با امام زمان(عج)
مهدیم من که مرا گرمی بازاری نیست
بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست
همه گویند که در حسرت دیدار من اواره ترینند
لیک در گفته این طایفه هیچ کرداری نیست
ای که دائم به دعایی که ببینی رخ من
تا که خالص نشوی با تو مرا کاری نیست
مهدیم من که مرا گرمی بازاری نیست
بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست
همه گویند که در حسرت دیدار من اواره ترینند
لیک در گفته این طایفه هیچ کرداری نیست
ای که دائم به دعایی که ببینی رخ من
تا که خالص نشوی با تو مرا کاری نیست
سید ناظر حسینی خادم بقعه 72 تن بهشت زهرا (که روزی افسرده و مغموم به دنبال کار میگشته است) در گفتگو با خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه بصیرت، گفت: ناراحت بودم و... دعا کردم که خدایا برای من کاری مهیا کن . یکی دو روز بعد یکی از آشنایان به من گفت در بهشت زهرا ساختمانی است که برای شهدا می سازند. بیا اینجا و نگهبانی باش. روزهای اولی که به اینجا آمده بودم به مسئول ساخت بنا گفتم از ماندن در این جا میترسم. گفت این جا در جوار شهدا ،آقای بهشتی ، رجایی و باهنر هستی اینکه ترس ندارد. یک هفته که گذشت دیگر ترسی نداشتم... از 22 سال پیش که ساخت این بنا آغاز شد، 7 سال طول کشید تا به نتیجه رسید...
این خادم زحمتکش بقعه شهدای دولت، مانند همه کارگران و کارمندان با مشکلاتی دست بگریبان است. وی میگوید (با همه سختیها و مشکلات...) خانوادههای شهدا هم رسیدگی می کنند. یکی از آنها هر سال مرا با هزینه خود به مشهد میبرد... تنها مشکل من نداشتن بیمه است..
از او میپرسیم که خاطره ای از حضور مقام معظم رهبری در این مکان مقدس دارید، با شور و شوق میگوید: لحظه شماری میکنم تا ایشان بیایند. خودم همین جا 48 بار دست آقای خامنه ای را بوسیدهام. وقتی که آقای خامنهای میآید یک نوری همه جا را فرا میگیرد...، حتی یک بار در هوای بسیار سرد با اینکه کسالت داشتند به خاطر دارم که آن روز چفیه خود را دور گردن و سرشان پیچانده بودند.
...حضرت آقای خامنهای یک بار دستی بر سر من کشید و گفت: خدا تو را حفظ کند که این جا را نگهداری میکنی... یک روز محافظان آقا آمدند و گفتند قرار است آقا بیایند. از در چوبی کوچک سرزده داخل آمدند و بعد هم به موزه شهدا رفتند. مردم هم داخل ساختمان 72 تن بودند همه تعجب کردند...
از او میپرسم خاطره زیبایی از خانوادههای شهدای 72 تن دارید او با لبخندی میگوید: این که وقتی دخترانشان عروس یا پسرانشان داماد میشوند با ماشین عروس به این جا میآیند...
از رابطه روحی و معنوی سید ناظر با شهدای 72 تن جویا میشوم. وی که در این 22 سال با وضو به بقعه هفتاد و دو تن آمده است، میگوید: ...آقایان رجایی ، باهنر و بهشتی کم کسی نیستند! امام خمینی(ره) خودشان گفتند: بهشتی یک ملت بود. من خیلی به این آقایان علاقه دارم. یک روز اگر این جا نباشم اصلا ًطاقت نیاورده و دلتنگ میشوم. ...شما می دانید این ها چقدر ارزش دارند؟ اینها انسانهای بزرگی بودهاند که ملت را اداره می کردند.
از سید ناظر میپرسم: خارجیها هم به این جا میآیند؟ میگوید: از کشورهای پاکستان، لبنان، عراق، مالزی، کره، چین، فرانسه و آمریکا این جا آمدهاند .مادران شهدا هم زیاد به این مکان میآیند ، گاهی آنقدر گریه می کنند که من تحمل ندارم و آن لحظات را بیرون میروم.
خادم بقعه شهدای دولت با اشاره به اینکه بعضی از افراد با رفت و آمد 40 روزه در این مکان به دعا و عبادت میپردازند تا حاجتشان را بگیرند... وی در پایان میگوید: روزی که چفیه را بر گردن حضرت آقا دیدم ،به بسیج بهشت زهرا رفته ،ثبت نام کرده و کارت بسیج گرفتم. گفتم چفیه نشان بسیج است وقتی آقا به این عظمت چفیه را به گردن انداخته ، من هم باید بسیجی شوم و...
تهیه و تنظیم: امیر وثوقی
از بهر دیدن تو گیرد دلم بهانه
بر هر دری زنم تا یابم ز تو نشانه
در جستجویت ای گل آواره گشته ام من
گو در کدام گلستان کردی تو آشیانه
ای آشنای دردم بنگر تو روی زردم
منما ز خویش تردم ای در کرم یگانه
بنگر که از فراقت،از درد اشتیاقت
دیگر نمانده طاقت ای منجی زمانه
ای مژده رهایی مردم من از جدایی
کی چهره می نمایی زان ملک بی نشانه
اسير مانده ايم در بهانه هاي پاپتي
و ميله هاي آهنين و عشق هاي ساعتي
حوالي نگاهمان دوباره صف کشيده است
صداي تيک تاک غم , شماره هاي صنعتي !
