ايران فشار بياورند و به بهانه تامين اين سوخت منافع ملي ما را پايمال نمايند.
حال چگونه مي توان اميدوار بود غربي ها در آينده براي تامين سوخت رآكتورهاي هسته اي توليد كننده برق و فروش آن به ايران بازي درنياورند و شاهراه انرژي كشور در آينده اي نه چندان دور را با مشكل مواجه نكنند.
امروز علاوه بر ايران بر تمام كشورهاي مستقل دنيا ثابت شده است كه غرب منبع غير قابل اطميناني براي تامين سوخت هسته اي در آينده است. اگر چه در وضعيت كنوني سوخت هاي فسيلي به ثمن بخس و بدون هيچ مزد و منتي از شرق به غرب سرازير است اما هيچ تضميني وجود ندارد كه غربي هاي مستكبر نيز چنين رفتار انسان دوستانه اي در قبال كشورهاي توسعه نيافته اتخاذ كنند. از همين امروز قابل پيش بيني است كه غربي ها در ازاي چند تن سوخت3/5 يا20 درصد چه مطالبات گزاف و بدون منطقي از كشورهاي آسيايي، آفريقايي و آمريكاي لاتين خواهند داشت. انتظارات و باج هايي نظير تاسيس پايگاه نظامي در داخل خاك كشورهاي مستقل براي آمريكايي ها و كشورهاي ناتو، تحميل نوع خاصي از تفكر سياسي و فرهنگي به كشورهاي جهان سوم، تاراج معادن و سرمايه هاي ملت ها و حتي تقاضاي حق توحش و كاپيتولاسيون و... تنها بخشي از فشارهاي قابل پيش بيني است كه غربي ها براي تامين سوخت كشورهاي مستقل در آينده وارد خواهند كرد.
تجارب تاريخي و واقعيت هاي دو دهه گذشته در ايران نشان داد اگر ملتي واقعا بخواهد به فناوري هسته اي دست پيدا كنند هيچ قدرت خارجي نمي تواند مانع اين اراده گردد. در واقع خارج از خواست دولت ها، تمايلات ملت ها در اين زمينه تعيين كننده است. آنهايي كه مدعي بودند ديپلماسي هسته اي بايد پشت در اتاق هاي تشريفات ديپلماتيك باقي بماند- چون امكان دارد جمهوري اسلامي در اين پروژه شكست بخورد- امروز قدرت اتحاد ملي شكل گرفته پيرامون فناوري هسته اي را درك مي كنند. پاشنه آشيل پروژه فناوري صلح آميز هسته اي ايران تزلزل پايه هاي اتحاد ملي شكل گرفته حول اين موضوع است. “انرژي هسته اي حق مسلم ماست”امروز به يك شعار ملي و فراتر از آن خواست عمومي در كشور تبديل شده است و اشاعه تذبذب عمومي با حرف ها و موضع گيري هاي خام و نسنجيده شبيه بي عقلي ها و خيانت هاي امثال شعبان بي مخ ها در قضيه ملي شدن نفت است.
امروز هيچ كس نمي تواند شيريني اين پيروزي بزرگ را به كام ملت ايران تلخ كند چرا كه مردم با گوشت و پوست خود ارزش دستاوردهاي عظيم كشور در عرصه فناوري هسته اي را احساس مي كنند و بهتر از هر كسي مي دانند كه اين فناوري حيات سرافرازانه فرزندان اين ملت در آينده را تامين و تضمين مي نمايد.
* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "سررسيد قسط هجدهم " به قلم محمد ايماني آورده است: مي گفت عجب خوش شانسم من. همه پول پيدا مي كنند ولي من دفترچه قسط پيدا كرده ام و يك سال و نيم است كه قسط هاي آن را از جيب خود پرداخت مي كنم. آيا باراك اوباما مي تواند بگويد همان آدم بدشانس قصه ماست كه در بدترين وضعيت آمريكا پس از جنگ جهاني دوم، رئيس جمهور شده و تاوان اشتباهات ديگران را مي دهد؟ شايد تا يك سال پيش مي توانست همين را بگويد و از خود سلب مسئوليت كند اما اكنون او كارنامه اي يك سال و نيمه را بر دوش مي كشد كه كم اشتباه تر از كارنامه جرج بوش و بيل كلينتون نيست. درست است كه او در روزگار فرتوتي آمريكا به قدرت رسيده و مصداق كسي است كه به جاي پول، دفترچه قسط پيدا كرده باشد اما خود وي نيز در پيش آوردن اوضاع وخيم براي آمريكا بي تقصير نبوده است.
وضعيت باليني دولت اوباما را مي توان به استناد چند گزارش روشن كرد. اول، چالش ايران كه چالش هسته اي تنها نوك كوه يخ آن است. دوم، اوضاع افغانستان و عراق. سوم، چالش فلسطين و لبنان و رژيم صهيونيستي و چهارم، برآيند اين چالش ها در تلقي عمومي مردم خاورميانه از «دولت تغيير آمريكا». اين چالش ها اگرچه مستقل اما به هم زنجير شده و دور پاي دولت آمريكا بسته شده اند. اوباما در قبال چالش هاي ايران، افغانستان و فلسطين- با اندكي تفاوت هاي تاكتيكي- در همان مواضعي ايستاد كه سلف او، بوش ايستاده بود. برآيند رويكرد 18 ماهه وي، تلقي مردم خاورميانه است كه قرار بود نگاهشان نسبت به آمريكا متحول شود تا بتوان گره چالش ها را نيز يكي پس از ديگري گشود. نظرسنجي اخير دانشگاه مريلند و مؤسسه زاگبي (به سفارش مؤسسه بروكينگز در واشنگتن) كه سر و صداي زيادي نيز در آمريكا برپا كرد، ارزيابي ما را آسانتر مي كند.
براساس اين نظرسنجي كه در 6 كشور مصر، عربستان، اردن، مراكش، امارات و لبنان انجام شده، 63 درصد مردم منطقه مي گويند از سياست هاي اوباما در ارتباط با خاورميانه مأيوس هستند و ادعاي نزديكي به جهان اسلام را باور نمي كنند و فقط 15درصد به اين سياست ها اميد دارند. اين در حالي است كه در نظرسنجي ژانويه سال 2009، 51درصد مردم خاورميانه به اوباما به ديده مثبت نگاه مي كرده اند و تنها 16درصد نگرش منفي داشته اند. همچنين 77درصد آنها از حق ايران حتي در حد داشتن سلاح هسته اي دفاع كرده اند كه 24درصد رشد نشان مي دهد. از طرف ديگر اعتقاد به اينكه «تجهيز ايران به سلاح اتمي تحولي مثبت در خاورميانه است» از 29درصد به 57درصد افزايش يافته است. براساس همين نظرسنجي و با وجود حجم بي سابقه تبليغات ايران هراسان، تنها 10درصد مردم خاورميانه ايران را تهديدي براي منطقه مي دانند حال آن كه 88درصد آنها رژيم صهيونيستي و 77 درصد نيز آمريكا را تهديد اصلي براي خاورميانه مي دانند. اين نظرسنجي شاهكار عملكرد 18ماهه آقاي اوباما در قبال ايران، فلسطين و اسرائيل، افغانستان و عراق است.
