*مهدي سعيدي

هر چه مي‌گذرد ماهيت جريان فتنه که در ائتلاف پنهان و پيداي مدعيان خط امام و ضدانقلابيون خارج از کشور شکل گرفته است، بيشتر آشکار مي‌شود و پرده از چهره مدعياني که با سرقت نام حضرت روح الله(ره) در انتخابات 22 خرداد قصد ربودن راي ملت را داشتند، آشکار مي‌گردد. در اين ميان سناريويي در آستانه ارتحال حضرت امام خميني(ره) و سالگرد حماسه 40 ميليوني ملت ايران در 22 خرداد، کليد خورد که قصد داشت اين بار "عبور از حضرت امام(ره)" را دنبال نمايد. در اين ميان چند نوشته توسط برخي از اعضاي ستاد  فتنه‌گران در فاصله زماني نزديک به هم منتشر گرديد که به نوعي وجوه مشترک فراواني داشت و اين فرض را تقويت مي کرد که از نوعي هماهنگي برخوردار است. وجه مشترک نوشته‌ها حمله به بنيانگذار کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره)، رهبر معظم انقلاب اسلامي و عملكرد نظام اسلامي است.

نوشته اول به سران فتنه توصيه مي‌کند که از نام امام بگذرند، چرا که تاکيد بر "خط امام" سودي براي فتنه گران نداشته و تکرار آن موجب ريزش هواداران خواهد شد.

مقاله دوم رکن اساسي انديشه سياسي حضرت امام را که "نظريه ولايت مطلقه فقيه" باشد، نشانه رفته است.

مقاله سوم تلاشي است براي سياه نمايي از دهه اول انقلاب، و زير سوال بردن تصميمات و اقداماتي که نظام اسلامي و در راس آن حضرت امام خميني(ره) داشته است.

نوشتار چهارم، بيشرمانه حضرت امام(ره) را به عنوان يک متهم و مجرم معرفي مي‌کند که بايد از آن برائت جست!

در نامه پنجم، نويسنده عملكرد 30 ساله انقلابيون را به نقد كشيده است.

نامه ششم، سياهه اي توهين آميز است كه نويسنده پرعقده و ناسزاگو خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامي نوشته است.

و سرآخر نامه نويسنده نهضت آزادي است كه عداوت و كينه هاي سي ساله اين گروهك غيرقانوني را نسبت به بنيانگذار جمهوري اسلامي به قلم آورده است.

1- گنجي و برائت از نام حضرت امام!

درست در شب سالگرد ارتحال حضرت روح الله(ره)، اکبر گنجي، نويسنده معلوم الحال فراري فتنه سبز  به ميدان آمده و با نوشتاري خطاب به موسوي، کروبي و خاتمي، از آنها مي‌خواهد که از نام امام خميني(ره) فاصله بگيرند و از خط امام اعلام برائت نمايند! گنجي در اين مقاله که عنوان "جنبش سبز و آيت الله خميني" بر آن نهاده است، خطاب به سران داخلي فتنه که به دروغ خود را مدعي خط امام معرفي مي‌کنند، چنين توصيه مي‌کنند: «دفاع از آيت الله خميني و خود را پيرو او معرفي کردن از نظر تاکتيکي و استراتژيک نادرست است.»

وي با صراحت اعلام مي‌دارد: «موسوي و کروبي و خاتمي و ديگر رهبران مياني جنبش،  نمي‌توانند بخشي از اقشار جامعه را که مريد رهبر و پيرو اسلام فقاهتي بنيادگرايانه‌اند، جذب کنند. جنبش سبز فقط مي‌تواند اقشار چند ميليوني مخالف و ميليونها شهروند بي‌طرف را جذب و سازماندهي کند.» گنجي در ادامه استدلال مي‌کند که رفتار موسوي، کروبي، خاتمي و ديگر سران فتنه با ادعاي پيروي از خط امام در تعارض آشکار بوده و تداوم تکرار اين ادعا به سود فتنه سبز نخواهد بود، لذا به عنوان يک ناظر بيروني و دلسوز فتنه سبز! اين راهکار را پيشنهاد مي‌کند که: «ميرحسين موسوي، مهدي کروبي، محمد خاتمي و...؛ به جاي تکرار مداوم پيروي از "راه امام"، يا بيان اين سخن که "امام خميني بزرگترين الگوي اصلاح طلبي است"؛ در اين خصوص سکوت پيشه کنند و سخني نگويند که نه تنها هيچ کس را جذب نمي‌کند، بلکه بخشهاي مهمي از فعالان جنبش دموکراسي خواهي را دفع مي‌کند»!؟