امان از اشتباه هاي نا تماممان , همان
تفاخر هميشگي به هيچ هاي قيمتي !
ميان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق
نمانده در تسلط همان هبوط لعنتي ؟!
کسي نيامد از تبار انتظارمان ببين
که مانده ايم سخت در هجوم بي لياقتي !
از فراقت به جواني همگي پير شديم
بي تو از وادي دنيا همگي سير شديم
بي خود از حادثه ي عشق تو ديوانه و مست
عاشق کوي تو گشتيم و زمين گير شديم
تا که وصفي ز کمان و خم ابروي تو رفت...
در پي ديدن رويت همگي تير شديم
از کمان خانه ي زلفت همه بالا رفتيم
در سراشيبي ابروت سرازير شديم
گو گدايان در اين خانه بيايند که ما
از گدايي به در تو همگي مير شديم
عاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند...
جمله در حلقه ي تو در غل و زنجير شديم
شب تا قدم در کوچه های شهر برداشت
کابوس بغضی خسته را در سینه ها کاشت
در خانه ها لغزید دستش نرم و آرام
پرچم سیاه فتنه را بر بام افراشت
سُر خورد تنهایی در آن چاهی که با اشک
سیلابهای درد را در خویش انباشت
سو سو نمیزد بر فراز شهر جز داغ
داغی که دامنگیر شد از شام تا چاشت
در آن شب قدری که قدرش را نمی دید
دست شقاوت تیغه ای از کینه ها داشت
در سجده افتاد آفتاب و ذکر می گفت
در زیر لب«فزت برب الکعبه»را داشت
بگذار تا بمیرم در این شب الهی / ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی
چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه / چندان که باز گردم گیرم ره تباهی
چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما / دل مرده میشوم باز با غمزه گناهی
گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان / بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی
ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم / شرمنده ام ز مهدی وز درگهت الهی
تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم / چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی
من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم / ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی
با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم / دانم که در به رویم وا میکنی به آهی
ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را / گر تو نمی پسندی تقدیر کن نگاهی
دل را تو می کشانی بر عرش می کشانی / بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی
دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر / بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی
امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر / جان حسین و زینب بر ما بده پناهی
آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب / از ما مگیر او را جان حسن الهی
در این شب جدایی در کوی آشنایی / هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم نه؛ ولی
برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
ژولیده نیشابوری
کاش در این رمضان لایق دیدار شویم
سحری با نظر لطف تو بیدار شویم
کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
تا که همسفر تو لحظه افطار شویم
اینجا ایران است
حاکمش نایب امام زمان است
پاک ترین رهبر جهان است
قدرت جوانانش کابوس اهریمنان است
اینجا اجناس گران است
چونکه تحریم دشمنان است
اما ایرانی صبور و قهرمان است
هدف ما از زندگی نان نیست
حفظ ایمان است
بنا بوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سىام عام الفيل بطرز عجيب و بيسابقهاى در درون كعبه يعنى خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:
اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست
بطحا صدف گوهر يكدانه تست
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب
اى نجل خليل خانه خود خانه تست
پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است
اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل با ساير مواليد فرق بسيار دارد.
شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كردهاند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمدهاند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوههاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانهام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند.
و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و اعتراف دارند.چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:
و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته.
يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.
مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه او بود.
آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.
در شبى كه ستارههاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه ماه پديد آمده بود .
قابله هاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشايندهاند(يعنى هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم.
معرفی امام محمد باقر (ع)
امام محمد باقر (ع) در روز جمعه یا دوشنبه یا سه شنبه غره ماه رجب یا سوم ماه صفر سال 57 هجری یا به روایتی دیگر سال 56 هجری، در مدینه به دنیا آمد و در روز دوشنبه هفتم ذی حجه یا ربیع الاول و یا ربیع الاخر سال 114 هجری، در همان شهر بدرود حیات گفت. بنابراین، آن حضرت 57 سال در این جهان زیست. از این مدت چهار سال با جدش امام حسین (ع) و پس از وی 35 سال با پدرش زندگی کرد و هیجده سال بقیه عمرش را به تنهایی به سر برد. بنابر روایتی که در کافی از قول امام صادق (ع) نقل شده است، وی 19 سال و دو ماه بیش از پدرش زیسته است و در همین دوران، مامت شیعیان را عهده دار بوده است. امام باقر (ع) در مدت امامت خود چند صباحی از خلافت ولید بن عبد الملک و نیز خلافت سلیمان بن عبد الملک و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک را درک کرد و سرانجام در روزگار خلافت هشام بن عبد الملک وفات یافت. در کتاب اعلام الوری نیز همین قول آمده که با آنچه بعدا خواهیم گفت، صحیح می نماید. ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است:
آن حضرت در سال 114 هجری، در سن 57 سالگی زندگی را به درود گفته که از این مدت سه یا چهار سال را در جوار جد بزرگوارش امام حسین (ع) و 34 سال و ده ماه یا 39 سال با پدرش و 19 یا مطابق قول دیگر 18 سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت دوره امامت آن حضرت محسوب می شود. امام باقر (ع) در طول سالهایی که مامت شیعیان را عهده دار بود، دوران خلافت ولید بن یزید و سلیمان و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک و برادرش، هشام، و ولید بن یزید و برادرش. ابراهیم، را درک کرد و در اوایل خلافت ابراهیم، رحلت یافت. ابو جعفر بن بابویه گوید که ابراهیم بن ولید بن یزید، امام باقر (ع) را مسموم ساخت. در دو نسخه ای که از این کتاب در دسترس بود همین مطلب به چشم می خورد. ولی در این گفته از جانب ابن شهر آشوب یا نساخ و یا هر دو سهوی رخ داده که از دید آگاهان پوشیده نیست. چون در میان خلفای یاد شده تنها یک تن به نام ولید بن یزید وجود داشته و این همان کسی است که نامش در آخر عبارت ذکر شده. و نام درست کسی که در آغاز وایت به او اشاره شده ولید بن عبد الملک است که ولید بن یزید الخ نام، درست آن ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید بن عبد الملک و ابراهیم و برادرش می باشد. علاوه بر این هشام در سال 125 هجری، وفات یافت و پس از او ابراهیم به خلافت رسید که او هم در سال 127 هجری، کشته شد و اگر امام باقر (ع) در سال 114 هجری، وفات یافته باشد، چنان که ابن شهر آشوب نیز همین سخن را می گوید، می توان به آسانی پی برد که وفات آن حضرت در زمان خلافت هشام روی داده است نه ابراهیم.