اما شايد اين نظرسنجي همه واقعيت و معادله قدرت ميان آمريكا و جهان اسلام- كه ايران نمايندگي آن را مي كند- نشان ندهد. 57 سال پيش، آمريكاي تازه كار با كودتايي پيش پا افتاده توانست نهضت ملي را در ايران ساقط كند. 32 سال پيش كارتر مي توانست به راحتي سران مصر و رژيم صهيونيستي را در كمپ ديويد جمع كند تا درباره سرنوشت فلسطين با موفقيت تصميم بگيرند. حدود 20 سال پيش آمريكا توانست به آساني رژيم عراق را فلج كند و 7 سال قبل سربازان پنتاگون به سادگي آب خوردن توانستند وسط پايتخت عراق عكس يادگاري بگيرند. اما حالا وضعيت فرق كرده است. وزير خارجه اوباما بايد ماه ها بدود و وقت بگذارد تا مثلا نتانياهو و محمود عباس را دوم سپتامبر آينده كنار يك ميز بنشاند و تازه آنجا طرفين از هم بپرسند وقتي نه نماينده دولت مردمي حماس پاي ميز مذاكره است و نه ايران كه از ملت فلسطين پشتيباني مي كند، ما اينجا جمع شده ايم كه چه بكنيم؟
اكنون سربازان آمريكا بدون عكس يادگاري و نشان دادن علامت V ، با 4400 نفر تلفات، يك هزار ميليارد دلار هزينه مادي- كه مي شد خرج شكوفايي اقتصادي شود- و چند برابر آن خسارت حيثيتي، عراق را ترك مي كنند در حالي كه متحدان و دوستان ديرينه ايران روي كار آمده اند و خبرنگار راديو فردا مجبور است از «تل آويو» گزارش دهد «اينجا نگراني ها از خروج آمريكا شدت يافته و هراس از اين است كه اگر دولت اردن نيز فرو بريزد، اسرائيل تنها همسايه و ديوار دفاعي خود را نيز از دست مي دهد». اوضاع افغانستان اما وخيم تر است. اوباما در كشوري كه روزي تبديل به تله مرگ براي اتحاد جماهير شوروي و روز ديگر، تريبوني براي اعلام آقايي آمريكا بر جهان در آغاز هزاره سوم (سال 2001 ميلادي) شد، گويا روي ارّه نشسته است. نه مي تواند بماند و نه مي تواند خارج شود. نظاميان آمريكايي در همين چند ماه اخير ركورد تلفات در روزگار بوش را شكسته اند و شناسنامه هاي باطل شده خود را يكي پس از ديگري- مانند اوراق دفترچه قسط مورد بحث- براي مرد ارّه نشين كاخ سفيد مي فرستند تا يكي يكي حساب كند. بدتر از همه سخنان ژنرال مك كريستال بود كه هزينه اخراج را به جان خريد تا نمك به زخم اوباما بپاشد و بگويد «او هيچ از جنگ افغانستان سر در نمي آورد، ملاقات با اوباما مرا افسرده و مأيوس كرد».
رسانه ها و تحليل گران بسياري بوده اند كه يادآور شده اند «هر جا آمريكا عقب مي نشيند، ايران سنجيده و با دقت جاي او را پر مي كند». سخنان گلن ديويس (نماينده آمريكا در آژانس) حقيقت است كه مي گويد «من نمي توانم آينده تحريم ها را پيش بيني كنم كه اگر بلد بودم، دلال سهام مي شدم نه ديپلمات... افكار عمومي نبايد از آمريكا انتظار داشته باشند كه مشكل را به تنهايي حل كند. اينكه فكر كنند آمريكا قدرتمندترين كشور جهان است و همه به او گوش مي دهند، پس مي تواند راه حل را ديكته كند، آن روزها به سر رسيده و آن دوره تمام شده است» اما او قدّ حوزه مسئوليت خود، ناتواني دولت متبوعش را مي فهمد. يعني اين سردرگمي تيم اوباما در كاخ سفيد، نسبت به گرفتاري هايي كه در افغانستان و عراق و لبنان و فلسطين دارد و كم يا بيش زير سر اقتدار و درايت ايران مي بيند، كمتر است؟ صاحب نظران بسياري با پاتريك كلاوسون معاون مؤسسه واشنگتن براي سياست خاور نزديك هم عقيده اند كه «اعتماد به نفس ايران بسيار بالاست و بدين ترتيب مي تواند تحريم ها را نقش بر آب كند». اما اين اعتماد به نفس صرفا به حوزه دفاع از برنامه هسته اي منحصر نمي شود. چالش هسته اي با همه بزرگي اش، فرع بر آن «اعتماد به نفس» است كه از ايران تو سري خور و ضعيف 57 سال پيش، ايران جوان و شاداب و قدرتمند 2010 را بركشيده است.
30 سال پيش، تحريم هاي سنگين با همه سختي ها آن روز و ضعف هاي اقتصادي و سياسي و ديپلماتيك ايران، نتوانست كارگر شود هيچ، كه حتي فرصت ابتكار و خلاقيت و جهش شد.آيا حالا اين رفتارهاي ايذايي مي تواند كاري از پيش ببرد؟ از 20-15 سال پيش دولت هاي آمريكا بارها چرتكه انداختند و برنامه ريختند تا به ايران تازه از جنگ درآمده و فاقد زيرساخت ها يورش آورند اما بارها در پايان همان محاسبات به عنوان جمع بندي نوشتند؛ دورنمايي از اينكه ايران به زانو درآيد وجود ندارد ولي هزينه ها و خسارت هاي سنگين چنين جنگي براي ما قابل برآورد نيست. اكنون ايران در نقطه اي ايستاده كه مي توان گفت هرگز مانند امروز قدرتمند نبوده و هيچ گاه مانند امروز از قدرت غافلگيري، تهاجم و زدن ضربات استراتژيك ويرانگر برخوردار نبوده است. همين واقعيت باعث مي شد تا روزنامه هافينگتون پست خبر بدهد «مقاومت ايران، باعث چنددستگي و اختلاف در دولت اوباما شده است» و آن چنان آثار گيجي و سردرگمي را در سيماي اين دولت آشكار سازد كه فارين پاليسي ناچار از گزارش شود:«پرزيدنت اوباما مي گويد تلاش هاي ما براي انزواي ايران در حال نتيجه دادن است و كليه گزينه ها روي ميز است. اين مثل كاريكاتوري است كه در آن دو نفر به تخته سياهي پر از معادلات پيچيده خيره شده اند و در نقطه اي نوشته شده «بعد معجزه اي روي مي دهد»! يكي از آنها به ديگري مي گويد «فكر مي كنم بايد اين قسمت دوم را قدري روشن تر بيان كنيد»! دقيقا من مي خواهم يكي روشن كند كه ما چگونه به چالش هاي ايران پايان مي دهيم... مشكل اصلي اين است كه رويكرد ما پر از تناقض است».
روزي كه بوش دولت آمريكا را تحويل اوباما داد، ايران در مرز غني سازي 5/3 درصد ايستاده بود. امروز ايران غني سازي 20 درصد را با موفقيت آغاز كرده است. آن روز ايران يك تأسيسات غني سازي در نطنز داشت، امروز تأسيسات «فردو» رو به تكميل است. آن روز نيروگاه بوشهر فاقد افق روشن بود و امروز در كنار راه اندازي قريب الوقوع اين نيروگاه، راه اندازي چندين نيروگاه اتمي و سايت غني سازي اورانيوم به طور جدي در حال برنامه ريزي است.