 

2- کديور و هجمه به نظريه ولايت مطلقه فقيه

بازيگر اصلي پرده دوم اين نمايش نامه "محسن کديور" نام دارد. کديور که خود را شاگرد برجسته منتظري معرفي مي‌کند، يکي ديگر از ضدانقلابيون فراري است که اتفاقا از همراهان نزديک موسوي و کروبي در فتنه سبز بوده است. در اين پرده، وي با ارسال نامه‌اي خطاب به حجت الاسلام سيد حسن خميني(26/3/89) از ايشان مي‌خوا‌هد تا به عنوان «يکي از نوادگان فاضل مرحوم آيت الله خميني» از رکن اساسي انديشه سياسي حضرت امام که "نظريه ولايت مطلقه فقيه" باشد اعلام برائت کند.

وي که خود را "يک دوست مشفق" براي سيدحسن معرفي مي‌کند، با صراحت اعلام مي‌دارد که حضرت امام(ره) در کارنامه خود از «چند خطاي نه چندان کوچک» برخوردار است که در صدر آن ارائه مکتب سياسي ايشان مبتني بر نظريه "ولايت انتصابي مطلقه فقيه" قرار دارد! کديور، نواده امام را چنين مورد سوال قرار مي‌دهد که: «بالاخره پرسش نهائي اين است با توجه به تجربه عملي دو دهه اخير ايران، آيا تصور ولايت مطلقه فقيه باعث تصديق به بطلانش نمي‌شود؟» وي با متهم کردن نظام اسلامي و در راس آن رهبري نظام اسلامي، خطاب به فرزند يادگار امام مي‌نويسد: «از آنجا که اصل ولايت فقيه و مصداق فعلي آن (بنا به شهادت مرحوم پدر شما و سه نفر ديگر از سران نظام در آن زمان) مورد رضايت آيت الله خميني بوده است، آيا علاوه بر براهين نظري، ارزيابي منصفانه دو دهه اخير بالاترين دليل بر بي اعتباري اين نظريه نيست؟ پرسش جدي اين است: خط امام اين "خطاي فاحش" را چگونه مي‌خواهد اصلاح کند؟»

کديور در کنايه‌اي تمسخرآميز خطاب به سيدحسن اظهار مي‌دارد: « اميدوارم شما نيز در تحقيقاتتان به اين نتيجه برسيد که ولايت شرعي فقيه بر مردم فاقد مستند معتبر عقلي و نقلي است»!؟ و در نهايت از فرزند امام دعوت مي‌کند تا به فتنه سبز بپيوندد: «جنبش سبز در مبارزه مسالمت آميز خود با استبداد ديني و ولايت جائر راهي دراز در پيش دارد و ياري نظري و عملي شما را سخت مغتنم مي‌شمارد. اميدوارم خميني جوان در آينده اي نه چندان دور از استوانه هاي حوزه علميه قم باشد.»