در کتاب کشف الغمة آمده است: محمد بن عمرو می گوید، بنابر روایتی که در دست ما است آن حضرت در سال 117 هجری، وفات یافت و دیگران تاریخ رحلت آن حضرت را در سال 118 هجری، ذکر کرده اند.
امام باقر (ع) در قبرستان بقیع و در کنار آرامگاه علی بن حسین، پدرش، و حسن بن علی عموی بزرگوارش، به خاک سپرده شده است.
مادر آن حضرت
مادر آن حضرت، فاطمه دختر حسن بن علی بود که با کنیه ام عبد الله و بنابر قول دیگر، ام الحسن خوانده شده است. بنابراین امام باقر (ع) از سلاله پدر و مادری هاشمی علوی و فاطمی به شمار می آید. بدین جهت او نخستین کسی است که از نسل امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به دنیا آمده است.
کنیه آن حضرت
کنیه وی را بعضی ابو جعفر و برخی ابو جعفر اول خوانده اند.
لقب امام
آن حضرت القاب بسیاری داشت که از آن میان لقب «باقر یا باقر العلم »از همه مشهورتر است.
چرا آن حضرت را باقر لقب داده بودند؟
در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدین لقب می خواندند زیرا علوم را می شکافت و باز می کرد. در صحاح آمده است: «تبقر، یعنی توسع در علم ». و در قاموس گفته شده است: محمد بن علی بن حسین را باقر می خواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نیز ذکر شده است: آن حضرت را باقر می خواندند چرا که علم را می شکافت و به اصل آن پی می برد و فروع علم را از آن استنباط می کرد و دامنه علوم را می شکافت و وسعت می داد. ابن حجر در صواعق می نویسد: «او را باقر می خواندند و این کلمه از«بقر الارض »اخذ شده است، یعنی آنکه زمین را می شکافد و مکنونات آن را آشکار می کند. زیرا او نیز گنجینه های نهانی معارف و حقایق احکام و حکمتها و لطایف را که جز از دید کوته نظران و ناپاکان پنهان نبود، آشکار می کرد. »از این رو درباره وی گفته می شد که آن حضرت شکافنده علم و جامع آن و نیز آشکار کننده و بالا برنده علم و دانش است. در تذکرة الخواص نیز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زیرا در اثر سجده های فراوان، پیشانی اش شکاف برداشته بود. برخی هم گویند چون آن حضرت از دانش بسیار برخوردار بود او را باقر می خواندند. آنگاه به نقل سخن جوهری در صحاح می پردازد.
شیخ صدوق در علل الشرایع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از حابر جعفی پرسیدم چرا به امام پنجم، باقر می گفتند؟گفت: «چون علم را می شکافت و اسرار آن را آشکار می کرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفته اند برای هیچ یک از فرزندان حسن و حسین (ع) این اندازه از علوم، از قبیل تفسیر و کلام و فتوا و احکام و حلال و حرام فراهم نشد که برای امام باقر (ع) . محمد بن مسلم نقل کرده است که از آن حضرت سی هزار حدیث پرسش کردم.