اوباما هنوز نجنگيده، بدنام شده است. حتي اگر گوشه لباس او به جنگي جديد بگيرد، فاتحه «دولت تغيير» كه طراحي اتاق فكرهاي وابسته به محافل پنهان قدرت در آمريكاست، خوانده است. اما بالاتر از همه اين محاسبات، كوچك ترين اميدي به اثرگذاري گزينه نظامي وجود ندارد. تحريم هم كه تيري در تاريكي است. خدا نكند جاي اوباما باشيد اما اگر جاي او و تيم او بوديد، چه مي كرديد؟ حتي اگر قرار بود به تهديد اقتصادي و نظامي دل ببنديد، كجا را نشانه مي رفتيد؟ «اعتماد به نفس حاكميت و دولت- ملت ايران». جنگ نرم كه از ابزار جنگ رواني و تبليغاتي، فتنه انگيزي و اختلاف افكني و نااميدسازي بهره مي گيرد، اين نقطه كانوني قدرت را در «ايران جديد» هدف گرفته است. اين آخرين و واقعي ترين نقشه جنگ دشمن است و تهديد نظامي و سياسي و اقتصادي قرار است ضمن تمركز فشارها و بر هم زدن محاسبات در ايران، «وحدت، اميد و اعتماد ملي» را بزند. از اين سو، هر كس در راستاي خالي كردن دل مردم يا نااميد و بدگمان كردن و از هم پراكندن افكار عمومي يا مسئولان عمل كند، در نقشه و زمين دشمن بازي مي كند. بي ترديد طيف هايي، برانگيخته دشمنند. «انّ الشياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوكم. شيطان ها به دوستان خود الهام مي كنند و مي آموزند تا با شما مجادله كنند». هر كس بساط بگومگو بچيند يا اسباب مجادله و تخطئه اميد و اقتدار و اعتماد و اتحاد ملت ايران را فراهم كند، با واسطه يا بي واسطه از شياطين روزگار دستورالعمل و رهنمود مي گيرد، در هر جايگاه و گروه و طيفي كه باشد.
منافقين و مرجفوني را كه كارويژه شان ترساندن، ايجاد بدگماني، اختلاف آفريني، طي طريق زيگزاگ در مرز حق و باطل، تأسيس مسجد ضرار براي كفر و تفرقه و كمين مؤمنان، و پراكندن امت از مدار وحدت و عزت و قدرت (امامت و ولايت) است، بايد منزوي كرد. آنها- با همه سعه صدر و جذب حداكثري كه بايد داشت- در زمره دفع حداقلي هستند. آنها تنها اميدهاي شيطان بزرگند. و از اين طرف بايد از بن دندان ايمان داشت و به لوازم اين ايمان متعهد بود كه به فرموده حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) «خداوند امامت ما را امان از تفرقه قرار داد». ولايت و رهبري نايب امام عصر(عج) بود كه در اين 32 سال، ايران را از تندبادها عبور داد و از تهديدهاي بنيان برافكن، فرصت هاي كم نظير پيروزي و پيشرفت ساخت. امروز هم اين،ميزان تولا و تبرّاي امت و به ويژه مسئولان است كه سرعت پيروزي و پيشرفت را تعيين مي كند. فتنه 88 گردنه اي بود كه به نشيب افتاد اما خصم مستأصل، ناچار است دل به خطا و اشتباهات يا خيانت هاي همراهان قافله ببندد. پس از اين چه كسي حاضر است سرمايه آبروي خويش را ارزاني دشمني كند كه 57 سال پيش حتي به يك چهره لائيك و خوش باور- نسبت به آمريكا- در قواره هاي دكتر مصدق هم رحم نكرد؟ به قول آقاي رابرت گيتس «ايراني خوب ايراني مرده اي است كه با گلوله او را كشته باشند». بايد ديد آيا پس از اين هم رئيس كينه جوي پنتاگون(رئيس اسبق سيا)، براي خود پيشمرگاني كه آماده خودكشي يا نشستن روي ارّه باشند پيدا مي كند؟
* جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "نقاب تغيير بر چهره اشغالگري " آورده است: باراك اوباما، رئيسجمهور آمريكا اعلام كرد واشنگتن به وعدههايش براي خروج كامل نظاميان آمريكائي از عراق حتي 16 روز زودتر از موعد مقرر عمل كرده و بدين ترتيب آخرين نفرات نظامي مرتبط با عمليات رزمي از عراق خارج شدهاند.
در برخورد اول چنين تصور ميشود كه گويا پرونده اشغال عراق توسط آمريكا و مزدورانش بسته شده و ملت عراق از زير يوغ اشغالگران آزاد گرديده است. اما بررسيهاي بيشتر نشان ميدهد كه عملاً تغيير چنداني در اصل ماجرا پديد نيامده و آمريكا همچنان به حضور نظامي خود در عراق ادامه ميدهد.
وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) اعلام كرده است با خروج يك تيپ رزمي از عراق، آمريكا از اين پس هيچگونه نيروي رزمي در عراق نخواهد داشت ولي همچنان 50 هزار نظامي آمريكائي در اين كشور باقي خواهند ماند. بعلاوه قرار است طي يكسال آينده، تركيب نيروها نيز تغيير نمايد ولي در عوض حدود 7 هزار تن تحت عنوان شركتهاي امنيتي خصوصي، به عراق اعزام شوند يا آنكه تعداد نيروهاي امنيتي موجود به 7 هزار تن افزايش يابد.
مقامات پنتاگون و ارتش آمريكا تصريح كردهاند آمريكا به تمامي مأموريتهاي قبلي خود در چارچوب مقابله با تروريسم در عراق همچنان ادامه خواهد داد و حتي درصورت نياز به عمليات رزمي در عراق نيز در هر مقياسي كه لازم باشد، خواهد پرداخت. علاوه بر اين واشنگتن به شركتهاي امنيتي خصوصي اين امكان را ميدهد كه با دست بازتري در عراق عمل كنند.
بدين ترتيب كاملاً روشن است اولاً قرار نيست تحت هيچ شرايطي تعداد واقعي نيروهاي آمريكائي در عراق به "صفر " برسد بلكه از سال آينده فقط عنوان و تعريف نيروهاي آمريكائي مستقر در عراق تغيير ميكند و آنها به بهانه آموزش نيروهاي عراقي و نظارت بر ساماندهي و عمليات ارتش عراق همچنان در اين كشور باقي خواهند ماند. ثانياً شركتهاي باصطلاح امنيتي قرار است دقيقاً به همان كاري مشغول باشند كه ارتش آمريكا در چارچوب طرح اشغال عراق سرگرم انجام آن بوده است.
از اين پس نظاميان ارشد و حتي نظاميان سطوح پائين تر، در چارچوب شركتهاي امنيتي خصوصي، سازماندهي شده و به عراق باز ميگردند و حتي نظاميان داوطلب تحت همين عنوان در عراق باقي ميمانند ولي از طريق فرماندهي نظامي فعاليت نخواهند كرد بلكه در چارچوب شرح وظايف سازماني بعنوان يك كارمند شركتهاي امنيتي خصوصي به انجام همان كارها ميپردازند. اين بدان معني است كه فقط اونيفورم نظامي متعلق به ارتش آمريكا را تحويل ميدهند و از اونيفورم شركتهاي جديدالتأسيس امنيتي و تحت فرمان شركتها استفاده ميكنند كه در اصل، همانها نيز توسط نظاميان ارشد با تغيير لباس نظامي اداره ميشوند.