 

3- تاج زاده و توبه از عملکرد دهه اول انقلاب

سيد مصطفي تاج زاده عنصر افراطي سازمان مجاهدين انقلاب که همزمان به عضويت جبهه مشارکت نيز در آمده و نقش هماهنگ سازي در اين دو حزب غيرقانوني را در سالهاي اخير بر عهده داشته است، در پرده سوم نقش آفريني کرده است و به تازگي(23/3/89) با درج مقاله‌اي با عنوان "پدر، مادر، ما باز هم متهميم!" نسبت به سوابق و مواضع خود در دهه اول انقلاب اسلامي اعلام برائت کرده است! وي در بند سوم اين نوشتار با عنوان "اعترافات من" در بررسي وضعيت دهه اول انقلاب اسلامي اعلام مي دارد که: «همه ما در آن دوره خطاهاي جدي داشتيم» و سپس به شمارش آن خطاها مشغول مي‌شود. وي در اين نوشته به نفي اقدامات نظام اسلامي مي‌پردازد و با سياه‌نمايي از عملکرد انقلاب اسلامي،  از آن دوران به عنوان لکه‌هاي تاريک تاريخ ياد مي‌کند و اعلام مي‌دارد بايد «تكليفمان را با لكه‌هاي تاريك تاريخ خودمان مشخص كنيم»!؟

اين عضو تواب سازمان مجاهدين به عنوان نمونه به مواردي اشاره مي‌کند که دقت در آن به خوبي نشان مي‌دهد اين هجمه تند و تيز به گذشته، رفتار سياسي بنيانگذار بزرگ جمهوري اسلامي را هدف قرار داده است. تاج زاده مي‌نويسد: «در عين حال اعتراف مي‌كنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آيت‌الله شريعتمداري و براي حفظ حريم مرجعيت اعتراض مي‌كرديم، كار به جايي نمي‌رسيد كه امروز حرمت مراجع و ...  مورد تعرض قرار گيرد»وي در ادامه به نقد عملکرد دادگاه‌هاي انقلاب اسلامي در مبارزه با ضدانقلاب و گروهک منافقين مي‌پردازد و اعلام مي‌دارد: «خطاي ما اين بود كه در مقابل برخي رفتارهاي دادگاه‌هاي انقلاب موضع نگرفتيم... «واضح‌تر بگويم، سكوت تأييد‌آميز درباره نحوه محاكمات دادگاه انقلاب خطاي ما بود. » حمايت از گروهکهاي مطرود امام و جرياني که تلاش داشت تا با استحاله انقلاب اسلامي، زمينه‌ساز حاکميت نظام ليبراليستي را فراهم آورد و آن را به کشوري در منظومه نظام سرمايه‌داري غربي مبدل سازد، بخش ديگري از اين اعترافات است. تاج زاده که به خوبي با نظرات حضرت امام نسبت به ليبرالها و گروهک نهضت آزادي آشنا است، و خيانت‌هاي آنها در طول جنگ تحميلي را بهتر از خوانندگان اين نوشتار مي‌داند، با چشم‌پوشي از اين سابقه سياه مي‌نويسد: «بايد از برخوردهاي ناصوابي كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابي صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيوني كه خواهان فعاليت قانوني بودند و حقوقشان به بهانه‌هاي مختلف نقض شد، پوزش طلبيد.»

اوج اعترافات تاج زاده که آن را مي‌توان سرمنشاء ديگر انحرافات  ‌دانست، نفي حکومت اسلامي در عصر غيبت و زير سوال بردن نظريه تشکيل نظام اسلامي مبتني بر نظريه ولايت فقيه و ترويج تفکرات سکولاريستي است. وي با صراحت اعلام مي‌دارد که: «بزرگترين خطاي ما تعميم مناسبات سياسي در عصر "عصمت" به عصر "غيبت" بود.» و در شرح آن مي‌نويسد: «در حقيقت سال‌ها طول كشيد تا كاملاً درك كنيم حكومت در عصر غيبت، با وجود و حضور انسان‌هاي متوسط كه نه به همه اسرار و رموز جهان و جامعه و انسان آگاهند و نه از حب و بغض‌ها و منافع شخصي بري هستند، نمي‌تواند سعادت اخروي شهروندان را تأمين کند. گذاشتن چنين باري بر دوش حكومت عملاً به معناي آن است كه دولت در تمام عرصه‌هاي زندگي شهروندان دخالت كند و به اين ترتيب ضمن نقض حقوق و آزادي‌هاي آنان، در تأمين رفاه مردم و نيز توسعه علمي،  فني و اقتصادي ميهن با مشكلات عديده مواجه شود.» وي سپس به سير استحاله خود و همفکرانش اشاره مي‌کند و از آن چنين ياد مي‌کند: «البته ما كوشيده‌ايم از اين خطاها درس بگيريم و به ويژه پس از جنگ، رفتار وگفتار خود را اصلاح كنيم»