نقش انگشتری امام باقر (ع)
شیخ صدوق در کتابهای عیون اخبار الرضا و امالی از قول امام رضا (ع) نقل کرده است که فرمود: «نقش انگشتری امام حسین (ع) «ان الله بالغ امره »بود و علی بن حسین (ع) انگشتری پدر خود را به دست می کرد. محمد بن علی نیز همان انگشتری امام حسین (ع) را خاتم قرار می داد. اما در فصول المهمه آمده است که نقش انگشتری آن حضرت «رب لا تذرنی فردا بود»نویسنده این کتاب[فصول المهمه]همچنین اضافه کرده است: ثعلبی در تفسیر خود نوشته است بر روی انگشتری امام باقر (ع) این کلمات نقش بسته بود:
ظنی بالله حسن
و بالنبی الموتمن
و بالوصی ذی المنن
و بالحسین و الحسن »
شیخ صدوق نیز مانند این روایت را در کتاب عیون اخبار الرضا از پدرش از امام صادق (ع) نقل کرده است. شیخ طوسی در تهذیب از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: نقش انگشتری پدرم این عبارت بود: «العزة لله جمیعا». در کتاب حلیة الاولیا نیز از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: نقش انگشتری پدرم «القوة لله جمیعا»بود. در کتاب کافی از یونس بن ظبیان و حفض بن غیاث نقل شده است که بر روی انگشتری ابو جعفر محمد بن علی (ع) که بهترین کس از سلاله آل محمد (ص) بود، عبارت «العزة لله »نقش بسته بود. در کتاب مکارم الاخلاق از کتاب العباس از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «نقش انگشتری ابو جعفر (باقر (ع) ) «العزة لله »بود»البته بعید نیست که آن حضرت چندین انگشتری داشته که بر روی هر یک عبارتی متفاوت از دیگری حک شده بوده است.
شاعر آن حضرت، کثیر عزه و کمیت و برادرش ورد، و سید حمیری بوده اند. دربان آن حضرت نیز جابر جعفی نام داشته است.
خلفای معاصر با امام باقر (ع)
در زمان امام باقر (ع) ولید بن عبد الملک و سلیمان بن عبد الملک و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک و هشام بن عبد الملک خلافت داشته اند. برخی هم نامهای ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید بن عبد الملک و ابراهیم بن ولید بن عبد الملک را بر تعداد فوق افزوده اند.
فرزندان امام باقر (ع)
شیخ مفید در ارشاد می نویسد: امام باقر (ع) هفت فرزند داشت. ابو عبد الله جعفر بن محمد، [فرزند بزرگ ایشان]، کنیه امام باقر (ع) را به همین علت ابو جعفر می گفتند. فرزند دیگرش عبد الله نام داشت که مادر این دو ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابو بکر بود. دو فرزند دیگر آن حضرت ابراهیم و عبید الله نام داشتند که از مادری به نام ام حکیم، دختر اسد بن مغیره ثقفی زاده شدند. از این دو پسر نسلی به وجود نیامده. علی و زینب دو فرزند دیگر آن حضرت بودند که از مادری کنیز به دنیا آمده اند. ام سلمه هم فرزند دیگر امام بود که او هم از مادری کنیز متولد شده بود. برخی گفته اند: زینب همان ام سلمه بوده است. در کتاب اعلام الوری نیز همین قول آمده است. ابن شهر آشوب در کتاب مناقب، اولاد امام باقر (ع) ، را هفت تن دانسته و آنها را مانند شیخ مفید برشمرده است مگر با این تفاوت که عبد الله افطح را نیز جزو فرزندان امام باقر (ع) محسوب کرده و گفته است: به جز فرزندان امام صادق (ع) ، اولاد امام باقر (ع) همگی از دنیا رفتند و نسلی از پس خود به یادگار نگذاشتند.
دوران امامت امام محمد باقر (ع)
دوران امامت امام محمد باقر (ع) با اوج ستم ها و شهوترانی های امویان و استفادههای ناروای آنها از بیتالمال مسلمانان مصادف شد. شدت اختناق و بیداد چنان بود که خلفا آشکارا به دشمنی با آل محمد(ص) میپرداختند و نام آنان را از دیوان بیتالمال حذف می کردند.
در زمان امام باقر (ع)، نزدیک به یک قرن از وفات پیامبر اسلام (ص) سپری شده و نسل جدید از از احکام اسلام و عقاید آگاهی درستی نداشت. و تلاش های شصت ساله امویان در محو آثار دین و ایجاد شبهات اعتقادی به بار نشسته بود.
در این دوران حاکمان اموی به دلیل تعارضات داخلی از نهضت عظیم علمی امام باقر (ع)، غافل بودند، به همین دلیل امام باقر (ع) تاحد زیادی موفق به نشر معارف اسلامی گردیدند. البته اوضاع خشونتآمیز این دوره به گونهای بود که امام باقر (ع) بارها تقیه میکرد و سرانجام نیز بر سر تعارضات مبنایی با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسید.
اخلاق و فضایل امام محمد باقر (ع)
امامان معصوم، نسخه عملی آیات نورانی قرآن مجید هستند. همه آنچه از اخلاق و فضایل و ویژگی های انسان کامل است در وجود آنان در حد اعلی موج می زند. یکی از بارزترین ویژگیهای امام جامعیت اوست
همه ی فضایل و ویژگی های انسان کامل در وجود امام محمد باقر (ع) متبلور بود. مرجعیت علمی و پاسخگویی به پرسشهای مردم، عبادت و تهجد و شب زنده داری، کار و تلاش در اوج زهد و تقوا، حضور سازنده و مؤثر در جامعه، شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی، رسیدگی به محرومان، صمیمیت و محبت با دوستان، محبت و عاطفه نسبت به خانواده، رعایت حقوق و نیازهای روحی همسران، عدم تحمیل ایدههای خویش بر همسران، رعایت جمال و زی شرافتمندانه، اهتمام به حقوق مالی مردم و....تنها پاره ای از ویژگی های امام محمد باقر (ع) است.