با اينهمه، حتي همين طرح نيز هيچگونه ضمانت اجرائي ندارد كه عيناً عملي شود و آمريكا هيچگونه تعهدي را در اين زمينه نميپذيرد. دريادار "مايكل مولن " رئيس ستاد ارتش آمريكا تصريح كرده است كه آمريكا تا 10 سال ديگر در عراق باقي خواهد ماند و تا هر زمان لازم باشد براي مبارزه با تروريسم، وارد عمل خواهد شد. دريادار "مولن " ميگويد آمريكا از تعهداتش براي سركوب تروريسم و حمايت از مردم عراق تخطي نميكند و هر جا لازم باشد به حضور نظامي در هر اندازهاي كه ضرورت ايجاب كند، متعهد است. اين اظهارات رئيس ستاد ارتش آمريكا نشان ميدهد كه سرفرماندهي ارتش آمريكا هم نميداند واشنگتن در قبال جنگ عراق، چه برنامهاي دارد و اقدام بعدي چيست؟ يا آنكه ميان بخشهاي سياسي و نظامي در قبال مديريت جنگ در عراق، اختلاف نظرهاي جدي وجود دارد كه در عين اعلام كاخ سفيد در مورد خروج نظاميان، هنوز ژنرالها بر طبل جنگ ميكوبند. جديترين نمودهاي ناشي از اختلاف نظر نظاميان و سياستمداران را در اظهارات ژنرال "استنلي مك كريستال " درباره رئيسجمهور آمريكا و سياستمداران پيرامونش دقيقاً شاهد بوديم كه البته به بركناري وي انجاميد لكن تضاد آشكار نظاميان و سياستمداران را به نمايش گذاشت. با قطع نظر از اين مسائل، اكنون لازم است اشغالگران شرور آمريكائي درباره كارنامه سياه خود در عراق پاسخگو باشند. راستي اشغال عراق براي تامين چه اهدافي صورت گرفت و اشغالگران كدام هدف اعلام شده را تحقق بخشيدند؟
* قرار بود عراق، بهشت دمكراسي خاورميانه شود ولي عملاً به "بهشت تروريستها " مبدل شده است و كمترين اميدي به پايان اين روند فاجعه بار وجود ندارد.
* قرار بود بعثيهاي شرور براي هميشه از قدرت در عراق كنار گذاشته شوند ولي امروزه به اصليترين انتخاب اشغالگران براي تصاحب قدرت مركزي حكومت در عراق تبديل شدهاند.
* قرار بود بازسازي و نوسازي و رشد و شكوفائي عراق و سطح رفاه عمومي در اين كشور به جائي برسد كه مردم عراق عليرغم تحمل سالهاي سختي و رنج و فلاكت در رژيم صدام احساس آرامش خاطر كنند كه سرانجام به رفاه و شكوفائي و بالندگي رسيدهاند ولي تصوير تاريكي كه اشغالگران براي عراق امروز ترسيم كرده اند، جائي براي خوشبيني باقي نگذاشته است. به راستي سئوال جدي اينست كه آمريكا به كدامين هدف و برنامهاش در عراق دست يافته است؟ دو ميليون كشته، 5/4 ميليون يتيم و بي سرپرست، 4 ميليون آواره، سه ميليون مجروح و معلول در كشوري كه تقريباً بدون استثنا تمامي زيرساختهاي آن به كلي ويران و يا غيرقابل استفاده شده است، دستاورد اشغال عراق است.
مطابق گزارشات نهادهاي نظارتي فدرال و كنگره دستكم يكصد ميليارد دلار از بودجههاي تخصيصي به بازسازي و نوسازي عراق توسط مقاطه كاران و شركتهاي آمريكائي حيف و ميل شده و اساساً در عراق هزينه نشده است بلكه با حساب سازي، جعل سند و گزارشات غيرواقع به طرز فريبكارانه اي، در دفاتر مربوطه "حساب سازي " شده است. اين درحالي است كه مطابق برآورد اوليه قرار بود اين جنگ 50ميليارد دلار هزينه در برداشته باشد ولي تاكنون بيش از هزار ميليارد دلار هزينه شده است و قرا ر است ارتش آمريكا با نام ديگري 10 سال بيشتر در عراق حضور خود را حفظ كند.
مرور كارنامه سياه اشغالگران عراق واقعيتهاي فراواني را در ذهنها تداعي ميكند و مشخصاً به ملت عراق، دنياي اسلام و مجامع بينالمللي اين حق را ميدهد كه آمريكا و ساير اشغالگران عراق را محاكمه كنند و خواستار پرداخت غرامت بخاطر جنايات ارتكابي در عراق شوند.
* مردمسالاري
روزنامه مردمسالاري در سرمقاله روز خود با عنوان " لزوم گفت وگو هاي داخلي براي مقابله با تهديدات خارجي "به قلم ابوالفضل فاتح آورده است: بر اساس شواهد و قرائن، تهديدات خارجي نسبت به كشور روندي رو به تزايد يافته است.
بيگانه مدعي، دير زماني است كه با "ايران به ما هو ايران " سر ناسازگاري داشته و انقلاب اسلامي دليل مضاعفي بر عداوت پيشين است; چنان كه در 28 مرداد شاهد بوديم و طي سي سال اخير نيز صرف نظر از اينكه چه دولتي بر سر كار بوده، تجربه كرده ايم. انكار نمي كنم كه اينك برخي بي كفايتي ها و شكاف و نابساماني هاي داخلي، ماجراجويان خارجي را به طمع بيشتر انداخته و سوداي عقب نگه داشتن كشور را چه با تحريم و چه تهديد دامن زده است. عبور از گذرگاه خطير اين روزها و صيانت از سرمايه هاي ملي از جمله نيروگاه بوشهر و صنعت هسته اي كه ريشه در دهه هاي گذشته دارد، نيازمند همت، الفت و دقت همگاني است.بيگانه بايد بداند و دريابد كه ايراني با هر آيين و زبان و از هر جناح و خط سياسي به رغم همه تفاوت ها و اختلاف نظرها در برابر تهديد او، يد واحده است.
بايد با صداي رسا و با همه امكانات بر سر بيگانه فرياد كشيد و او را بر حذر داشت. بيگانه، هر كه مي خواهد باشد، حق ندارد و به ياري خدا نمي تواند مناقشات و مجادلات داخلي را بهانه خشونت و ماجراجويي جديدي در منطقه كند. در اين موقعيت، بهره گيري از حداكثر ذخيره عقلاني و مديريتي كشور بدور از هرگونه حب و بغض براي تدبير متمايز و راسخ و در اتخاذ مواضع، وظيفه دست اندركاران امور است تا آنچه ملت هزينه آن را مي پردازد داراي بيشترين سنجيدگي و پشتوانه ملي باشد. همينطور، اقتضاي عقل و شرع، دوري گزيني حداكثري از حساسيت هاي داخلي است.اين به مفهوم امتناع از نقد بي كفايتي ها يا عبور و عدول از حقوق مردم نيست اين به مفهوم پاسداشت شرايط و منافع ملي است. براين اساس انتظار مي رود هر كس و در هر جا به نوبه خود تلاش كند تا در اين وضعيت هشدار، از سطح منازعات داخلي كاسته و در برابر تهديد احتمالي اما جدي بيگانه، عمق و گستره وفاق ملي را افزوني دهد. در اين شرايط همين طور بازگشت به قانون ولو گام به گام، آزادي رسانه هاي منتقد و آزادي هر زنداني پاسخ مثبتي است كه تداوم آن غلبه بر مشكلا ت عميق خواهد بود. همچنان كه از امام (ره) آموخته ايم تمركز بر آسيب ها در نقد، اولي بر فاش گويي و تمركز بر اشخاص است. نه همه چيز را به پرده بردن و نه همه چيز را پرده برداشتن روا است. نه آن پنهانكاري است و نه اين شفافيت. همين طور شايسته است امكان گفت وگو در مسائل مهم ملي باز شود.گفت وگو نه به خودي خود حرام است نه واجب. نه كسي را به خودي خود عزيز مي كند نه ذليل، اما در ميان ملت هاي بزرگ سنتي است جا افتاده و معقول ترين و ابتدايي ترين راه اصلاح.در حيرتم چرا كساني گفت وگوي داخلي را ننگ مي دانند؟تاريخ هرگز از حاكمان و نخبگاني كه براي سعادت ملتشان باب گفت وگو را گشوده اند به بدي ياد نخواهد كرد. اتفاقا در تاريخ مبارزات بزرگان اين ملت تا دلمان بخواهد غيرت و فاصله هست،اما كمتر اثري از گفت و گو يافت مي شود. نقد آيندگان متوجه كساني خواهد بود كه گفت و گو و اصلاح را رد كرده و بر طبل فاصله كوبيده اند. چه بساكه شدت ناروايي ها و شكست بسياري از نرمش ها اين سخنان را به نقد و سخره كشد. اما اگر فرجي باشد از همين مراعات ها و باب هاي گفت و گو آغاز مي شود و اگر چنين نباشد رويه اي اخلاقي و قابل دفاع به ويژه در شرايط تهديد خارجي است. مي دانم كه برخي جريان هاي نفوذي منحرف به ظاهر انقلابي كه در داخل بر طبل خشونت مي كوبد و جز سيطره و منافع باندشان، ايران و آينده انقلاب پشيزي برايشان اهميت ندارد اين نوشته را حمل بر ضعف خواهند كرد، البته از آنها باكي نيست. هر چه بگويي آنها بر نمط خود خواهند راند. مخاطب اين نوشته آنها نيستند.