 

4- گنجي و قرار دادن امام در جايگاه متهم و مجرم!؟

"آيت الله خامنه‌اي بيش از هر کس ديگر به خط امام ملتزم است". در نگاه اول شايد گمان کنيد که اين عبارت توسط يکي از ياران و دلسوزان نظام  و ارادتمندان به رهبر معظم انقلاب اسلامي بيان شده است، اما با کمال تعجب بايد گفت که اين تعبير بخشي از پرده چهارم و ضربه نهايي اين سناريو است که باز هم توسط اکبر گنجي نوشته شده است.

گنجي مرتد! در اين نوشتار که با عنوان "آيت الله خميني؛ بي گناه يا..."(27/3/89) منتشر شده است، به بهانه بررسي مقاله  "مصطفي تاج‌زاده" تلاش دارد تا ضمن زير سوال بردن چهره بزرگ مرد تاريخ انقلاب اسلامي، ايشان را شخصيتي مستبد و ظالم معرفي کند که عامل بدبختي ملت ايران در سه دهه اخير بوده است! تعبير فوق نيز بدان معناست که رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز ادامه دهنده همان راه استبدادي است که حضرت امام(ره) بنيان نهاده بود و مي‌توان از آن به عنوان "خط امام" ياد کرد! اين مزدور وابسته به دستگاههاي جاسوسي آمريکا که متاسفانه با قاطعيت از موسوي وکروبي حمايت مي‌کند، در اين  نوشته با صراحت و بيشرمي بيشتري آن "عزيز سفر کرده" را مورد بي‌احترامي قرار مي‌دهد و مي‌نويسد: «چه کسي نمي‌داند که آيت الله خميني آمر جنايت عليه بشريت بود؟»

قلم بدست مزدورفتنه سبز، با ادبياتي توهين آميز حضرت امام(ره) را متهم به جنايت کرده مي‌نويسد: «آيت الله خميني که حفظ نظام را مهمتر از کليه  احکام شرعي به شمار ‌آورد و آن را تئوريزه کرد، براي حفظ نظام هر عملي را مجاز مي‌دانست. مگر در تابستان 1367 چند هزار زنداني سياسي به حکم او قتل عام نشدند؟ سرسپردگي به آيت الله خامنه‌اي با سرسپردگي به آيت الله خميني تفاوتي ندارد، هر دو مصداقي از نظام سلطاني را به نمايش گذارده و مي‌گذارند.»

وي در عباراتي که قلم از تکرار آن شرم دارد، حضرت امام را متهم به ديکتاتوري کرده و مي‌نويسد: «آيت الله خميني هيچ مرجع تقليدي را که موضعي انتقادي اتخاذ مي‌نمود، تحمل نمي‌کرد.»! و در ادامه مي‌افزايد: «... مسأله اين بود، در اين کشور هيچ کس نبايد مطرح شود. هر کس مطرح مي‌شد، کارش را مي‌ساختند. در دهه‌ اول انقلاب،  بايد فقط آيت الله خميني مطرح مي‌گشت...»!؟

 

5- يوسفي اشکوري و متهم کردن رفتار انقلابيون در دهه 60 به استبداد و خودکامگي

انتشار عمومي نامه حسن يوسفي اشکوري از روحانيون خلع لباس شده وابسته به جريان ملي - مذهبي به آقاي هاشمي رفسنجاني بعد از يکسال، جزء ديگر اين پازل سياسي است. اين نامه که باز هم توسط سايت ضدانقلابي "جرس" منتشر گرديده، در ظاهر در روز 22 خرداد سال گذشته خطاب به آقاي هاشمي نوشته شده، وليکن با يکسال تاخير انتشار عمومي يافته است.