سیره ی عملی امام محمد باقر(ع)
تمام زندگی امام محمد باقر (ع) برای همه ی روزگاران بهترین الگو برای جویندگان سعادت است به همین دلیل سیره ی عملی امام محمد باقر (ع) بزرگترین تأثیر علمی و عملی را برای جامعه خویش داشته است .
مرجعیت علمی و پاسخگویی به پرسشهای مردم، عبادت و تهجد و شب زنده داری، کار و تلاش در اوج زهد و تقوا، حضور سازنده و مؤثر در جامعه، شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی، رسیدگی به محرومان، انفاق و ایثار صمیمیت و محبت با دوستان، محبت و عاطفه نسبت به خانواده، رعایت حقوق و نیازهای روحی همسران، عدم تحمیل ایدههای خویش بر همسران، رعایت جمال و زی شرافتمندانه، اهتمام به حقوق مالی مردم و دهها سیره ی عملی دیگر بهترین دلیل حقانیت وقابل عمل بودن مکتب انسان ساز اسلام است که در وجود رهبران راستین آن متجلی شده است.
شخصیت و آثار علمی امام محمد باقر
دانش امام باقر (ع) نیز همانند دیگر امامان از سر چشمهی وحی بود اما زمینه مراجعات وسیع دانش پژوهان و ابراز علم برای حضرت و فرزند گرامی شان امام جعفر صادق(ع) فراهم گشت.
تشکیل حلقه های درسی سنگین، احتجاجات، مناظرات و مباحثات امام محمد باقر (ع) با دانشمندان و مدعیان یکه تازی در میدان علم، همگان را به تواضع در پیشگاه علم آنحضرت وادار کرد.
«عبد الله بن عطاء مکی» میگفت: هرگز دانشمندان را نزد کسی چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر (ع) یافتم. «حکم بن عتیبه»که در چشم مردمان جایگاه علمی والایی داشت در پیشگاه امام باقر چونان کودکی در برابر آموزگار بود.
شخصیت آسمانی و شکوه علمی امام باقر (ع) چنان خیره کننده بود که «جابر بن یزید جعفی»به هنگام روایت از آن گرامی میگفت: «وصی اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن علی بن الحسین مرا چنین روایت کرد...».
شهادت امام باقر(ع)
حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت , نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى , تعليم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در ميان خلق , متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , كه تنها خليفه راستين خدا و رسول (ص) در زمين است , پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود .
سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .
پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنارپدر بزرگوارش - به خاك سپردند .
زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله كه مادرشان امفروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود .
ابراهيم و عبيدالله كه از ام حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند .
على و زينب و ام سلمه كه از ام ولد بودند .
زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟
بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی؟
یا رسول الله! با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد.
سلام، غریب تر از هر غریب!
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!
رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست. رحلت جانسوزش و شهادت را به عاشقان رسالتش تسلیت می گویم.
نهم ديماه براي ملت ايران و تاريخ انقلاب اسلامي آن، نقطهعطفي مهم است. اهميت نقشآفريني ملت آزاده اين كشور در چنين روزي باعث شد نهم دي به عنوان «روز بصيرت» مطرح شود.
اميرالمومنينمی فرمایند: «هرگاه ديده بصيرت كور باشد، آنگاه چشم سودي ندارد.»
بصيرت، قدرت بينايي دل و جان است كه در روح پاك و مهذب مستقر ميشود و هرچه تهذيب و معنويت، عبادت و بندگي و شايستگيهاي اخلاقي و دنياگريزي مومني افزايش يابد، نور بصيرت به مراتب روشنيبخشتر ميگردد و چراغ راه هدايت انسان ميشود.
به همين خاطر است كه امام سجاد عليهالسلام در صحيفه سجاديه ميفرمايد: «خدايا نوري به من عطا كن كه... به سبب آن، در زمان مواجهه با شك و شبهه، روشني طلبم.»
اگر چنين نوري پيشاپيش حركت انسان در حركت باشد، ديگر در مواجهه با شبهات متحير نميماند. قوه تشخيص حق از باطل همواره او را ياري ميكند و نهتنها بنبستي در پيشرو نخواهد بود؛ بلكه برونرفت از چنين مشكلاتي به تعبير قرآن كريم براي اهل تقوا تضمين شده است، زيرا فرموده است: «من يتقالله يجعل له مخرجا»5 كسي كه از ترس خدا پرهيزگاري از گناه كند، خداوند براي او راه بيرون شدن (از بلا و گرفتاري) را بر او ميگشايد.
اميرالمومنين عليهالسلام در جريان جنگ صفين، دشمنشناسي، آگاهي و معرفت لازم در معارف ديني و اجتماعي، پيروي محض از رهبري و بردباري در برابر مشكلات و پرهيز از شتابزدگي را از صفات اهل بصيرت و صبر ميدانند و خطاب به لشكر خود ميفرمايند: «الا ولايحمل هذا العلم الا اهل البصر والصبر و العلم بمواضع الحق، فامحتوا لماتؤمرون به وقفوا عندما تنهون عنه ولاتعجلوا في امر حتي تتبينوا...»6
در اين جبهه كسي نميتواند حامل لواي حق باشد، مگر اينكه اهل بصيرت و صبر باشد و براي اينكه چنين باشيد، آنچه را فرمان داده ميشويد، اجرا كنيد و از آنچه نهي ميگرديد، خودداري كنيد و در هيچ كاري تعجيل نكنيد بلكه تامل و بررسي كنيد تا نسبت به آن آگاه شويد.