* سياست روز
روزنامه سياست روز در سرمقاله خود با عنوان "روزي ماندگار در تاريخ ايران " به قلم محمد صفري آورده است: شايد بسياري گمان كنند كه ساخت يك نيروگاه اتمي اين همه تبليغ و رسانهاي كردن ندارد، اما غافل از آن هستند كه اين نيروگاه در كمال ناباوري و در شرايطي به بهرهبرداري ميرسد كه همه دستها و اقدامات خارجي براي جلوگيري از راهاندازي آن بود.
نيروگاهي كه 36 سال پيش از اين توسط كارشناسان آلماني بنا نهاده شده بود، پس از انقلاب اسلامي ايران به خاطر فرهنگ انقلابي نظام جمهوري اسلامي ايران ساخت اين نيروگاه مسكوت ماند و طرف آلماني از اجراي تعهدات خود سر باز زد و همين شد كه ادامه ساخت نيروگاه اتمي بوشهر از يك كشور غربي به كشوري ديگر محول شد.
روز گذشته روز به ياد ماندني براي مردم ايران بود چرا كه اين نيروگاه هنگامي به ثمر نشست كه تحريمهاي شديد عليه ايران اسلامي وضع شده است. روز تزريق سوخت هستهاي به نيروگاه اتمي بوشهر يك روز تاريخي براي غرور ملي ايران زمين است چون همه عواملي كه دست به دست هم داده بودند تا اين نيروگاه به بهرهبرداري نرسد، از اين اتفاق مهم شوكه شدند و توقع نداشتند كه اين كار انجام شود. كارشكنيها را پشت سر گذاشتيم تنها با همت مردم و دولتمردان همه تاريخ جمهوري اسلامي ايران از هنگامي كه پروژه بزرگ نيروگاه اتمي بوشهر به روسيه سپرده شد تاكنون همه در اين مهم سهيم هستند.
روسيه گرچه بارها از راهاندازي نيروگاه طفره رفت و مشكلات فني را بهانه كرد اما هنگامي كه عزم جدي ومصمم ايران را براي دستيابي به فنآوري صلحآميز هستهاي ديد، بر آن شد تا عليرغم فشارهاي آمريكا و ديگران به تعهدات خود عمل كند و اين اقدام را در اذهان مردم ايران به ثبت برساند و ثابت كند كه پايبند به تعهدات خود هست.
به نظر ميرسد روسيه پس از يك دوره كوتاه بحراني در روابط دوجانبه اكنون پي به سياستهاي دوگانه و منفعتطلبانه آمريكا برده است و از همين روست كه درخواست نشست فوري درباره بيانيه تهران را مطرح ميكند.
هنگامي كه معاون وزير خارجه روسيه از تصميم مسكو براي دعوت از نمايندگان برزيل و تركيه به عنوان كشورهاي امضاكننده بيانيه تهران دراين نشست خبر ميدهد نشان دهنده رويكرد منطقي اين كشور نسبت به مسائل منطقهاي و جهاني است.
اگر سياستهاي روسيه رويكرد اينگونه در قبال ايران داشته باشد، احتمال ميرود شاهد خروج موضوع هستهاي جمهوري اسلامي ايران از موضوعات جهاني باشيم.
* قدس
روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان " هزينه مقاومت، كمتر از هزينه سازش "به قلم غلامرضا قلندريان آورده است: سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) سرانجام طي نشستي فوق العاده، تحت فشارهاي آمريكا موافقت خود را با از سرگيري مذاكرات مستقيم سازش با رژيم صهيونيستي اعلام كرد. اين مذاكرات در حالي از سوي طرف فلسطيني مورد استقبال واقع گرديده كه با واكنش گسترده گروه هاي فلسطيني اعم از چپ و اسلامگرا مواجه شده است.
اكنون كه مسير سازش بار ديگر براي رسيدن به نتايج مورد نظر اسرائيل غاصب، با تلاش حاميان فرامنطقه اي و چراغ سبز برخي دولتهاي عربي از بن بست خارج گرديده، ذكر نكاتي حايز اهميت است كه به برخي از آنها اشاره مي شود.
1 - مسأله فلسطين از طريق گفتگو با رژيم غاصب قابل حل نيست. رژيم اشغالگر قدس نه تنها ادعاي سيطره كامل بر اراضي فلسطينيان را دارد، بلكه در استراتژيهايشان بارها به اين موضوع اذعان كرده اند كه مرزهاي آنها را خدا تعيين كرده است. اين موضوع، تهديدي براي كل جهان اسلام، بويژه براي كشورهاي منطقه است. بازخواني اظهارات آقاي ياسر عرفات كه در ابتدا از روند سازش استقبال نمود، ولي پس از برخوردهاي مقامهاي تل آويو ندامت خود را در قالب پيامي به كنفرانس سران اسلامي در بيروت اعلام كرد، سند معتبري براي تأمل در عواقب اين گفتگوست. به عبارت ديگر، براي مردم فلسطين تاكنون ثابت شده كه هزينه مقاومت كمتر از هزينه سازش است.
2 - با عنايت به رفتارهاي ضد انساني اين رژيم كه از ابتداي سال 2010 ميلادي تا آخر ماه ژولاي سال جاري 267 منزل مسكوني فلسطينيان را به طور كامل تخريب كرده و در نتيجه آن 1100 فلسطيني از جمله 400 كودك آواره شده اند، دعوت به آغاز مذاكرات بيانگر مشروعيت بخشيدن به تداوم شهرك سازي است. از سوي ديگر، برخي تحليلگران منطقه اين سخن «صائب عريقات» را كه متوقف نكردن شهرك سازي را مانعي براي ادامه مذاكرات اعلان نموده است، سرپوشي براي كاهش انتقادها ارزيابي مي كنند، زيرا منابع اسرائيلي مي گويند توقف شهرك سازي در دستور كار اين رژيم نبوده و به عنوان شرط گفتگوهاي مستقيم مطرح نيست.
3 - اگر چه اين نشست براي فلسطينيان ثمره اي نخواهد داشت، براي طرف اسرائيلي دستاورد مهمي به شمار مي رود، زيرا حداقل در شرايط كنوني مي تواند براي دولتمردان اين رژيم فرصت سازي نمايد و وجهه تخريب شده آنها را در اذهان بهبود ببخشد و مسأله مذكور را از موضوعهاي بين المللي خارج ساخته، بار ديگر سوژه مورد بحث را در گردونه مذاكرات عقيم وارد نمايد.