يوسفي اشکوري نماينده مجلس اول شوراي اسلامي و از همراهان بازرگان و سحابي در آن سالهاست. اين نامه که به گفته نويسنده بعد از انتشار نامه جنجالي هاشمي در پيش از انتخابات صادر شده است، با اشاره به خاطرات دهه اول انقلاب تلاش دارد تا اقدام نيروهاي حزب اللهي خط امام در آن سالها را زير سوال برده و برخورد آنها با گروههاي انحرافي را مصداق رفتار استبدادي و ديکتاتوري معرفي کند. اشكوري مي‌نويسد: «شما و دوستانتان از همان آغاز بنا را کج گذاشتيد و يا اگر ديگران کجروي کردند شماها، که از اين موقعيت استثنايي برخوردار بوديد که معتمد رهبر فقيد انقلاب باشيد و از سوي ديگر ارکان حکومت در تمام نهادها در اختيارتان بود، آن کجروي‌ها را نه تنها اصلاح نکرديد بلکه يا با کجروان همراهي کرديد و يا به توجيه آن انبوه انحرافات پرداختيد و يا در بهترين حالت سکوت پيشه کرديد. مهمترين اين کجروي ها استفاده از "سياست حذف" و در مقابل "انحصار طلبي" مفرط (که البته اين روش و انديشه در تاريخ و فرهنگ و سنت ما ريشه دار است و از اين رو غالبا به آن دچاريم) بود که به دست شما معماران نظام جمهوري اسلامي بنياد نهاده شد. اين هژموني طلبي و سياست نامبارک و ويرانگر واگرايي حداقل از راهپيمايي تاسوعا و عاشوراي سال 57 آغاز شد و در مراسم بهشت زهرا به مناسبت ايراد نطق رهبر انقلاب آشکار تر شد و پس از آن در اشکال مختلف از جمله در انتخابات مجلس و رياست جمهوري اول بر آفتاب افتاد.»

وي مشخص نمي‌سازد كه اگر واقعا امام و يارانش تلاش داشتند تا با تنگ نظري و استبداد امور انقلاب را اداره كنند، چگونه مهندس بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت از جانب امام معرفي مي‌شود، چطور افرادي چون اشكوري، سحابي، به مجلس اول راه مي يابند، فردي چون بني‌صدر به عنوان اولين رئيس جمهور انتخاب مي‌گردد و موارد متعدد ديگري كه به خوبي ادعاي واهي اشكوري را ابطال مي‌كند.

وي در ادامه مخالفت صريح خود را با ولايت مطلقه فقيه اعلام داشته و آن را نافي اصل تفکيک قوا و حاکميت قانون معرفي مي‌کند و ادعا مي‌كند: «از آغاز، در نظام جمهوري اسلامي بحرانها و چالشها و حتي مسائل کم اهميت را از طريق دخالت مستقيم و غير مستقيم رهبري حل کرده و يا تخفيف داده و به هر حال رفع و رجوع کرده‌ايد... سخن من اين است که آيا قرار است در جمهوري اسلامي، تفکيک قوا و قانون حاکم باشد يا بنا است تمام کارها و حل و فصل امور ذيل ولايت فقيه و يا دخالتهاي رهبري انجام شود؟»