باوجود توصيههاي اميرالمومنين، مسلمانان سطحينگر و سادهانديش بر مدار حركت امام خويش حركت نكردند و به خاطر اين تسامح ضربههاي سهمگيني بر پيكره جهان اسلام وارد شد كه يكي از ثمرات آن تحميل حاكميت ستمگرانه بنياميه در بيش از يك قرن بر امت اسلامي بود، بنياميه كه بيش از هركسي نسبت به اسلام و پيامبر خدا كينهتوزي داشت و از دشمنان ديرينه اهلبيت محسوب ميشد، هشدارهاي اميرالمومنين در آن زمان جدي گرفته نشد و جمع زيادي از لشكريان امام عليهالسلام در برابر آن حضرت صفآرايي كردند و به زعم خود، امام را مرتد تلقي كردند و فاجعه ديگري را در نهروان رقم زدند.
هشدارهايي كه شايد آن را در فتنه 88 رهبر انقلاب اسلامي با درايت مطرح كردند؛ «من دارم ميبينم تجهيز را، ميبينم صفآراييها را، ميبينم دهانهاي با حقد و غضب گشوده شده و دندانهاي با غيظ به هم فشرده شده عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه اين آرمانها را ...»
ملت ايران با اين هشدارها به مانند مخاطبان اميرالمومنين برخورد نكرد و اين بار بصيرت ملتي كه در مكتب اهل بيت معرفت يافته و اسطوره مقاومت و جهاد و شهادت گرديده، موجب شد حدود چهار ماه بعد حماسه نهم دي آفريده شود و اين روز پرافتخار به نام بصيرت نامگذاري شود.
-امام باقر(ع) میفرماید: حارث اعور به امام حسین(ع) عرض کرد: ای زاده رسول خدا! فدایت شوم، مرا از معنای آیه شریفه «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا» مطلع ساز، حضرت(ع) فرمود: مراد از خورشید، رسول الله(ص) است.
پرسید: فدایت شوم! منظور از آیه شریفه «وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا» چیست؟
فرمود: منظور از ماه، امیرالمؤمنین(ع) است که بعد از پیامبر(ص) است.
گفت: مقصود از آیه شریفه «وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا» چیست؟
فرمود: مقصود از روز، قائم آل محمد(عج) است که زمین را پر از قسط و عدل کند. (تفسیر فرات کوفی، صفحه 212)
*بشارتی که پیامبر(ص) به امام حسین(ع) داد
-امام حسین(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در بشارتی به من فرمود: ای حسین! تو سید پسر و پدر ساداتی و 9 فرزند از تو، امامان ابرار و امین و معصوماند و نهمین آنان مهدی قائم(عج) است، تو امام پسر امام و پدر ائمه هستی و نه فرزند از پشت تو ائمه ابرار هستند و نهمین آنان، مهدی است که دنیا را در آخر الزمان، پر از عدل و قسط میکند...» (کفایة الاثر، صفحه 167)
*لقبی که امام حسین(ع) به ولیعصر(عج) داد
عیسی الخشاب میگوید: از محضر امام حسین(ع) سؤال کردند: آیا شما صاحب این امر هستید؟
فرمود: «نه من نیستم، بلکه صاحب این امر کسی است که از میان مردم کنارهگیری میکند و خون پدرش بر زمین میماند و کنیه او کنیه عمویش خواهد بود. آنگاه شمشیر بر میدارد و هشت ماه تمام شمشیر بر زمین نمیگذارد». (کمالالدین، جلد 1، صفحه 318)
*امام زمان(عج) جدش حسین(ع) را چگونه توصیف میکند
-حضرت مهدی(عج)، امام حسین(ع) را اینگونه توصیف فرموده است: تو ای حسین! برای رسول خدا(ص) فرزند و برای قرآن، سند و برای امت، بازویی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان، حافظ و مراقب بودی، از راه فاسقان سر بر میتافتی، آه میکشیدی؛ آه آدمی که به رنج و زحمت افتاده است. رکوع و سجود تو طولانی بود، زاهد و پارسای دنیا بودی؛ زهد و اعراض کسی که از دنیا رخت بر کشیده است و با دیده وحشت زده به آن نگاه میکردی». (بحارالانوار، جلد 101، صفحه 239، حکمت 38)
منبع: /www.farsnews.com/
پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسشها و پاسخها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ میدهد:
*رؤیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟
رؤیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکن است:
الف) در عالم خواب؛
ب) در حال مکاشفه؛
ج) در حال بیداری.
که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد:
1 ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونهای که دیدارکننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی میشود، این رؤیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمیشناسند.
2ـ دیدار حضرت همراه با شناخت؛ یعنی شخص دیدار کننده حضرت را به هنگام دیدار بشناسد، این نوع رؤیت، بسیار اندک و انگشت شمار است؛ زیرا چنین رؤیتی با فلسفه غیبت منافات دارد و در عصر غیبت، اصل بر این است که حضرت از چشمان مردم پنهان باشد، مگر در مواردی که مصلحت مهمتری اقتضا کند و حضرت بنا به مصالحی خود را بشناساند که این نوع دیدار فوقالعاده اندک است؛
3ـ رؤیت حضرت در حال غفلت از حضور امام، یعنی شخص حضرت مهدی(عج) را ملاقات میکند، ولی در آن حال به حضور حضرت توجهی ندارد و وی را فردی عادی میپندارد، اما پس از ملاقات با توجه به دلایل و شواهد موجود، یقین پیدا میکند که وی امام عصر(عج) بوده است.