4 - محمود عباس نمي تواند به نمايندگي از مردم فلسطين در نشستهاي سياسي اعلام نظر كند، زيرا گروه هاي مختلف اين سرزمين با ايده تشكيلات خودگردان مخالف هستند و از سوي ديگر، دوره رياست آقاي عباس يك سال و نيم پيش به پايان رسيده و كميته اجرايي سازمان آزادي بخش فلسطين هم دوره اش به اتمام رسيده است. در نتيجه، كابينه تشكيلات خودگردان فلسطين و همچنين رئيس آن نيز صلاحيت آن را ندارند. پر واضح است، نماينده واقعي مردم فلسطين كسي است كه در راستاي به انزوا كشيدن رژيم اشغالگر قدس تلاش كند، نه اينكه اقدامهاي عربي و منطقه اي را براي خروج دولتمردان قاتل تل آويو هماهنگ نمايد.
5 - يكي از عناصر تشكيل دهنده كميته چهارجانبه كه تلاش مي كند مذاكرات متوقف شده از دسامبر 2008 را وارد مرحله جديد اجرايي نمايد، سازمان ملل است. نقش اين جايگاه حقوقي بين المللي بر كسي پوشيده نيست، ولي مواضع چند گانه و گاه جهت دار اين سازمان نمي تواند بر اساس اساسنامه تأسيس آن ايفاي نقش نمايد، به نحوي كه پس از تهديدهاي رژيم صهيونيستي مبني بر حمله نظامي به كاروان كمكي اعزامي از لبنان براي غزه، سازمان ملل متحد در حالي كه مي توانست با واكنش قاطع و عملي، اسرائيل را از هر گونه اقدامي منصرف نمايد، با ارائه راهكار كمك رساني از طريق راه زميني، عملاً بر رفتارهاي ضد انساني تل آويو مهر تأييد زد.
6 - تأكيد و تلاش آمريكا و نامه تهديدآميز اوباما كه ابومازن را به پذيرش خواسته خود وادار نمود، از اين موضوع حكايت دارد كه انتخابات كنگره در سال جاري برگزار مي گردد و باراك اوباما در رقابتي تنگاتنگ با رقباي جمهوريخواه خود مي باشد كه انتقادهاي آنها نسبت به شكستهاي واشنگتن در سياستهاي خاورميانه اي، مقبوليت حزب دموكرات را به شكل قابل توجهي كاهش داده است. از سوي ديگر، نياز رئيس جمهور آمريكا به آراي لابي صهيونيست در آمريكا، علايق دولتمردان كاخ سفيد را در پيشبرد مذاكرات دو چندان نموده است.
بنابراين، مذاكرات بيهوده اي كه بيش از 17 سال است باعث تفرقه و تضاد بين گروه هاي فلسطيني و جهان اسلام گرديده، نه تنها براي مردم فلسطين نتيجه اي در پي نداشته است، بلكه استمرار و طولاني شدن اين نشستها به مثابه فرصت سازي براي اين رژيم غاصب اسرائيل است كه تلاش مي كند با تمام توان رسانه اي و عملياتي، روحيه تخريب و تحقير شده مهاجران صهيونيستي را براي تداوم زندگي در سرزمينهاي اشغالي بازسازي كند تا شاهد مهاجرت معكوس نباشد.
اكنون تحليلهاي انديشمندان نه صرفاً در جهان اسلام، بلكه جريان پساصهيونيست نيز بارها با ارائه دلايل متقن، به افول و محو اين رژيم غاصب تا حداكثر سال 2025 و يا برخي 2012 خبر داده اند. از اين رو، گروه هاي فلسطيني بايد با اهتمام به منافع ملي مردم رنجديده اين سرزمين و عدم همسويي با رژيم غاصب، از آلام و درد ملتشان بكاهند و يقين بدانند سنت الهي در خصوص مجازات گردنكشان، بزودي گريبان سردمداران اسرائيل را خواهد گرفت.
*دنياي اقتصاد
روزنامه دنياي اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان "آيا افزايش نرخ بيكاري تعجبآور است؟ " به قلم فرخ قبادي آورده است:از روزي كه مركز آمارايران نرخ بيكاري را در كشور 6/14 درصد اعلام كرد و به ويژه پس از آنكه وزير محترم كار و امور اجتماعي، در پي ابراز ترديد اوليه نسبت به صحت و دقت اين رقم، عملا بر آن صحه گذاشت و مركز آمارايران را تنها مرجع قانوني براي ... ارائه آمار بيكاري اعلام كرد، معضل ديرينه بيكاري يك بار ديگر رسانهاي شد و افكار عمومي را متوجه خود ساخت. جاي تعجبي هم نيست؛ زيرا اكنون كمتر كسي است كه نداند بيكاري، در همان حال كه وخيمترين بيماري اقتصادي يك كشور است، زمينهساز و ريشه بسياري از مشكلات اجتماعي نيز به حساب ميآيد. اين واقعيتي است كه از روانشناسان خبره گرفته تا ماموران كلانتريها به خوبي از آن آگاهند.
آنچه جاي تعجب دارد، واكنشي است كه رسانهها و برخي صاحبنظران به كميت اين رقم نشان دادهاند. واكنشي حاكي از شگفتزدگي و غافلگيري شديد، حالتي شبيه به بيدار شدن از خوابي كه ناگهان آنها را با حادثهاي دور از ذهن روبهرو كرده است. واقعيت البته اين است كه هيچ حادثه غيرقابل پيشبيني و شگفتانگيزي رخ نداده است. ما صرفا شاهد عملكرد عادي قوانين و سازوكارهاي يك اقتصاد مبتني بر بازار بودهايم. تصوراتي سواي اين حقيقت ساده، نه تنها به بحث و جدلهاي بيحاصل ميدان بروز ميدهد، بلكه يافتن راهكارهاي كارساز را براي حل مساله نيز نا ممكن ميسازد.
در گزارشي در يكي از روزنامهها ميخوانيم: «از زمان روي كار آمدن دولت نهم، نحوه تعريف افراد شاغل و بيكار تغيير كرد و از نظر دولت نهم هر فردي كه در هفته دو ساعت مشغول به كار بود، از جرگه بيكاران خارج ميشد و شاغل به حساب ميآمد. تصميم دولت در تغيير محاسبه نرخ بيكاري با انتقاد كارشناسان مواجه شد و آنان مقامات دولت از جمله سيد محمد جهرمي، وزير وقت كار را مورد اعتراض قرار دادند كه با تغيير تعريف بيكاري نميتوان بيكاري را كاهش داد.» خبرگزاري ايلنا نيز از قول يكي از مسوولان خانه كارگر نكته مشابهي را مطرح ميسازد و مينويسد: «سير صعودي نرخ بيكاري به قدري شديد شده است كه حتي با تعيين كردن حداقل دو ساعت كار در هفته براي شناسايي افراد بيكار نيز نميتوان واقعيت را پنهان كرد.
صرفنظر از اختلافي كه ميان كارشناسان اقتصادي درباره آمار رسمي منتشر شده وجود دارد؛ مردم عوام كوچه و بازار نيز متوجه غيرواقعي بودن آمار منتشر شده در مورد نرخ بيكاري هستند.»
البته واقعيت اين است كه بر اساس دستورالعملهاي سازمان بينالمللي كار (ILO)، هر فردي كه در هفته دو ساعت (در ازاي دريافت مزد) كار كرده باشد، شاغل به حساب ميآيد. اين معياري است كه در اغلب كشورهاي ديگر هم به كار گرفته ميشود و گرچه دراين مختصر جاي تشريح دلايل آن نيست، در جاي خود از نوعي منطق نيز برخوردار است. در هر حال، نرخ بيكاري «متعارف» – يعني همان نرخي كه ماهانه در همه كشورها محاسبه و در رسانههاي عمومي انعكاس مييابد– در اكثر كشورها به همين شيوه محاسبه ميشود.