اين ادعا كه با صراحت در مخالفت با اصول قانون اساسي ايراد شده، نشان از عناد اين جريان با اصول بنيادين انقلاب اسلامي داشته و به دروغ جايگاه رهبري را نافي تفكيك قوا معرفي مي‌كند. اشكوري به خوبي مي‌داند كه اختيارات مطلقه فقيه مطابق اصل 110 قانون اساسي، تنها حل‏ اختلاف‏ و تنظيم‏ روابط قواي‏ سه‏ گانه و حل‏ معضلات‏ نظام‏ كه‏ از طرق‏ عادي‏ قابل‏ حل‏ نيست‏ مي‌باشد. در واقع مادامي كه قواي سه گانه مطابق قانون به امور خود مشغولند و معضلي لاينحل در مقابل نظام اسلامي وجود ندارد، رهبري وارد هيچ‌گونه تصميم‌گيري تقنيني، اجرايي يا قضايي نخواهند شد و تنها آنجايي اختيارات رهبري ظهور و بروز مي‌يابد كه برخي تصميمات وضعيت اداره كشور را دچار مخاطره كرده و راهكاري طبيعي براي حل آن موجود نباشد. آنگاه است كه ولي فقيه وارد صحنه شده و با اختيارات قانوني خود به حل معضل پيش آمده مطابق با مصلحت نظام اسلامي اقدام مي‌كند.

 

6- سروش و هجمه به ولي فقيه زمان

عبدالكريم سروش روشنفكر سكولار و خارج نشين امروز كه خود را از حاميان سرسخت مهدي كروبي در انتخابات رياست جمهوري دهم معرفي مي‌كرد و اين حمايت از شيخ ساده لوح نشان از عمق نگرش سياسي اين متفكر صاحب قبض و بسط دارد! ماموريت مي‌يابد تا حضرت آيت الله العظمي خامنه اي را مورد هجمه قرار دهد. لذا تمام كينه ها و عقده‌هاي خود را نسبت به ايشان و نظام اسلامي، سرهم كرده و در قالب نامه اي سرگشاده به معظم له در 30 خردادماه منتشر ساخته است. در اين نامه سروش سخنان رهبري در مراسم باشكوهترين نماز جمعه تاريخ در 14 خرداد را " خطابه‌اي پر خطا" خوانده و به شدت آن را مورد هجو قرار مي‌دهد. "پشمينه پوش زشت‌خو" كه در ناسزاگويي و داستان سرايي پيشينه طولاني دارد، به شدت از بررسي حوادث تاريخ اسلام توسط امام جمعه به خشم آمده و اين سخنان را چنين مورد حمله قرار مي دهد: «کار بدانجا کشيد که کورکورانه دست در انبان فرسوده تاريخ کند و شخصيت‌هاي خفته را بر انگيزد وبيازارد و به آنان نقش‌هاي مجعول دهد و بر اجتهادشان مهر انحراف نهد و آيين ويژه خود را معيار داوري عمل ديگران سازد و انتقام گذشتگان را از معاصران بگيرد و با کبر تمام، حق و باطل را در نزديکي‌و دوري از خود تعريف کند و بدين حيله آب رفته مشروعيت را به جوي خشکيده ولايت باز گرداند.»

سروش كه در بازي با كلمات تبحر تمام دارد، تلاش دارد تا با اين مقدمه نامربوط وارد بحث مشروعيت نظام اسلامي شده و اعلام دارد كه نظام ولايت فقيه ديگر مشروعيت خود را از دست داده است. البته خيلي زود مشخص مي شود كه سخنان سروش بيش از آنكه "دليل" داشته باشد بر "علتي" شكل گرفته است و آن انتشار خبري مبني بر مرتد بودن سروش توسط روزنامه كيهان است كه از نگاه وي توسط نمايندگي ولي فقيه اداره مي شود. نويسنده كتاب "بسط تجربه نبوي" كه با صراحت كلام الهي و قرآن كريم را كلام بشري و محصول تخيلات و توهمات پيامبر (ص) معرفي مي‌كند، به خوبي مي‌داند كه چنين اظهاراتي براي هر اسلام شناسي حكم خروج از دين و ارتداد را دارد و اگر تاكنون مراجع عظام در اين ميان سكوت كرده اند، بخاطر برخي مصالح ديگر بوده است. وي كه از اعلام مرتد بودن خود به شدت هراسيده است،  در قسمت پاياني سياهه خود اعلام مي‌دارد: «من از آن نسبت مکرر مجعول ابدا نرنجيدم و بر خود نلرزيدم»!