بیشتر تشرفاتی که در کتابها نقل شده است، از این نوع است و نشناختن نیز یا به دلیل غفلت شخص دیدار کننده در آن حال است و یا به دلیل اینکه حضرت در او تصرفات تکوینی و ولایی کرده و اجازه شناخت را به وی نمیدهد؛ ولی بعد از جدایی، از قراین دیگر قطع پیدا میکند که وی امام بوده است.
اما تشخیص صدق و کذب چنین رؤیتهایی، به دلیل یقینی و صدق گوینده نیاز دارد، چنین ادعاهایی از افراد ناموثق و بیتقوا پذیرفتنی نیست و اصل بر تکذیب مدعی چنین دیدارهایی است، مگر اینکه به صحت گفتار وی یقین داشته باشیم.
دلیل ناشناس بودن امام زمان(عج) در عصر غیبت
*چرا افراد هنگام ملاقات امام را نمیشناسند؟
زیرا غیبت که به معنای ناشناس بودن حضرت است، اقتضا میکند که دیگران حضرت را نشناسند، پس نشناختن حضرت در چنین ملاقاتهایی طبق قانون غیبت بوده و دلیل نمیخواهد؛ زیرا ایشان در حال غیبتاند و نباید غیبت و ناشناس بودن، به ظهور و شناسایی تبدیل شود.
در عین حال با اینکه در زمان غیبت به دلایلی که موجب غیبت شده، امام مهدی(عج) باید از دیدهها مخفی باشند، ممکن است کسانی که مشکل بزرگی دارند یا به مقامات معنوی عالی دست یافتهاند، به محضر آن حضرت شرفیاب شوند.
البته این شرفیابی میتواند متفاوت باشد، برخی حضرت را میبینند ولی نمیشناسند؛ گروهی میبینند و میشناسند و حضرت هم با آنان سخن میگوید؛ برخی او را میبینند و میشناسند و اجازه مییابند که با ایشان سخن بگویند، این تفاوتها به دلیل اختلاف درجات معنوی افراد است.
در هر حال دلیل اینکه افراد کمی هنگام ملاقات، آن حضرت را میشناسند، آن است که شایستگی دیدن همراه با شناخت، در افراد کمی وجود دارد.
چرا نباید برای دیدن بقیةالله(عج) اصرار کرد
*آیا دیدن امام زمان(عج) دارای شرایط خاصی است و نصیب هر کسی میشود؟ و آیا ندیدن آن حضرت مصلحتی دارد؟
دیدن امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری امکان داشته و اگر کسی توفیق یابد، سعادت بزرگی نصیبش شده است، اما همه سعادت این نیست که انسان شبانهروز تلاش کند و خواهان دیدن امام باشد، البته دیدن حضرت سبب نمیشود که انسان گناه نکند؛ زیرا برخی انسانهای معاصر دیگر امامان(ع) با وجد دیدن امام معصوم باز هم گناه میکردند و حتی گاهی با آنها مخالفت میکردند.
دیدن حضرت تأیید بر کردار درست انسان نیست؛ اگر چه نصیب هر کس نمیشود، ندیدن حضرت هم دلیل بر خرابی اعمال نیست، بسیاری از بزرگان، علما و مجتهدان، امام زمان(عج) را ندیدند، ولی چه بسا افرادی که مسلمان هم نبودند، ولی چون به مقام اضطرار رسیدند، حضرت از آنها دستگیری کرده و از این جهت امام را دیده باشند.
مهم این است که اگر ما او را نبینیم، او ما را میبیند و همین اعتقاد برای ترک گناه کافی است.
احمد بن حسن بن ابیصالح خجندی، مدتی در جستوجوی امام زمان(عج) شهرها را میگشت و بسیار جدی بود و اصرار داشت که به حضور آن حضرت مشرف شود، عاقبت نامهای از طریق حسینبن روح به این مضمون برای حضرت مهدی(عج) نوشت: «دل من، شیفته جمال تو گشته و همواره در فحص و طلب تو میکوشم، تمنا دارم جوابی مرحمت فرمایید که قلب من ساکن شود و دستوری در این باره فرمایید».
جواب آمد: «هر کس در خصوص من جستوجو و تجسس کند، مرا میطلبد و هر کس مرا بیابد، به دیگران بنماید و هر کس مرا به دیگران بنماید، مرا به کشتن دهد و هر کس مرا به کشتن دهد، مشرک شود».
بنابراین احتمال دارد که به صلاح ما نباشد آن حضرت را ملاقات کنیم، چه بسا دیدار حضرت مایه عجب، تکبر و خودپسندی ما شود که خود مایه هلاکت انسان است.
نظر آیتالله بهجت درباره علت نقاب دیدار ما با امام زمان(عج)
*آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان(عج) به ما سر میزند؟
قطعا گناه کردن، مهمترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید میفرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما میرسد و ما آن را ناخوش میداریم و از ایشان نمیپسندیم».
آیتآلله بهجت نیز بیان فرمودهاند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.
بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی میرسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی میفرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر میبرند، با فضیلتترین مردم همه زمانها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».
از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) میفرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود».
بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار میآید، آنگاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت.
منبع: www.farsnews.com
نور حق در هر فضا حاکم مُلکِ قضا
ای عزیز مرتضی یا علی موسی الرّضا...
یا علی موسی الرضا...
یابن الزهرا(س) کن نظر بر گدایان درت
تا شویم ای با وفا نوکری در محضرت
یا علی موسی الرضا...
من کیم شرمنده ای غرقِ در جرم و خطا
تا خدا راضی شود تو بِشو از من رِضا
یا علی موسی الرضا...
با دعای فاطمه(س)می نمایم یاد تو
ای بهشت عاشقان صحنِ گوهرشادِ تو
یا علی موسی الرضا...
ای ضریح قدسی ات کعبه ی لطف و وفا
گنبدت چون قبله و مرقدت دارُالشّفا
یا علی موسی الرضا...
یا رضا می گوییم و دل خدایی می شود
در حریمت هر دلی کربلای می شود
یا علی موسی الرضا...
بهر دیدار حبیب بر محّب توشه بده
بر گدایانِ درت رزق شش گوشه بده
یا علی موسی الرضا...
شاعر: امیر عباسی
آمريكا و جهان سوم
ــ تحميل سلطه و ايجاد وابستگي
ــ ترويج فساد اخلاقي
ــ مديريت بحرانها
2- آمريكا مظهر سلطه
3- جنايتهاي آمريكا
4- قدرت پوشالي آمريكا
5- قدرت حيواني آمريكا
این کتاب تالیف حجت الاسلام ماشاالله صدیقی است و همزمان با ماه مبارک رمضان توسط انتشارات یاران مهدی(عج) منتشر شده است. تبیین مضامین دعاهای ماه مبارک رمضان و توجه بیشتر مومنان و روزه داران به معانی ارزشمند این ادعیه موضوع اصلی این کتاب است.
این کتاب در 416 صفحه و در تیتراژ 3 هزار نسخه به چاپ رسیده است
اکثر مسائل مطرح در این کتاب به نوعی نگاه تمدنی اسلام را روشن میسازد آن هم در نگاهی وسیع که حتی شامل نگاه زیست محیطی اسلام هم میشود. این کتاب نقطهی مقابل تفکر سکولار به دین را به نمایش میگذارد. بعضی معتقدند، این کتاب مفاتیح الجنان تمدنی است
حدود ۶۰ هزار نسخه از این اثر در بیستمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم وارد بازار نشر شد و همه آنها نیز در این نمایشگاه مورد خریداری قرار گرفت. و همچنین حدود ۳۵ هزار نسخه از کتاب «مفاتیحالحیات» در بیستمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم پیش فروش شد و این اثر به چاپ پنچاه و سوم رسید.
حال بشنوید ماجرای ملاقات نویسنده کتاب با رهبری را از زبان نویسنده:
ماجراي آن ديدار شيرين اين گونه بودكه آقاي خاموشي رئيس سازمان تبليغات اسلامي سال گذشته كتاب «نورالدين پسر ايران» را به خانمش مي دهد و از او مي خواهد كتاب را خوانده و زير نكات مهمش خط بكشد. همسر ايشان پس از اينكه كتاب را مي خواند به آقاي خاموشي مي گويد «من نتوانستم زير نكات مهمش خط بكشم چون همه اش مهم است و شما خودت بايد كتاب را بخواني. آقاي خاموشي هم كل كتاب را مي خواند و خيلي تحت تاثير قرار مي گيرد لذا آن را براي مطالعه به حضرت آقا مي دهند. آقا هم پس از اينكه كتاب را مي خوانند با آقاي مومني (رئيس حوزه هنري) تماس گرفته و مي گويند: «به سيد سلام برسانيد و بگوييد خوابي كه ديده تعبير شده است» (اشاره به خواب سال 73 سيد نورالدين كه آقا را در حالت مطالعه چند ورقه خاطرات يك جانباز ديده در شرايطي كه ايشان گريه مي كردند) پس از تماس حضرت آقا با آقاي مؤمني، يكي از مسئولان دفتر رهبري با بنده تماس گرفتند و گفتند كه آقا مي خواهد شما را ببيند. من آن زمان تازه از سفر جنوب برگشته بودم وقتي اين مطلب را شنيدم بلافاصله به اتفاق همسرم و خانم سپهري و يك نفر ديگر خدمت آقا رسيديم. هنگامي كه محضر ايشان رسيديم نزديك ظهر بود. به امامت آقا نماز جماعت را خوانديم، پس از اينكه نماز تمام شد من گمان مي كردم كه مسئولان دفتر بايد مرا معرفي كنند ولي تا حضرت آقا بنده را ديد دستهايشان را بلند كردند و با خوشحالي خاصي مرا در آغوش گرفتند و فرمودند: «شما قلب مرا شاد كرديد.» با شنيدن اين سخن آقا خيلي خرسند شدم. زيرا توانسته بودم قلب رهبرمان را شاد كنم. بعد از اين ديگر زديم به كانال تركي صحبت كردن با آقا و ايشان از حال و احوال بچه هاي جانباز و ايثارگر پرسيدند. خلاصه ديدار بسيار خوبي بود و آقا هم يك دست خطي در آغاز كتاب نوشتند.