آنچه جاي انتقاد دارد، كوتاهي مركز آمار ايران در ارائه شاخصهاي ديگر نرخ بيكاري است كه هم براي سياستگذاران و متولياناشتغال كشور و هم براي تحليلگران مستقل، روشنگرابهاماتي خواهد بود كه در نرخ متعارف بيكاري از نظرها پنهان ميماند. در محاسبه نرخ متعارف بيكاري، نه تنها كساني كه در هفته دو ساعت كار كرده باشند، شاغل به شمار ميآيند، بلكه افرادي كه در ماه مصاحبه، به هر دليل، فعالانه به دنبال كار نرفته باشند (و «فعالانه» واژه كشداري است كه قابليت تعبير و تفسير گوناگون دارد) اساسا جزو نيروي كار به حساب نميآيند. مثلا اگر شما شش ماه دنبال كار دويدهايد و شغلي نيافتهايد و فعلا به خود استراحت داده و جستوجوي «فعالانه» براي كار را موقتا رها كردهايد، بيكار محسوب نميشويد. علت اصلي اينكه «مردم عوام كوچه و بازار» نرخ بيكاري متعارف را با مشاهدات خود مغاير ميبينند و آن را غير واقعي ارزيابي ميكنند، در همين شيوه محاسبه نهفته است.
در اغلب كشورهاي پيشرفته، به منظور آگاهي مسوولان و تحليل گران از وضعيت واقعي بازار كار، همزمان با نرخ متعارف بيكاري، نرخهاي ديگري هم محاسبه و منتشر ميشوند. در ايالات متحده، كه نرخ متعارف بيكاري (U-1) ناميده ميشود، نرخ واقعبينانهتري نيز محاسبه ميشود كه (U-6) نام دارد. اگر شما در هفته دو ساعت، يا دو روز، كار كردهايد؛ اما هدفتان يافتن شغل تمام وقت است و نيز اگر واقعا به دنبال كار هستيد؛ اما بنا بر دلايلي موقتا، و براي مدتي كوتاه، نتوانسته يا نخواستهايد كه «فعالانه» براي يافتن كار به هر دري بزنيد، در زمره بيكاران شاخص (U-6) قرار ميگيريد. در حال حاضر در آمريكا عدد شاخص (U-6) بيش از 70 درصد بزرگتر از عدد شاخص (U-1) است. اگر همين معيار را در مورد كشور خودمان به كار گيريم، شاخص (U-6) به حدود 25 درصد ميرسد. اين شاخصي است كه بيكاران متعارف، به علاوه كساني كه بهرغم ميل خود مجبور به پذيرش شغلهاي پاره وقت شدهاند و نيز كساني را كه بيكارند و كار هم ميخواهند؛ اما موقتا و فعالانه در جستوجوي كار نبودهاند، در بر ميگيرد. اين نكته نيز گفتني است كه هرچه ركود و كسادي در اقتصاد سنگينتر و طولانيتر باشد، تفاوت (U-6) با نرخ بيكاري متعارف بيشتر ميشود. در هر حال، به نظر ميرسد كه آنچه مردم در مورد بيكاري «احساس» ميكنند، كم و بيش همان چيزي است كه (U-6) نشاندهنده آن است.
اما صرفنظر از شيوه محاسبه شاخصهاي مختلف نشاندهنده بيكاري، سوال اساسي اين است كه چه چيز در نرخ بيكاري متعارف 6/14 درصدي اعلام شده براي اقتصاد ما، تعجببرانگيز است؟ اگر چيزي قرار بود تعجب صاحبنظران و رسانههاي ما را بر انگيزد، نه كميت بالا كه خفيف بودن نسبي اين رقم است. طي سالهاي اخير، رسانهها خود مملو از خبرهايي در مورد «واردات بيرويه» و سفارش توليد كالا توسط شركتهاي داخلي به كارخانههاي خارجي (برون مرز سپاري) بودهاند كه هر دو اينها به معناي خارج شدن شغل از كشور است. واقعيتاين است كه، به ويژه در سه سال اخير، بازارهاي ما آماج هجوم كشورهاي صادركنندهاي بوده است كه ركود جهاني، فروش آنها را دشوار ساخته و براي نفوذ به بازارهاي خارجي از هيچ ترفندي، از جمله ارزان نگهداشتن مصنوعي پول خود و پرداخت يارانههاي آشكار و پنهان به صادركنندگان خود روي گردان نبودهاند. بماند كه خود ما نيز با سياست «مصلحتانديشانه» ارزيمان، راه را براي آنها و نيز براي «برون سپارهاي داخلي»، هموارتر كردهايم. نفوذ گستردهتر خارجيها به بازارهاي ما البته به معناي محدودتر شدن بازار براي توليدكنندگان داخلي است.
در همين حال، خبرهاي منتشر شده در مورد كمبود مزمن نقدينگي در واحدهاي توليدي، ناتواني آنها در تامين مواد اوليه و فعاليت آنها با حدود نيمي از ظرفيت، بارها در رسانهها انعكاس يافته است. اين مشكلات نيز به معناي افزايش هزينههاي تمام شده، دشوارتر شدن فروش و به حاشيه رانده شدن توليدكنندگان داخلي است.
با وضعيتي كه توصيف شد، تعديل نيرو در كارخانهها يا تعطيل شدن بخشي از آنها كه در افزايش نرخ بيكاري تبلور مييابد، چرا بايد تعجبانگيز باشد؟ درست است كه اين مسائل عمدتا به واحدهاي متوسط و كوچك كشور مربوط ميشود؛ اما يادمان باشد كه بخش اعظم اشتغال نيز به وسيله همين واحدهاي متوسط و كوچك تامين ميشود. اين واحدها عمدتا دستشان از تسهيلات بانكها كوتاه است (زيرا اغلب آنها بدهي معوقه دارند) و زورشان هم به شركتهاي بزرگ دولتي و نيمه دولتي نميرسد كه مطالباتشان را وصول كنند و در مجموع، «فضاي كسب و كار» خود را سخت نامساعد ميبينند و لاجرم به نحوي فزاينده به «تعديل نيرو» روي ميآورند يا فعاليتشان را كلا متوقف ميسازند. به راستي چه كسي ميتواند ادعا كند كه از اين واقعيتها بيخبر بوده تا شگفت زدگياش از نرخ اعلام شده بيكاري متعارف، منطقي جلوه كند؟
شرايط دشوار بنگاههاي اقتصادي متوسط و كوچك و تعديل نيرو يا تعطيلي برخي از آنها، همزمان با ورود «دهه شصتيها» به بازار كار، به معني آن است كه جلوگيري از افزايش نرخ بيكاري نيازمند عزمي جديتر و تمهيدات اضطراري توسط سياستگذاران اقتصادي است. لازم است كه متوليان اقتصاد كشور، نمايندگان مورد اعتماد خود را به شهركهاي صنعتي سراسر كشور روانه كنند و واقعيتها را چنانكه هست دريابند. آنچه درخواهند يافت، تصوير زيبايي نخواهد بود؛ اما در آنصورت، دلسوزان اقتصاد كشور كه تعدادشان هماندك نيست، سياستهاي كارساز براي مهار نرخ بيكاري را قطعا جديتر خواهند گرفت.