سروش كه تا بدانجا نزول جايگاه يافته كه با علي افشاري و محسن سازگارا همنشين شده است، بايد بداند كه سخنان فاسقي چون او در دل عاشقان ولايت تاثيري نداشته و حكيم فرزانه انقلاب اسلامي همچنان قلوب مومنين را در تسخير الهي خود دارد و حتي به اعتراف نيويورك تايمز، رسانه دولتي دشمناني كه امثال سروش مدال افتخار مزدوري آنها را بر سينه مي زنند ، حضرت آيت الله العظمي خامنه اي محبوب ترين شخصيت ايران و جهان اسلام است.

 

7- عبدالعلي بازرگان و متهم كردن حضرت امام به عنوان عامل بدبختي كشور

عبدالعلي بازرگان، فرزند مهندس بازرگان، عضو گروهك نهضت آزادي كه مدتهاست در آغوش بيگانگان به حمايت از فتنه سبز مشغول است، نيز فرصت را مناسب ديده و به بهانه پاسخ به نامه كديور، عقده هاي 30 ساله خود و هم حزبي هاي خود را كه به خيانت به نظام اسلامي در دوران دفاع مقدس متهم اند، مطرح مي‌سازد و ادعا مي‌كند: «از همان روزي كه شعار:"حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله"، آرمان "همه با هم" را به "همه با من"، تبديل و مسخ و منحرف كرد و سياست سربازخانه‌اي ِ: دولت يكدست، مجلس يكدست، دانشگاه يكدست، ادارات يكدست و... دست اقليتي را برسرمايه‌هاي يك ملت دراز كرد، اين زنگ خطر نواخته شده بود.»

وي با نفي جايگاه مطلق رهبري حضرت امام در پيروزي انقلاب اسلامي تلاش دارد تا شركاي جديدي را براي رهبري انقلاب بتراشد و در اين ميان از مصدق و مبارزات مسلحانه چريكي چپ و راست، به عنوان نقش آفرينان اصلي در پيروزي انقلاب ياد مي كند! در ادامه بازرگان حضرت امام(ره) را متهم به تناقض در آراء و نظرات كرده و با بي‌شرمي تمام اعلام مي دارد: «سايه سياست‌هاي ايشان(حضرت امام) بيش از سي سال است بر سر اين ملت سنگيني مي‌كند و سرنوشت يك ملت بزرگ را با تاريخ و تمدني درخشان زير چترسياه خود گرفته و آزادي و امنيت را از اين مرز و بوم سلب كرده است.»

وي كه دوستي نزديكي با كديور دارد و به خوبي با انديشه ها و آرمانهاي وي آشناست، از نيات پشت پرده كديور چنين پرده بر مي‌دارد: »مي‌دانم كه نوشتن نامه براي تأثير گذاري بر بيت و بازماندگان نمي‌تواند زبان ديگري داشته باشد و جز استناد به جنبه‌هاي مثبت چاره ديگري نيست، اما نامه سرگشاده، گيرندگان بي‌شمار ديگري نيز دارد كه چه بسا برداشت‌هاي متفاوتي از قصد و نيت نويسنده بكنند.« و در نهايت مانند همپالگي‌هاي خود از جمله گنجي حضرت امام را متهم به جنايت مي‌كند: «چگونه مي‌توان اعدام مخفيانه و بدون وكيل هزاران زنداني موقت را به جرم "سر موضع"! و دگرانديش بودن، با جمله: "خطائي نه چندان كوچك" توصيف كرد؟ در مكتبي كه كشتن يك انسان مساوي كشتن همه انسانها شمرده شده است، آيا هرگز واژه "عظيم" هم مي‌تواند بيانگر اين جنايت باشد؟»

نقد و نظر:

اين سخنان با صراحت، ماهيت جريان فتنه و تناقض عجيبي را که امروز با آن مواجه است به خوبي آشکار مي‌سازد و حامل پيامهاي قابل توجهي است:

1- اين سخنان نشان مي‌دهد که اين جريان در تعارض کامل با خط امام و انقلاب اسلامي قرار گرفته و شعارها و خواسته‌هاي آن بي‌شک با آرمانهاي امام و انقلاب در تعارض بوده و قابل جمع نمي‌باشد.

