عنوان : غريبانه
تاريخ : 1390/12/09
شاعر / نويسنده : پرويز بيگي حبيب آبادي
ياران چه غريبانه رفتند ازاين خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشكستند سبوهامان، خونست به دل هامان
فرياد و فغدان دارد، دردي كش ميخانه
هر سو نظري كردم، هر كو گذري كردم
خاكستري خون ديدم، ويرانه به ويرانه
افتاد سري سويي، گلگون شده گيسويي
ديگر نبود دستي، تا موي كند شانه
تا سر به بدن باشد اين جامه كفن باشد
فرياد« اباذرها» ره بسته به بيگانه
لبخند سروري كو،سرمستي و شوري كو
هم كوزه نگون گشته، هم ريخته پيمانه
آتش شده در خرمن، واي من وواي من
از خانه نشان دارد، خاكستر كاشانه
اي واي! كه يارانم، گل هاي بهارانم
رفتند از اين خانه، رفتند غريبانه
منبع: كتاب گزيده شعر جنگ و دفاع مقدس، انتخاب و توضيح: حسن حسيني، ص97

عنوان : عطر سيب
تاريخ : 1391/02/17
شاعر / نويسنده : عبدالحسين رحمتي
به شهيد تندگويان

نمي دانم چرا بوي غريبي دارد اين تابوت

مگر از غربت مولا نصيبي دارد اين تابوت!؟

كسي كه راز آن گمگشته را هرگز نفهميده است

نمي داند شهيد بي شكيبي دارد اين تابوت

ملائك نيز در تشيع او سرمست مي رفتند

و مي گفتند: آري! عطر سيبي دارد اين تابوت

دو دست آسماني روبرويم سبز شد آن روز

خداي من! عجب «امّن يجيبي» دارد اين تابوت

دلم مي گفت - بوي يار مي آيد - و من گفتم:

مگر اي دل نمي داني حبيبي دارد اين تابوت

و من مي خواستم شعري بگويم، يك نفر مي گفت:

بگو از غربت مولا نصيبي دارد اين تابوت

منبع: پايگاه اطلاع رساني سبكبالان، گرفته شده از مجموعه اشعار عبدالحسين رحمتي با نام «آن روز ها رفتند» 

عنوان : پاي نداشته ات
تاريخ : 1391/01/20
شاعر / نويسنده : نسيم يگاني

سال ها طول كشيد و باباي من هم بازگشت
هر چند بدون پا، اما با اعتبار، با غرور
و چه شادمانه، بودن و داشتنش را جشن گرفتم
با تنها دارايي ام
فانوس دل
روشن و گرم
باباي مهربانم،
پاي نداشته ات را به آغوش كشيدم
و تو خنديدي
و گفتي يكي از پاهايت را به سان يك زنبيل
در صف طولاني بهشت
به نوبت گذاشته اي
و آمده اي كه ما را هم با خودت به بهشت ببري
و من بودم و يك دنيا داشتن تو
اما زودتر از ما رفتي
گويا نوبت تو زودتر فرا رسيده بود
تو را ديگر باباهاي به سفر رفته ي دوستانم با خود بردند
و ما مانديم و زجرها
و لابه هايي كه مادر از عمق وجود با آن ها سوخت.
سال ها گذشته است
و من هنوز هم كه هنوز است
در حسرت رسيدن به تو
هر شب تمام ستاره ها را مي شمارم
و اي كاش كه هرگز ستاره ات را گم نكنم
كه آن روز،
روز گم كردن خويشتنم خواهد بود.

 عنوان : اي عشق
تاريخ : 1391/01/14
شاعر / نويسنده : نعمت الله شمسي پور

اي عشق بلرزان تن دنيايي ما را
در زخم بپيچان دل سودايي ما را
خنياگر نوريم در اين ساكت تاريك
پرشور كن آواز اهورايي ما را
افسوس در اين وسعت بي برگ نفهميد
جز اشك، كسي راز شكوفايي ما را
مجنون تر و آواره ترينيم در اين دشت
افزون تر از اين كن غم ليلايي ما را
بر قله تاريخ از اين پس بگذراند
تنديس بلند دل دريايي ما را
هيهات كه بر هم زند ابليس نگاهي
هنگام سحر خلوت رؤيايي ما را
ياران نكند اين همه دل بستن بر خاك
كم رنگ كند باور فردايي ما را
كو تنگدلي تا كه در اين دايره تنگ
اندازه كند وسعت تنهايي ما را
رخوت زده بوديم و ببيينند زماني
در خلسه خون رقص تماشايي ما را
افسوس شقايق دهني نيست در اين باغ
تا شرح دهد داغ شكيبايي ما را
اي كاش در اين قافله دعبل نفسي بود
تا جار زند رغبت مولايي ما را
ماييم و پريشاني و پيراهن اندوه
يا رب برسان يوسف زهرايي ما را
منبع: كتاب گزيده شعر جنگ و دفاع مقدس، انتخاب و توضيح: حسن حسيني، ص249

 عنوان : وسعت شهيد
تاريخ : 1390/12/09
شاعر / نويسنده : مصطفي علي پور

مثل يك صبح آفتابي بود
آسمان زلال وآبي بود
به درخت و بهار عادت داشت
با افق هاي سبز نسبت داشت
هر كجا بود، عشق با او بود
آب، آيينه،روشنا، او بود
جاده اي بود، تا كجا مي رفت
راست تاخانه ي خدا مي رفت
همچنين گياه صحرا بود
هم صدا با نگاه صحرا بود
هم صدا با نگاه دريا بود
هم ركاب بهار مي آيد
بر نسيمي سوار مي آيد
دامني، «گل چكامه» با خود داشت
روي هر لب ترانه اي مي كاشت
ز آشنايي هم آشنا تر بود
وز رهايي هم او رها تر بود
با نگاه كبوتران مي ديد
با دهان شكوفه مي خنديد
با شب و اشك ارتباطي داشت
وسعتي بود،انبساطي داشت
عاقبت از زمين رخوت جست
چون پرستو به آسمان پيوست
منبع: كتاب گزيده شعر جنگ و دفاع مقدس، انتخاب و توضيح: حسن حسيني، ص200

 

عنوان : غريبانه
تاريخ : 1390/12/09
شاعر / نويسنده : پرويز بيگي حبيب آبادي

ياران چه غريبانه رفتند ازاين خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشكستند سبوهامان، خونست به دل هامان
فرياد و فغدان دارد، دردي كش ميخانه
هر سو نظري كردم، هر كو گذري كردم
خاكستري خون ديدم، ويرانه به ويرانه
افتاد سري سويي، گلگون شده گيسويي
ديگر نبود دستي، تا موي كند شانه
تا سر به بدن باشد اين جامه كفن باشد
فرياد« اباذرها» ره بسته به بيگانه
لبخند سروري كو،سرمستي و شوري كو
هم كوزه نگون گشته، هم ريخته پيمانه
آتش شده در خرمن، واي من وواي من
از خانه نشان دارد، خاكستر كاشانه
اي واي! كه يارانم، گل هاي بهارانم
رفتند از اين خانه، رفتند غريبانه
منبع: كتاب گزيده شعر جنگ و دفاع مقدس، انتخاب و توضيح: حسن حسيني، ص97