* وطن امروز
روزنامه وطن امروز در سرمقاله خود با عنوان "صادرات برق هستهاي گام بعدي نيروگاه بوشهر "به قلم غلامعلي ميگلينژاد* آورده است: حدود 35 سال قبل ايران قراردادي با يك شركت مربوط به كشور آلمان غربي مبني بر احداث 2 راكتور اتمي در بوشهر منعقد كرد كه با اوجگيري انقلاب اسلامي، نيروهاي آلماني بوشهر را ترك كردند و نيروگاهي كه ميرفت با تكميل ساختمانها و قرار گرفتن دستگاهها در آن به نيروگاه فعال كشور تبديل شود، در معرض بمباران نيروهاي هوايي رژيم بعث عراق قرار گرفت. راكتور شماره يك نيروگاه اتمي كه بالغ بر 65 درصد پيشرفت فيزيكي داشت پس از پذيرفتن قطعنامه و آتشبس توسط هواپيماهاي عراقي مكرر بمباران شد و بعد از جنگ نيز آلمانها حاضر نشدند براي ادامه كار و تكميل اين نيروگاه با توجه به تعهداتي كه داشتند به ايران بازگشته و كار خود را به پايان برسانند. قرارداد ايران با روسيه براي تكميل اين نيروگاه از همين جا شكل گرفت و روسيه براي تكميل اين نيروگاه وارد ايران شد و راكتور اتمي شماره يك بوشهر در معرض تكميل كار و راهاندازي قرار گرفت. بعد از اينكه قرارداد اين راكتور منعقد شد، نيروهاي متخصص روس و ايراني وارد كار شدند و حدود يك سال قبل سوخت مجازي در قلب راكتور اتمي بوشهر قرار گرفت و تستهاي لازم روي نيروگاه اتمي انجام شد كه بحمدالله با توجه به تستهايي كه انجام شد، بعد از اصلاح، فرآيند كار با موفقيت پشت سر گذاشته شد. نهايتا بعد از آخرين تستي كه صورت گرفت، نيروگاه اتمي بوشهر آماده سوختگذاري اصلي شده است كه در شهريورماه به حول و قوه الهي سوخت مجازي از درون راكتور به بيرون منتقل و سوخت اصلي كه بالغ بر 7 سال است از روسيه به ايران منتقل شده است، در راكتور اتمي قرار ميگيرد. از 25 شهريور ماه با سوختگذاري نيروگاه اتمي بوشهر وارد فاز راهاندازي شده و در نيمه آبانماه با توجه به مقدمات كاري كه صورت گرفته و شبكههاي فشار قوي كه از ساليان قبل طراحي شده، هزار مگاوات برق نيروگاه بوشهر وارد شبكه سراسري برق ايران خواهد شد و ايران از اين پس داراي انرژي هستهاي و برق هستهاي خواهد شد. البته علاوه بر آن پيشبيني شده است كه 20 هزار مگاوات توليد برق هستهاي داشته باشيم كه براي توليد اين ميزان برق، 5 راكتور اتمي در بوشهر پيشبيني شده كه به موازات اين نيروگاهها، نيروگاههاي ديگر هم در فازهاي بعدي در برنامه احداث قرار ميگيرد. با توجه به تحريمهايي كه از ابتداي انقلاب كشورمان با آن مواجه بوده است اما اين استقامت و پيگيري دولتمردان ما و همچنين همه ايرانيان بود كه نيروگاه اتمي بوشهر را به مرحله بهرهبرداري رساند. يكي از مسائل مهم در اين زمينه اين بود كه با وجود تحريمهايي كه از ابتداي پيروزي انقلاب از ناحيه آمريكا و متحدان غربياش اعمال شده است. اما كشور روسيه به عنوان پيمانكار احداث نيروگاه اتمي بوشهر به تعهدات خود عمل كرد و در حال حاضر شاهد راهاندازي اين نيروگاه به عنوان نخستين نيروگاه اتمي ايران هستيم.
اين نخستين گام براي رسيدن به انرژيهاي نو است و براي رسيدن به اهداف مندرج در چشمانداز 20ساله كشور با توجه به اينكه تاكنون توليد برق كشور از ناحيه سوخت فسيلي صورت ميگرفت، بايد كشور به سمت انرژيهاي نو حركت كند و انرژيهاي پاك را مورد استفاده قرار دهد و به همين ترتيب بايد گفت اين مسير در ايران غيرقابل بازگشت است و همانطور كه مسؤولان نظام و مردم بارها اعلام كردهاند، اين مسير را با استقامت و همدلي به پيش خواهيم برد و تامين و احداث نيروگاههاي هستهاي جزو اولويتهاي كاري نظام است كه نياز برق كشور را بتوانيم تامين كنيم و علاوه بر آن در بخش صادرات هم همانند گذشته درباره توليد برق سرمايهگذاري كرده باشيم. در پايان با توجه به شرايط بدي كه كشورمان در راهاندازي اين نيروگاه با آن مواجه بود بايد اين موفقيت را بهرغم تحريمها و كارشكنيهايي كه از جانب كشورهاي غربي صورت گرفته، به مقام معظم رهبري، دولت خدمتگزار، نيروهاي متخصص ايراني و همه ايرانيان در اقصي نقاط جهان تبريك گفت.
* نماينده مردم بوشهر و عضو كميسيون انرژي مجلس شوراي اسلامي
*جهان صنعت
روزنامه جهان صنعت در ستون تلنگر خود با عنوان "رفع بيكاري بر كنترل تورم ارجحيت دارد " به قلم جمشيد انصاري*آورده است: در نظرسنجي از خانوارها مشخص شده كه اشتغال مورد تقاضاي همه است. حتي وقتي از آنها پرسيده ميشود كه تقاضاي شما از دولت كنترل نرخ تورم يا ايجاد اشتغال است، پاسخگويان مساله اشتغال را بر بحث تورم ترجيح ميدهند و بر آن پاي ميفشارند.
بدون شك افزايش نرخ بيكاري دلايل متفاوتي دارد اما در جملاتي كوتاه ميتوان اشاره كرد كه در دوره زماني مشخص كه نرخ بيكاري از سوي سازمانهاي مربوطه اعلام شده اين مساله از يكسو متوجه برنامهريزيهاي موجود است كه براي اشتغال كشور تنظيم شده بود و از سوي ديگر ميتوان به تعطيلي برخي از مراكز اشتغالمان، يعني واحدهاي توليدي و صنعتي اشاره كرد كه هر دو اين اتفاق در كشور با توجه به ركود اقتصادي موجود سبب افزايش نرخ بيكاري شده است.در گزارشهاي رسمي اعلام شده كه تعدادي از ظرفيتها و واحدهاي شغلي از دست رفته و شاغلان بيكار شدند، بايد اضافه كرد كه براي نيروهاي كار جديد هم پيشبينيها و برنامهريزيهاي ناموفقي در نظر گرفته شد كه طبيعي است چنين برنامهريزي به نتايج قابل قبولي هم نخواهد رسيد.
اين مساله وقتي بيشتر قابل توجه ميشود كه افزايش نرخ بيكاري در فصل بهار است، يعني فصلي كه بخش كشاورزي ما دوران پررونق خود را طي ميكند و تعدادي از جويندگان كار در اين بخش فعاليت ميكنند و خلاصه اينكه وقتي در اين فصل نرخ بيكاري چنين رقمي است بايد براي آن ابراز نگراني كرد.
آمار فوق نشان ميدهد سياستهاي دولت موفق نبوده و بايد تلاش كرد تا نقاط اشكال كار پيدا شود. به عبارتي ديگر بايد منابع مالي محدود كشور در زمينههايي تزريق شود كه به ايجاد فرصتهاي شغلي بينجامد. *عضو كميسيون اقتصادي در مجلس شوراي اسلامي