2- در تعبيري فراتر از بند اول بايد گفت که اين جريان در برابر آن آرمانها شکل گرفته و ايستادگي در برابر ولي فقيه زمان که به تعبير گنجي "بيش از هر کس ديگر به خط امام ملتزم است"، نشان از آن دارد که فتنه سبز اتفاقا براي مقابله و نابودي آرمانهاي امام و انقلاب شکل گرفته است.

3- اين اعترافات به خوبي نشان مي‌دهد، هواداران باقي مانده براي جريان فتنه نه تنها از امت حزب الله حامي انقلاب نبوده، بلکه ضدانقلابيون به حاميان اصلي آن مبدل شده اند. در واقع چيزي از 13 ميليون هوادار موسوي که روزگاري به عنوان "نخست وزير امام" به وي راي دادند ديگر باقي نمانده و جمعي ضدانقلاب خارج نشين هنوز بر نام تکراري وي اصرار مي‌ورزند!

4- موسوي، کروبي و خاتمي در قبال چنين اظهاراتي نمي‌توانند سکوت اختيار کرده و به سادگي عبور نمايند. اين سخنان توسط کساني ايراد گرديده که از اعضاي اصلي ستاد فتنه بوده و سالهاي متمادي به عنوان ليدر اين جريان در دوران دوم خرداد، مورد ستايش اين افراد قرار گرفته اند. اين اظهارات در واقع اعترافاتي محسوب مي‌شود که گنجي، کديور و تاج زاده از درون جبهه فتنه ارائه کرده اند و مي‌تواند مرجع ارزيابي و قضاوت قرار گيرد.

حتي برائت ظاهري از اين سخنان نيز مشکلي را حل نمي‌کند، چرا که اين سخنان بر حقايقي منطبق است که از تناقض موجود در اين جريان سرچشمه گرفته است و هر تحليلگر آگاه به صحنه‌اي را به تصديق وا مي‌دارد.  راه برائت جستن از آن، تکرار ادعاي دروغين "پيروي از خط امام" نيست. برائت از اين اعترافات نيازمند تغيير رويه در گفتار و عمل است که معلوم نيست سران فتنه با عمکردي که در يکسال گذشته داشته و بر تداوم آن اصرار دارند، بتوانند موفق به انجام آن شوند. سران فتنه در دو راهي انتخاب قرار گرفته‌اند، يا بايد به پيشنهاد گنجي عمل نموده و از "تکرار مداوم پيروي از راه امام" دست بردارند و يا با توبه از جرائم گذشته، خود را در برابر ملت و نظام اسلامي تسليم نمايند. آن گاه اين قانون نظام اسلامي است که تکليف آنان را مشخص خواهد نمود.

5- شنيدن چنين اظهاراتي در مورد بنيانگذار جمهوري اسلامي در حالي که به گفته سيد حسن "هنوز بيش از 20  سال از ارتحال ايشان نگذشته است"؟! دل هر دردمند و عاشق حضرت روح الله را به درد آورده و جريحه دار مي‌کند! امروز عاشقان امام(ره) منتظرند که بزرگاني چون آيات عظام وحيد خراساني، صافي گلپايگاني، موسوي اردبيلي، مکارم شيرازي، محمدي گيلاني، جوادي آملي، راستي کاشاني، هاشمي رفسنجاني و ديگر عزيزاني که از ماجراي اعتراضات مردمي به رفتار سياسي سيد حسن رنجيده خاطر شده و آن را نوعي اهانت به ساحت مقدس حضرت امام قلمداد کردند، به صحنه آيند و در برابر اين توهين هاي آشکار به حضرت امام و آرمانهاي انقلاب اسلامي سکوت اختيار نکنند.

نشريه بصيرت، سال اول - شماره 7 - دوشنبه بيست و يكم تيرماه 1389